Radio programme about v1-12 (30min)
۱بعد از چند روز عیسی به کپرناحوم برگشت و به همه خبر رسید که او در منزل است. ۲عدۀ زیادی در آنجا جمع شدند، به طوری که حتی در پیش دروازه خانه هم جائی نبود و عیسی پیام خود را برای مردم بیان می کرد. ۳عده ای مرد شلی را، که بوسیلۀ چهار نفر آورده می شد، نزد او آوردند. ۴اما به علت زیادی جمعیت نتوانستند او را پیش عیسی بیاورند، پس سقف اطاق را که عیسی در آنجا بود برداشتند و وقتی آنجا را باز کردند مرد شل را در حالی که روی تشک خود خوابیده بود پائین گذاشتند. ۵عیسی وقتی ایمان ایشان را دید، به مرد شل گفت: «ای فرزند، گناهان تو آمرزیده شد.» ۶چند نفر از علمای دین که آنجا نشسته بودند، پیش خود فکر کردند: ۷«چرا این شخص چنین می گوید؟ این کفر است، چه کسی جز خدا می تواند گناهان را بیامرزد؟» ۸عیسی فوراً فهمید آن ها چه افکاری در دل خود دارند. پس به آن ها فرمود: «چرا چنین افکاری را در دل خود راه می دهید؟ ۹آیا به این شل گفتن «گناهانت آمرزیده شد» آسانتر است یا گفتن «برخیز تشک خود را بردار و راه برو»؟ ۱۰اما برای اینکه بدانید، پسر انسان در روی زمین حق آمرزیدن گناهان را دارد.» به آن شل فرمود: ۱۱«به تو می گویم برخیز، تشک خود را بردار و بخانه برو.» ۱۲او برخاست و فوراً تشک خود را برداشت و در برابر چشم همه خارج شد. همه بسیار تعجب کردند و خدا را حمد کنان می گفتند: «ما تا بحال چنین چیزی ندیده ایم.»
۱۳بار دیگر عیسی به کنار دریا رفت، مردم پیش او آمدند و او به تعلیم آنها شروع کرد. ۱۴همچنانکه می رفت لاوی پسر حَلفی را دید، که در محل وصول مالیه نشسته بود. عیسی به او گفت: «بدنبال من بیا.» لاوی برخاست و بدنبال او رفت. ۱۵وقتی عیسی در خانه لاوی سر دسترخوان نشسته بود، عدۀ زیادی از جزیه گیران و خطاکاران با او و شاگردانش نشسته بودند، چون بسیاری از آن ها پیرو او بودند. ۱۶وقتی عده ای از علمای دین فریسی او را دیدند که با جزیه گیران و خطاکاران غذا می خورد، به شاگردانش گفتند: «چرا با جزیه گیران و خطاکاران غذا می خورد؟» ۱۷عیسی این را شنید و به آن ها فرمود: «بیماران احتیاج به طبیب دارند، نه تندرستان. من آمده ام تا خطاکاران را دعوت نمایم نه پرهیزکاران را.»
۱۸یک موقع که شاگردان یحیی و پیروان فرقه فریسی روزه دار بودند، عده ای پیش عیسی آمدند و پرسیدند: «چرا شاگردان یحیی و فریسی ها روزه می گیرند، اما شاگردان تو روزه نمی گیرند؟» ۱۹عیسی به آن ها فرمود: «آیا می توان انتظار داشت دوستان داماد تا زمانی که داماد با آنهاست روزه بگیرند؟ نه، تا زمانی که داماد با آنهاست آن ها روزه نمی گیرند. ۲۰اما زمانی خواهد آمد که داماد از ایشان گرفته می شود، در آن وقت روزه خواهند گرفت. ۲۱هیچ کس لباس کهنه را با پارچۀ نو پیوند نمی کند. اگر چنین کند آن پینه از لباس جدا می گردد و پارگی بدتری بجا می گذارد. ۲۲همچنین هیچ کس شراب تازه را در مشک های کهنه نمی ریزد. اگر چنین کند شراب، مشک را می ترکاند و مشک و شراب هر دو از بین می روند. شراب تازه را در مشک های نو باید ریخت.»
۲۳در یک روز سَبَت عیسی از میان مزارع گندم می گذشت و شاگردانش در حالی که راه می رفتند شروع به چیدن خوشه های گندم کردند. ۲۴فریسی ها به او گفتند: «ببین، چرا شاگردان تو کاری می کنند که در روز سَبَت جایز نیست؟» ۲۵عیسی فرمود: «مگر نخوانده اید که داود وقتی خود و یارانش احتیاج به خوراک داشتند چه کرد؟ ۲۶در زمان ابیاتار کاهن اعظم، به خانۀ خدا وارد شد و نان تقدیس شده را، که جز کاهنان کسی حق خوردن آن ها را نداشت، خورد و به همراهان خود نیز داد.» ۲۷و به آن ها فرمود: «روز سَبَت برای انسان بوجود آمد، نه انسان برای روز سَبَت. ۲۸بنابراین پسر انسان صاحب اختیار روز سَبَت هم است.»