0:00 / 0:00

کتاب مزامیر

مزمور چهل و یکم

دعای یک بیمار

(مزموری از داود)

۱خوشا به حال کسی که در فکر مردمان مسکین و بینوا است. خداوند او را در روز مصیبت می رهاند. ۲خداوند از او حمایت می کند و او را زنده نگاه می دارد. او در زمین مبارک بوده و از شر دشمنانش در امان می ماند. ۳خداوند او را در بستر بیماری تقویت می کند و صحت و سلامتی از دست رفته اش را به او بر می گرداند.

۴من گفتم: «ای خداوند، بر من رحم کن. جان مرا شفا ده، زیرا نسبت به تو گناه ورزیده ام.» ۵دشمنانم دربارۀ من می گویند: «چه وقت می میرد و نامش از صفحۀ زندگی محو می شود؟» ۶اگر برای دیدن من بیایند، حرفهای بیهوده می زنند و در دل خود افکار شرارت آمیز را سنجیده و بعد آنرا به دیگران پخش می کنند. ۷همۀ دشمنانم با یکدیگر در مورد من سخن چینی می کنند و برای من بدی می اندیشند. ۸می گویند: «به مرض کشنده ای گرفتار است و به سلامتی از بستر بیماری بر نمی خیزد.» ۹حتی دوست صمیمی ام که به او اعتماد زیادی داشتم و نان و نمک مرا خورده، بر ضد من برخاسته است.

۱۰ولی تو ای خداوند، بر من رحم فرموده، مرا از بستر بیماری بلند کن تا دشمنانم را مجازات کنم. ۱۱از این می دانم که تو از من راضی هستی، چون دشمنم دیگر بر من سرافرازی نمی کند. ۱۲تو مرا به خاطر درستکاری ام حفظ می کنی و در حضور خود برای همیشه می پذیری. ۱۳متبارک باد خداوند، خدای اسرائیل! از ازل تا به ابد. آمین و آمین!

کتاب دوم

(مزامیر ۴۲ - ۷۲)