Copyright © 2015-2024 Afghan Bibles. All rights reserved
۱ای کاش تو برادر من می بودی که مادرم او را شیر می داد، که وقتی ترا در بیرون می دیدم، بی پروا می بوسیدمت. ۲بعد ترا بخانۀ مادرم و به اطاقی که مرا بدنیا آورده بود، می بردم. آنگاه شراب اعلی و شربت انار خود را به تو می دادم تا بنوشی. ۳آه، چقدر آرزو دارم که دست چپش زیر سرم می بود و با دست راست خود مرا در بر می گرفت. ۴ای دختران اورشلیم، شما را قسم می دهم که محبت را تا خودش نخواهد بیدار نکنید و آسایش او را برهم نزنید!
۵این کیست که بر محبوب خود تکیه داده و از صحرا می آید؟
در زیر آن درخت سیب، جائی که مادرت ترا بدنیا آورد، بیدارت کردم.
۶عشق مرا مثل خاتَم در دلت مُهر کن و همچون بازوبند طلا بر بازویت ببند، زیرا عشق مانند مرگ نیرومند و مثل گور مهیب است و شعله هایش بسان شعله های پُرقدرت آتش با بیرحمی می سوزاند. ۷آبها نمی توانند آتش محبت را خاموش سازند. حتی سیلابها قادر نیستند که آن را فرو نشانند. هرگاه کسی بخواهد که عشق را با دارائی و ثروت خود به دست آورد، آن را خوار و حقیر می شمارد.
۸ما خواهر کوچکی داریم که پستانهایش هنوز نمو نکرده اند. اگر کسی به خواستگاری او بیاید، چه بگوئیم؟ ۹اگر او دیوار می بود، بالایش یک برج نقره بنا می کردیم. اگر دروازه می بود، با تخته هائی از سرو او را می پوشاندیم.
۱۰من دیوارم و پستانهایم برجهای آن. محبوب من می داند که وقتی با او باشم، خوشنودی و آرامش می یابم.
۱۱سلیمان در بعل هامون تاکستانی داشت و آن را به دهقانان اجاره داد و هر یک از آن ها مکلف بود که در بدل میوۀ باغ یک هزار سکۀ نقره به او بدهد. ۱۲سلیمان هزار سکه دارد و دهقانان هم دارای دو صد سکه هستند. من از خود تاکستان دارم و لازم نیست که هزار سکۀ نقره برای اجاره بدهم.
۱۳ای محبوبۀ من، بگذار که صدایت را از باغ بشنوم و دوستانم هم منتظر شنیدن صدایت می باشند.
۱۴محبوب من، عجله کن و مانند غزال و آهو بچه بر کوههای عطرآگین، بسوی من بیا!