Copyright © 2015-2024 Afghan Bibles. All rights reserved
۱پس از چندی ناحاش پادشاه عمونیان مُرد و حانون، پسرش، جانشین او شد. ۲داود گفت: «بخاطریکه پدر او ناحاش با من همیشه مهربان و وفادار بود، من هم بپاس خوبی های او به پسرش احسان و خوبی می کنم.» پس داود تسلیت نامه ای به دست خادمان خود برای او فرستاد. وقتی خادمان داود به سرزمین عمونیان آمدند، ۳مأمورین حانون به او گفتند: «این اشخاص را داود برای تسلیت و بخاطر احترام به پدرت نفرستاده است. اینها برای جاسوسی آمده اند تا پیش از آنکه به ما حمله کنند وضع و حال اینجا را بررسی نمایند.» ۴بنابران، حانون فرستاده های داود را گرفته، ریش یک طرف صورت شانرا تراشید و لباس شانرا از پشت پاره کرده، ایشان را نیمه برهنه به کشور شان برگردانید. ۵وقتی داود از ماجرا خبر شد، برای قاصدان پیام فرستاده گفت که در اریحا بمانند تا ریش شان برسد، زیرا آن ها از وضعی که داشتند خجالت می کشیدند.
۶پسانتر عمونیان پی بردند که با کاری که کرده اند خشم و غضب داود را برانگیخته اند. لهذا بیست هزار عسکر پیاده را از آرامیان بیت رِحوب و صوبه، یکهزار نفر را از پادشاه معکه و دوازده هزار نفر را از مردم طوب اجیر کردند. ۷از طرف دیگر چون به داود خبر رسید، یوآب را با همه سپاه نیرومند بنی اسرائیل برای حمله فرستاد. ۸عمونیان برای دفاع به دروازه شهر سنگر گرفتند و عساکر آرامیانِ بیت رِحوب و صوبه و معکه در دشت صف آراستند.
۹چون یوآب دید که بین دو صف دشمن قرار دارد، بنابران، یک دسته از بهترین جنگجویان لشکر را انتخاب کرده آن ها را برای مقابله با آرامیان به دشت راهنمائی کرد. ۱۰بقیۀ قوا را بسرکردگی برادر خود، ابیشای به جنگ عمونیان فرستاد. ۱۱یوآب به برادر خود گفت: «اگر دیدی که آرامیان بر ما غالب شد به کمک ما بیا و اگر عمونیان بر سر شما فشار آورد آنوقت ما به کمک شما می آئیم. ۱۲دلیر و شجاع باشید و برای مردم و شهرهای خدای خود مردانه وار بجنگید. هرچه که رضای خداوند باشد، ما به آن تن می دهیم.»
۱۳پس یوآب و سپاه او بر آرامیان حمله کردند و آرامیان همگی گریختند. ۱۴چون عمونیان دیدند که آرامیان فرار می کنند، آن ها هم از ترس ابیشای به داخل شهر گریختند و یوآب بعد از جنگ با عمونیان به اورشلیم برگشت.
۱۵چون آرامیان پی بردند که از دست بنی اسرائیل شکست خوردند، دوباره لشکر خود را آماده و مجهز کردند. ۱۶هدد عزر برای کمک اضافی، آرامیانی را که در شرق دریای فرات بودند جلب کرد. آنگاه همگی به سرکردگی شوبک، سپهسالار هدد عزر به حیلام آمدند. ۱۷وقتی داود از جریان باخبر شد، خودش شخصاً سپاه بنی اسرائیل را از دریای اُردن عبور داده بسوی حیلام رهبری کرد. آنگاه آرامیان حمله را شروع کرده به جنگ پرداختند. ۱۸اما مقاومت کرده نتوانستند و دوباره گریختند. داود هفتصد رانندۀ عراده های جنگی و چهل هزار سوار آرامیان را همراه با سپهسالار شان کشت. ۱۹وقتی پادشاهانی که تابع هدد عزر بودند دیدند که از دست بنی اسرائیل شکست خوردند، با بنی اسرائیل صلح کردند و تابع آن ها شدند و آرامیان، دیگر از ترس به کمک عمونیان نرفتند.