0:00 / 0:00

کتاب ارمیای نبی

فصل سی و دوم

ارمیا مزرعه ای می خرد

۱در سال دهم سلطنت صدقیا، پادشاه یهودا که همزمان با هجدهمین ‏سال پادشاهی نبوکدنصر بود، خداوند به ارمیا سخن گفت.‏ ۲در آن وقتی که سپاه پادشاه بابل شهر اورشلیم را در محاصرۀ خود داشت، ارمیا در صحن محبس واقع در قصر شاهی، زندانی بود. ۳صدقیا، پادشاه یهودا، ارمیا را بخاطری در زندان انداخته بود که همیشه می گفت که خداوند می فرماید: «من این شهر را به دست پادشاه بابل تسلیم می کنم و او آن را متصرف می شود. ۴کلدانیان صدقیا پادشاه را دستگیر کرده او را بحضور پادشاه بابل می برند تا شخصاً با او روبرو شده محاکمه اش کند. ۵صدقیا مدت درازی در زندان می ماند، تا اینکه من بر سر او رحم کنم. تو در برابر آن ها مقاومت می کنی، اما موفق نمی شوی.»

۶‏-۷ارمیا گفت که در این هنگام خداوند به من فرمود: «حَنَم ئیل، پسر کاکایت، شلوم، پیش تو می آید و می گوید که مزرعۀ او را در عناتوت بخری، زیرا چون تو از بستگان نزدیک او هستی حق داری که آن را بخری.» ۸پس همانطوری که خداوند فرموده بود، حَنَم ئیل در صحن زندان پیش من آمد و گفت: «مزرعۀ مرا که در عناتوت، در سرزمین بنیامین است بخر، زیرا تو بحیث نزدیکترین فرد خانواده ام حق خرید آن را داری.»

آنوقت دانستم که آن پیام واقعاً از جانب خداوند بوده است. ۹پس من آن مزرعه را که در عناتوت بود به قیمت هفده مثقال نقره از حَنَم ئیل خریدم. ۱۰قبالۀ آن را در حضور شاهدان مُهر و امضاء کردم و نقره را هم وزن نموده به او پرداختم. ۱۱بعد قبالۀ مُهر و لاک شده را که تمام شرایط خرید و فروش در آن ثبت بود، با یک نسخۀ باز آن گرفتم ۱۲و در حضور پسر کاکایم، حَنَم ئیل و شاهدانی که آن را امضاء کرده بودند، همچنین یهودیانی که در آنجا حاضر بودند به باروک، پسر نیریا، نواسۀ مَحسِیا دادم. ۱۳و در حضور همه به باروک گفتم که ۱۴خداوند قادر مطلق، خدای اسرائیل می فرماید: «این قبالۀ مُهر شده را با نسخۀ باز آن بگیر و در یک کوزه بگذار تا مدت درازی محفوظ باشد. ۱۵زیرا خداوند قادر مطلق، خدای اسرائیل، می فرماید که بار دیگر خانه، مزرعه و تاکستان در این سرزمین خرید و فروش می شود.»

دعای ارمیا

۱۶بعد از آنکه قباله را به باروک (پسر نیریا) دادم، بحضور خداوند دعا کردم و گفتم: ۱۷«ای خداوند، خدای متعال، تو بودی که با قدرت عظیم و بازوی توانایت آسمان ها و زمین را بوجود آوردی. برای تو هیچ کاری مشکل نیست. ۱۸از رحمت بی پایان خود هزاران نسل را برخوردار می سازی، اما در عین حال، فرزندان را بخاطر گناهان والدین شان به کیفر می رسانی. ای خدای بزرگ و توانا که نامت خداوند قادر مطلق است، ۱۹نقشه های تو حکیمانه و کارهای تو بزرگ است. چشمان تو بر اعمال همۀ انسانها باز اند و هر کسی را از روی رفتار و کردارش پاداش می دهی. ۲۰نشانه ها و معجزات در مصر نشان دادی و روز به روز نامت را در بین قوم اسرائیل و بین تمام بشر معروف و مشهور می سازی. ۲۱با دست قدرت خود قوم برگزیده ات را از سرزمین مصر بیرون آوردی و نشانه ها و معجزات در آنجا اجراء کردی و دشمنان را به وحشت انداختی. ۲۲سرزمینی را که در آن شیر و عسل جاریست و وعدۀ مِلکیتش را به اجداد شان داده بودی، به آن ها بخشیدی. ۲۳اما وقتی پدران شان آمدند و آن را تصرف کردند، از کلام و احکام تو اطاعت ننمودند، بنابران، تو بر آن ها این بلاها را نازل کردی. ۲۴می بینی که کلدانیان برای تصرف شهر به اطراف آن سنگر گرفته اند و مردم را جنگ و قحطی و مرض تهدید می کنند و جنگ آوران ما به دست دشمنان گرفتار شده اند. درست همان طوری که تو فرموده بودی، اتفاق افتاد و خودت هم می بینی. ۲۵ولی ای خداوند، خدای من، تو به من فرمودی که آن مزرعه را در حضور شاهدان بخرم. و با این وضعی که شهر دارد و به دست کلدانیان افتاده است، باز هم از امر تو اطاعت کردم.»

۲۶خداوند به ارمیا فرمود: ۲۷«من خداوند، خدای تمام بشر هستم. آیا کاری است که اجرای آن برایم مشکل باشد؟» ۲۸پس خداوند چنین می فرماید: «من این شهر را به دست کلدانیان و نبوکدنصر، پادشاه بابل، تسلیم می کنم و آن ها شهر را متصرف می شوند. ۲۹عساکر کلدانیان به شهر داخل شده آن را آتش می زنند و خانه هائی را می سوزانند که بر بامهای آن ها برای بعل و خدایان دیگر قربانی و هدیه تقدیم می کردند و با آن اعمال خود آتش خشم مرا می افروختند. ۳۰مردم اسرائیل و یهودا از جوانی دست به کارهای شرارت آمیز زده اند و همیشه با اعمال زشت خود مرا به خشم آورده اند. ۳۱این شهر از روزی که آباد شد تا به امروز موجب خشم من گردیده است، بنابران، آن را از نظر خود دور می کنم. ۳۲کارهای زشت مردم اسرائیل و یهودا، گناهان پادشاهان، رهبران، کاهنان و انبیای آن ها و اهالی اورشلیم مرا خشمگین ساخته است. ۳۳آن ها مرا ترک کرده اند و با وجودیکه آن ها را همیشه تعلیم داده ام، به حرف من گوش نداده و اصلاح نشده اند. ۳۴حتی در عبادتگاهی که به نام من یاد می شود، بت پرستی می کنند و آن را آلوده می سازند. ۳۵برای بتِ بعل در وادی هِنوم قربانگاهها ساخته اند و بالای آن ها فرزندان خود را برای بتِ مولک قربانی می کنند. در حالی که من به آن ها امر نکرده ام و حتی از خاطرم نمی گذشت که مردم یهودا مرتکب چنین گناهی شوند.»

وعدۀ امید بخش

۳۶بنابران، خداوند، خدای اسرائیل در مورد شهر اورشلیم می فرماید: «مردم می گویند که این شهر بخاطر جنگ و قحطی و بیماری به دست پادشاه بابل می افتد. اما بشنوید که من چه می گویم: ۳۷من اهالی آن را از همه کشورهائی که آن ها را در اثر خشم خود به آنجا پراگنده ساختم، جمع می کنم و دوباره به اینجا می آورم تا در کمال آسودگی زندگی کنند. ۳۸آن ها قوم برگزیدۀ من خواهند بود و من خدای شان. ۳۹به آن ها یک دل و یک فکر می دهم تا بخاطر سعادت خود و نسلهای آیندۀ خود همیشه به من احترام داشته باشند. ۴۰من با آن ها یک پیمان ابدی می بندم و احسان و کَرَم خود را هیچگاهی از آن ها دریغ نمی کنم. ترس خود را در دلهای شان جا می دهم تا دیگر مرا ترک نکنند. ۴۱از احسان کردن به آن ها لذت می برم و آن ها را از روی وفا و از دل و جان در این سرزمین استوار و پایدار می سازم.»

۴۲خداوند چنین می فرماید: «به همان طوری که مصیبت بزرگی را بر سر این قوم آوردم، قرار وعده ای که داده ام سعادت و کامرانی را هم نصیب شان می کنم. ۴۳در این سرزمینی که می گویند متروک و خالی از انسان و حیوان است و به دست کلدانیان افتاده است، ۴۴و همچنین در سرزمین بنیامین، اورشلیم، شهرهای یهودا، کوهستانها، دامنه های کوهها و صحرای جنوب، مزارع خرید و فروش می شوند، قباله ها در حضور شاهدان مُهر و امضاء می گردند، زیرا من این قوم را دوباره به مُلک و وطن شان باز می گردانم.» این گفتۀ خداوند است.