0:00 / 0:00

کتاب خروج

فصل هفتم

۱خداوند به موسی فرمود: «من ترا مثل خدا برای فرعون می فرستم و برادرت هارون به عنوان پیغمبر، سخنگوی تو خواهد بود. ۲هر چه به تو امر می کنم به برادرت هارون بگو تا او به فرعون بگوید و از او بخواهد که به بنی اسرائیل اجازه بدهد تا سرزمین مصر را ترک کنند. ۳من قلب فرعون را سخت می سازم و با وجود معجزات و کارهای هولناکی که انجام بدهم، ۴فرعون به سخنان شما گوش نمی دهد. پس از آن با قدرت خود مصری ها را مجازات می کنم و قوم برگزیدۀ خود، یعنی بنی اسرائیل را با قدرت تمام از این سرزمین بیرون می آورم. ۵وقتی با دستِ قدرت خود بنی اسرائیل را از سرزمین آن ها خارج کنم، آنگاه مصریان می دانند که من خداوند هستم.» ۶موسی و هارون آنچه را که خداوند به آن ها فرموده بود انجام دادند. ۷موقعی که آن ها با فرعون صحبت کردند، موسی هشتاد ساله و هارون هشتاد و سه ساله بود.

عصای هارون

۸خداوند به موسی و هارون فرمود: ۹«اگر فرعون از شما خواست که معجزه ای نشان بدهید، به هارون بگو عصای خود را در مقابل فرعون بر زمین بیندازد تا به مار تبدیل شود.» ۱۰پس موسی و هارون به حضور فرعون رفتند و قراریکه خداوند فرموده بود، هارون عصای خود را در مقابل فرعون و بزرگان دربار بر زمین انداخت و عصا به مار تبدیل شد. ۱۱فرعون دانشمندان و جادوگران مصر را حاضر کرد و آن ها هم همان کار را انجام دادند. ۱۲آن ها عصاهای خود را بر زمین انداختند و عصاها همه به مار تبدیل شدند، ولی عصای هارون، عصاهای آن ها را خورد. ۱۳اما همانطوری که خداوند فرموده بود، فرعون همچنان سنگدل باقی ماند و به سخنان موسی گوش نداد.

بلای اول: آب به خون تبدیل می شود

۱۴سپس خداوند به موسی فرمود: «فرعون خیلی سرسخت است و اجازه نداد بنی اسرائیل بروند. ۱۵صبح به کنار دریای نیل برو و عصایی را که به مار تبدیل شده بود با خود ببر. فرعون به کنار دریا می آید. همانجا منتظرِ آمدن او باش. ۱۶آنگاه به او بگو: خداوند، خدای عبرانیان مرا فرستاده است که بگویم قوم برگزیدۀ او را آزاد کنی تا آن ها بروند و او را در بیابان پرستش کنند. ولی تا به حال از امر او اطاعت نکرده ای. ۱۷‏-۱۸حالا من با یک ضربۀ عصای خود آب دریای نیل را به خون تبدیل می کنم. تمام ماهی ها می میرند و آب چنان گنده می شود که مردم مصر نتوانند از آن بنوشند. خداوند می گوید: بدینوسیله خواهی دانست که من خداوند هستم.»

۱۹خداوند به موسی فرمود: «به هارون بگو عصای خود را بسوی تمام آب های مصر ـ تمام دریاها، کانالها، حوضها و حتی کوزه های سنگی و کاسه های چوبی دراز کن تا آب همۀ آن ها به خون تبدیل شود.»

۲۰موسی و هارون همانطوری که خداوند امر فرموده بود انجام دادند. هارون در مقابل فرعون و اهل دربار او، با عصای خود ضربه ای به آب دریای نیل زد و تمام آب آن به خون مبدل شد. ۲۱ماهیانی که در دریا بودند همه مردند و آب دریا گنده شد و مصری ها دیگر نمی توانستند از آن آب بنوشند. همه جای مصر از خون پُر شد. ۲۲جادوگران مصر هم با افسون های خود همان کارها را انجام دادند. فرعون سنگدل تر شد و همانطوری که خداوند فرموده بود به سخنان موسی و هارون گوش نداد. ۲۳فرعون برگشت و به قصر خود رفت و هیچ توجهی به آنچه اتفاق افتاده بود، نداشت. ۲۴تمام مصری ها برای پیدا کردن آب در کنار دریا چاه کندند، چونکه نمی توانستند از آب دریا بنوشند.

۲۵از وقتی که خداوند آب دریای نیل را به خون تبدیل کرده بود، هفت روز گذشت.

Related content

God Punishes Pharaoh

God Punishes Pharaoh (Cry of Woman)
Pharaoh, the ruler of Egypt, hardened his heart and did not allow the Israelites to leave Egypt as promised earlier. God gave him many opportunities to repent and to stop resisting God’s will. But proud Pharaoh chose to disregard God’s display of power as proven in the various plagues. Ultimately, God took drastic action and sent his angel of death who killed all the first-newborn children and even the first-born cattle of Egypt but not those of the Israelites. When Pharaoh’s son died, he allowed the Israelites to leave Egypt. No one can stand against God’s will. If mighty Pharaoh with all his power couldn’t, how we can? It is better to humbly submit to the will of God.

Radio programme about v1-25 (30min)

Moses and the Pharoah

Moses and the Pharoah (Children's Bible Stories)
When Moses and his brother Haroon wanted to lead the Israelites out of slavery from Egypt, Pharaoh opposed it. The Israelites were cheap slave-labor and all the hard and dirty work was done by them. God then performed many signs of power and punished the Egyptian people with terrible plagues. Still Pharaoh refused to let God’s people go. Finally, God sent a tenth plague and all the first-born of the Egyptians were killed, but no one from among the Israelites. They had been protected by the blood of a sacrificed lamb applied to their door frames. The angel of death passed over them. From now on, the Israelites would celebrate the “Pass-Over” (Eid-e Pissah) every year. Pharaoh had to finally let the Israelites go. After more than 400 years in slavery in Egypt, God was now fulfilling his promise to bring his people back to the promised land of Israel (Canaan).

Radio programme includes v1-25 (30min)