0:00 / 0:00

کتاب روت

فصل دوم

روت در مزرعۀ بوعز کار می کند

۱یکی از اقوام نعومی شخصی بود به نام بوعز که مردی ثروتمند و با نفوذ و وابسته به خانوادۀ شوهرش اَلیمَلَک بود. ۲یک روز روت به نعومی گفت: «من به مزارع اطراف می روم تا خوشه هائی را که دروگران برجا می گذارند، جمع کنم. مطمئن هستم کسی را خواهم یافت که به من اجازه دهد با او کار کنم.» نعومی جواب داد: «برو، دخترم.» ۳پس روت به یکی از مزارع رفته پشت سر دروگران راه می رفت و خوشه هائی را که برجا می ماند جمع می کرد. بر حسب اتفاق این مزرعه متعلق به بوعز بود.

۴مدتی بعد، خود بوعز از بیت لحم آمد و بعد از سلام به دروگران گفت: «خداوند با شما باشد،» و آن ها در جواب گفتند: «خداوند ترا برکت دهد.» ۵بوعز از ناظر خود پرسد: «آن زن جوان کیست؟» ۶ناظر جواب داد: «او یک دختر موابی است که همراه نعومی از کشور موآب به اینجا آمده است، ۷و از من اجازه خواست تا پشت سر دروگران خوشه های به جا مانده را جمع کند. او از صبح وقت مشغول کار است و همین حالا دست از کار کشید تا کمی در زیر سایبان استراحت کند.»

۸‏-۹آنگاه بوعز به روت گفت: «به نصیحت من گوش کن، در هیچ مزرعۀ دیگر جز اینجا خوشه نچین. همراه زنان دیگر در همین جا کار کن. به آن ها نگاه کن و هر جا آن ها درو می کنند تو هم دنبال آن ها باش. من به دروگران خود امر کرده ام که مزاحم تو نشوند. هر وقت تشنه شدی برو و از کوزه هائی که آن ها پر کرده اند، بنوش.» ۱۰روت در مقابل بوعز به احترام خم شده به او گفت: «چرا اینقدر در فکر من هستید؟ چرا نسبت به یک نفر بیگانه به این اندازه مهربان هستید؟» ۱۱بوعز در جواب گفت: «آنچه تو بعد از مرگ شوهرت در حق مادر شوهر خود کردی بگوش من رسیده است. من می دانم چگونه پدر و مادر و وطن خود را ترک کردی و آمدی تا در میان قومی زندگی کنی که قبلاً چیزی دربارۀ آن ها نمی دانستی. ۱۲خداوند، خدای اسرائیل، برای کارهائی که کرده ای ترا اجر کامل عطا فرماید.» ۱۳روت در جواب گفت: «آقا، نسبت به بنده بسیار لطف دارید. سخنان محبت آمیز شما باعث دلگرمی من که از تمام خادمین شما کمتر هستم، شده است.»

۱۴در وقت ظهر بوعز به روت گفت: «بیا، کمی از این نان بردار و با شربت بخور.» پس روت در کنار بقیه دروگران نشست، و بوعز قدری گندم بریان هم به او داد. روت آنقدر خورد تا سیر شد و قدری هم اضافه ماند. ۱۵‏-۱۶بعد از آنکه روت برخاست و به خوشه چینی پرداخت، بوعز به دروگران خود امر کرده گفت: «بگذارید او هر جا که می خواهد خوشه جمع کند، حتی در جائی که خوشه ها را بسته بندی می کنید. به او چیزی نگوئید و مانع کارش نشوید. از آن گذشته مقداری از خوشه های بسته بندی شده را روی زمین بریزید تا او جمع کند.»

۱۷روت تا غروب آفتاب در آن مزرعه خوشه جمع کرد. وقتی خوشه ها را کوبید در حدود یک و نیم سیر جو خالص به دست آورد. ۱۸روت تمام آن را با خود به شهر پیش مادر شوهر خود برد و به او نشان داد که چقدر جو جمع کرده است. او غذای اضافی خود را نیز به نعومی داد. ۱۹نعومی از او پرسید: «از کجا تمام این جو را امروز جمع کردی؟ در مزرعۀ چه کسی مشغول کار بودی؟ خدا برکت دهد کسی را که چنین لطفی در حق تو کرده است.» روت به نعومی گفت که در مزرعۀ شخصی به نام بوعز کار می کرد. ۲۰نعومی به عروس خود گفت: «خداوند بوعز را برکت دهد. خداوند احسانرا بر زندگان و مردگان ترک نکرده است،» و بعد از آن افزود: «آن مرد یکی از اقوام نزدیک ما است که باید سرپرستی ما را به عهده بگیرد.» ۲۱پس از آن روت گفت: «از آن مهمتر، بوعز از من خواسته است تا وقتی که کار درو تمام نشده است فقط در مزرعۀ او خوشه چینی کنم.» ۲۲نعومی به عروس خود گفت: «بلی، دخترم، بهتر است همراه زنان در مزرعه بوعز کار کنی. اگر جای دیگر بروی ممکن است دروگران مزاحم تو شوند.» ۲۳پس روت تا آخر فصل درو گندم و جو در آن جا به جمع آوری غله ادامه داد و با مادر شوهر خود زندگی می کرد.

Related content

Ruth and Samuel

Ruth and Samuel (Children's Bible Stories)
Ruth is the woman who Bible has called her an important woman. Because prophet David and Jesus Christ is of her son’s descendant. Hannah was a woman who did not have children. She asked God for a child. She promised God that will give her son to serving of his home. God gave her a son called Samuel. When Samuel grew up, he served at God’s tent so that God called him the leader of Israel tribe.

Radio programme includes v1-23 (30min)

Ruth Chooses Naomi's God

Ruth Chooses Naomi's God (Cry of Woman)
According to the story of Ruth and Naomi, God has a good plan for every single one of us. Ruth had lived in a foreign land (Moab) and had become a widow just like her mother-in-law Naomi who was from Israel. Ruth then decided to follow Naomi back to Israel even though she was a foreigner there. But she loved Naomi’s God, the God of Israel. God then gave this young widow Ruth a kind husband and a son. This son was to be the grand-father of famous king David and an ancestor of Jesus. Sometimes God allows things to happen in our lives that we may not understand or like. But God wants to change our life’s path for the best.

Radio programme includes v1-23 (30min)

Part II - Ruth's Marriage to Boaz

Part II - Ruth's Marriage to Boaz (The Word of God for You)
Ruth's kindness had become famous among the people of the city. God created great blessings from Naomi's calamity. Naomi was struggling; But he trusted in God and God blessed her. God can bless even in sorrows and calamities; If we do not turn away from God.

Radio programme includes v17-23 (30min)