۰:۰۰ / ۰:۰۰
مخکینۍ څپرکۍ

انجیل به گزارش یوحنا

فصل اول

کلام سرچشمۀ زندگی است

۱در ابتدا کلام بود. کلام با خدا بود و کلام خودِ خدا بود، ۲در ابتدا کلام با خدا بود. ۳همه چیز به وسیلۀ او آفریده شد و هیچ چیز در تمام آفرینش بدون او به وجود نیامد. ۴کلام سرچشمۀ زندگی بود و این زندگی به مردم نور می بخشید. ۵نور در تاریکی می درخشد و تاریکی بر آن پیروز نمی شود.

۶ مردی از سوی خدا فرستاده شد که نامش یحیی بود. ۷او به عنوان یک شاهد آمد که به آن نور گواهی دهد تا همه پیام او را شنیده و ایمان آورند. ۸یحیی خودش آن نور نبود بلکه فرستاده شد تا بر آن نور شهادت دهد.

۹آن نور حقیقی که بر همۀ انسانها می درخشد، در حال آمدن به جهان بود. ۱۰کلام در جهان بود و جهان به وسیلۀ او آفریده شد اما جهان او را نشناخت. ۱۱او به قلمرو خود آمد، ولی قومش او را قبول نکردند. ۱۲اما به همۀ کسانی که او را قبول کردند و به او ایمان آوردند، این حق را داد که فرزندان خدا شوند، ۱۳تا آنها نه مانند تولد انسانی، نه از خواهشهای نفسانی و نه از خواست بشر بلکه از خدا تولد یافته باشند.

۱۴پس کلام جسم گشت و به شکل انسان در میان ما جای گرفت. ما جلالش را دیدیم، شکوه و جلال شایستۀ آن پسر یگانه که از جانب پدر آمد و پُر از فیض و راستی بود. ۱۵یحیی بر او گواهی می داد و فریاد می زد: «این همان شخصی است که دربارۀ او می گفتم که بعد از من می آید اما از من برتری دارد، زیرا او قبل از من بوده است.» ۱۶از پُری فیض او، همۀ ما برخوردار شدیم، فیض بالای فیض. ۱۷شریعت به وسیلۀ موسی داده شد و فیض و راستی توسط عیسای مسیح آمد. ۱۸هیچ کس هرگز خدا را ندیده است مگر تنها آن پسر یگانۀ خدا که از همه به پدر نزدیکتر است، او را آشکار کرده است.

یحیای تعمید دهنده خود را معرفی می کند

(همچنان در متی ٣: ۱ - ۱٢ و مرقُس ۱: ۱ - ۸ و لوقا ٣: ۱ - ۱۸)

۱۹این است گواهی یحیی وقتی یهودیان اورشلیم، کاهنان و لاویان را نزد او فرستادند تا بپرسند که او کیست. ۲۰یحیی از جواب دادن انکار نکرد بلکه به طور واضح بیان نموده گفت: «من مسیح نیستم.» ۲۱ آنها پرسیدند: «پس چه؟ آیا تو الیاس نبی هستی؟» یحیی جواب داد: «نخیر، نیستم.» آنها پرسیدند: «آیا تو آن پیامبر وعده شده هستی؟» او جواب داد: «نخیر، نیستم.» ۲۲پرسیدند: «پس تو کیستی؟ ما باید به کسانی که ما را فرستاده اند جواب بدهیم، دربارۀ خود چه می گویی؟» ۲۳ او از زبان اشعیای نبی جواب داده گفت:

«من شخصی هستم که در بیابان فریاد می زند،

راه را برای خداوند هموار سازید.»

۲۴پس این قاصدان که از سوی فریسیان فرستاده شده بودند ۲۵از او پرسیدند: «اگر تو مسیح نیستی، الیاس نیستی و پیامبر هم نیستی، پس چرا غسل تعمید می دهی؟» ۲۶یحیی جواب داد: «من در آب تعمید می دهم اما آن کسی که در میان شما ایستاده است و شما او را نمی شناسید ۲۷او همان کسی است که بعد از من می آید اما من لایق آن نیستم که بند کفش او را باز کنم.» ۲۸اینها همه در بیت عنیا، یعنی آن طرف دریای اُردن، در جایی که یحیی مردم را تعمید می داد، واقع شد.

برۀ خدا که گناه جهان را بر می دارد

۲۹روز بعد، یحیی چون عیسی را دید که به طرف او می آید، گفت: «ببینید این است آن برۀ خدا که گناه جهان را بر می دارد! ۳۰این است آن کسی که در باره اش گفتم، مردی بعد از من می آید که از من برتری دارد، زیرا او پیش از من بوده است. ۳۱من او را نمی شناختم، اما آمدم تا با آب تعمید دهم و به این وسیله او را به اسرائیل بشناسانم.»

۳۲یحیی شهادت خود را این طور ادامه داد: «من روح مقدس را دیدم که به صورت کبوتری از آسمان پایین شد و بر او قرار گرفت. ۳۳من او را نشناختم اما خدا که مرا فرستاد تا با آب تعمید دهم، به من چنین گفته بود، هرگاه ببینی که روح مقدس بر کسی نازل شود و بر او قرار گیرد، او همان کسی است که با روح مقدس تعمید می دهد. ۳۴من این را دیدم و شهادت می دهم که او پسر خدا است.»

اولین شاگردان عیسای مسیح

۳۵روز بعد باز هم وقتی یحیی با دو نفر از شاگردان خود ایستاده بود، ۳۶دید که عیسی از آنجا می گذرد، و گفت: «این است برۀ خدا.» ۳۷آن دو شاگرد این سخن را شنیده و به دنبال عیسی رفتند. ۳۸عیسی برگشت و آنها را دید که به دنبال او می آیند. از آنها پرسید: «به دنبال چه می گردید؟» آنها گفتند: «ربی، یعنی ای استاد، کجا بود و باش دارید؟» ۳۹او به ایشان گفت: «بیایید و ببینید.» پس آن دو رفتند و دیدند که عیسی در کجا بود و باش دارد و تمام روز را پیش عیسی ماندند، چون ساعت نزدیک به چهار بعد از ظهر بود.

۴۰یکی از آن دو نفر که پس از شنیدن سخنان یحیی به دنبال عیسی رفت، اندریاس برادر شمعون پِطرُس بود. ۴۱اندریاس اول برادر خود شمعون را پیدا کرد و به او گفت: «ما مسیح را یافته ایم.» یعنی پادشاه وعده شده را. ۴۲پس اندریاس، شمعون را نزد عیسی بُرد، عیسی به شمعون نگاه کرد و گفت: «تو شمعون پسر یونا هستی، ولی بعد از این کیفا یعنی پِطرُس به معنای صخره نامیده می شوی.»

عیسی فیلیپُس و نتنائیل را انتخاب می کند

۴۳روز بعد وقتی عیسی می خواست به جلیل برود، فیلیپُس را یافت و به او گفت: «مرا پیروی کن.» ۴۴فیلیپُس مانند اندریاس و پِطرُس، یکی از ساکنان بیت صیدا بود. ۴۵فیلیپُس رفت و نتنائیل را پیدا کرد و به او گفت: «ما آن کسی را که موسی در تورات و پیامبران در کتابها دربارۀ اش نوشته اند، پیدا کرده ایم. او عیسای ناصری پسر یوسف است.» ۴۶نتنائیل به او گفت: «آیا می شود که از ناصره چیزی خوب بیرون بیاید؟» فیلیپُس جواب داد: «بیا و ببین.»

۴۷وقتی عیسی نتنائیل را دید که به طرف او می آید، در باره اش گفت: «این است یک اسرائیلی واقعی که در او فریب نیست.» ۴۸نتنائیل پرسید: «مرا از کجا می شناسی؟» عیسی جواب داد: «پیش از آن که فیلیپُس تو را صدا کند، وقتی زیر درخت انجیر بودی، من تو را دیدم.» ۴۹نتنائیل گفت: «استاد، تو پسر خدا هستی! تو پادشاه اسرائیل هستی!» ۵۰عیسی در جواب گفت: «آیا فقط به علت این که گفتم تو را زیر درخت انجیر دیدم، ایمان آوردی؟ بعد از این کارهای بزرگتری را خواهی دید.» ۵۱ و به او گفت: «به یقین به شما می گویم که پس از این آسمان را باز خواهید دید و فرشته گان خدا را می بینید که به وسیلۀ من، پسر انسان بالا و پایین می روند.»

مخکینۍ څپرکۍ