0:00 / 0:00

کتاب مزامیر

مزمور هفتاد و هفتم

تسلی در روز پریشانی

(مزموری از آساف)

۱آواز من بسوی خداست و فریاد می کنم. بسوی خدا فریاد می کنم و او مرا خواهد شنید. ۲در روز پریشانیِ خود خداوند را طلب کردم. در شب نیز دست من برای دعا بلند شده و خسته نگردید و جان من تسلی را ترجیح نداد. ۳خدا را بیاد می آورم و می نالم. تفکر می کنم و روح من حیران می گردد. ۴چشمانم را بیدار نگه داشتی و از پریشانی حرفی زده نمی توانم. ۵به روزگار گذشته فکر می کنم و سالهای قدیم را بیاد می آورم. ۶سرود شبانۀ خود را بیاد می آورم. در دل خود تفکر می کنم و روح من جوینده است. ۷آیا خداوند تا به ابد ترک می کند و دیگر هرگز راضی نخواهد شد؟ ۸آیا رحمت او برای همیشه زایل شده و عهد او تا به ابد باطل گردیده است؟ ۹آیا خدا شفقت خود را از یاد برده و رحمت های خود را در غضب بازداشته است؟ ۱۰پس گفتم این درد من است که دست راست خدای متعال با من مثل قدیم نیست. ۱۱در کارهای خداوند تفکر می کنم. بلی، اعمال شگفت انگیز تو را که از قدیم است به یاد می آورم. ۱۲دربارۀ جمیع کارهای تو می اندیشم و در صنعت های تو تفکر می کنم.

۱۳ای خدا، طریق تو در قدوسیت است. کیست خدای بزرگ مثل تو، ای خدا؟ ۱۴تو خدائی هستی که کارهای عجیب می کنی. تو قدرت خود را به همۀ اقوام جهان معروف گردانیده ای. ۱۵قوم برگزیدۀ خود را به بازوی خود رهانیده ای، یعنی اولادۀ یعقوب و یوسف را. ۱۶آبها تو را دید، ای خدا، آبها تو را دیده به لرزه آمد و عمق آبها نیز سخت آشفته و لرزان گردید. ۱۷از ابر ها باران بارید، در آسمان رعد پدید آمد و تیرهای برق تو از هر طرف به جهیدن شروع کردند. ۱۸صدای رعد تو در گِردباد بود و نورِ برق، جهان را روشن ساخت و زمین آشفته و لرزان گردید. ۱۹طریق تو در موجهای بحر است و راههای تو در آب های فراوان، اما آثار تو را نمی توان دانست. ۲۰قوم برگزیدۀ خود را مانند یک چوپان رهبری و به دست موسی و هارون هدایت نمودی.