غزلِ غزلهای سلیمان

فصل هفتم

محبوب

۱ ای شاهدخت من،

پاهای تو در کفش چه زیبا است.

ران‌های تو مانند جواهراتی‌اند

که با دست هنرمند ماهری تراشیده شده باشند.

۲ ناف تو مانند پیاله‌ای است

که هرگز از شراب خالی نیست.

کمرت مانند دستۀ گندم است

که با گلهای سوسن احاطه شده.

۳ سینه‌هایت مانند یک جوره آهو بچه‌ای هستند.

۴ گردنت مانند برجی از عاج فیل است

و چشمانت مانند حوض شهر حِشبون

در کنار دروازۀ بیت‌ربیم.

بینی‌ات به قشنگی بُرج لبنان است

که بر سر راه دمشق قرار دارد.

۵ سرت مانند کوه کرمِل بلند است

و زلفانت همچون ارغوان زیبا.

پادشاه اسیر حلقه‌های گیسویت می‌شود.

۶ ای محبوبۀ من، تو چقدر زیبا و دلکش و چه شیرین و قشنگ هستی.

۷ قامتی رسا مانند درخت خُرما

و سینه‌هایی همچون خوشه‌های خُرما داری.

۸ گفتم که از این درخت خُرما بالا می‌روم

و میوه‌هایش را در دست می‌گیرم.

سینه‌هایت مانند خوشه‌های انگور‌اند

و بوی نَفَس تو مانند بوی دل‌انگیز سیب است.

۹ بوسه‌هایت مانند بهترین شرابها است.

محبوبه

باشد که این شراب به نرمی به گلوی محبوب من فروریزد

و از لب و دهان او جاری گردد.

۱۰ من از آنِ محبوبم هستم و او مشتاق من است.

۱۱ بیا ای محبوب من تا به دشت و صحرا برویم

و شب را در بین بُته‌های خینه به سر بریم.

۱۲ صبح وقت برخیزیم و سری به تاکستانها بزنیم

و ببینیم که آیا تاکهای انگور گل کرده و گلهایش شگفته‌اند؟

ببینیم که آیا درختهای انار شکوفه کرده‌اند؟

در آنجا محبت خود را به تو تقدیم می‌کنم.

۱۳ گلهای مِهر‌گیاه عطر خود را می‌افشانند

و نزدیک دروازه‌های ما انواع میوه‌های گوارا وجود دارند.

من همه چیزهای لذیذِ تازه و کهنه را برای تو،

ای محبوب من، جمع کرده‌ام.