Radio programme reading v5 (29min)
۱ حنا چنین دعا کرد و گفت:
«خداوند دل مرا از خوشی لبریز ساخته است.
خداوند به من جرأت داده است که
چگونه به دشمنانم جواب بدهم.
چقدر شادمان هستم،
زیرا خداوند مرا نجات داده است.
۲ او یگانه خداوند پاک و مقدس است.
شریک و همتا ندارد.
تنها خدای ما پشت و پناه ماست.
۳ مغرور و متکبر مباش و
سخنان غرورآمیز را بر زبان میاور،
زیرا خداوند، عالم و داناست.
خداوند هر عمل ما را میسنجد.
۴ کمان زورمندان را میشکند
اما ضعیفان را نیرو میبخشد.
۵ کسانی که سیر بودند،
حالا باید برای یک لقمه نان زحمت بکشند اما
آنهایی که گرسنه بودند، سیر میشوند.
زنی که بیاولاد بود، هفت کودک به دنیا آورد اما
آن که کودکان زیاد داشت، حالا بیاولاد شده است.
۶ خداوند میکُشد و زندگی میبخشد،
به گور میبرد و زنده میسازد.
۷ خداوند بعضی را فقیر و بعضی را غنی میگرداند،
سرنگون میسازد و سرفراز مینماید.
۸ خداوند، مسکینان را از خاک بلند میکند و
بینوایان را از تودۀ خاکستر بیرون میکشد.
خداوند، آنها را همنشین پادشاهان میسازد و
به مقام افتخار میرساند،
زیرا خداوند، مالک روی زمین است و
نظام کاینات را برقرار میسازد.
۹ پیروان وفادار خود را محافظت میکند اما
اشخاص شریر را در تاریکی از بین میبرد.
زیرا انسان تنها با زور بازوی خود پیروز شده نمیتواند.
۱۰ دشمنان خداوند ذرهذره میشوند و
خداوند، رعد و برق را از آسمان بر سرشان فرود میآورد.
خداوند داور جهان میشود و به پادشاه برگزیدۀ خود قدرت و نیرو میبخشد.»
۱۱ بعد اِلقانه با خانوادهاش به خانۀ خود در شهر رامه برگشت اما سموئیل تحت نظر عیلی کاهن، خداوند را خدمت میکرد.
۱۲ پسران عیلی اشخاص پست و شریری بودند. آنها به خداوند احترام نداشتند ۱۳ و اصول مذهبی را که وظیفۀشان ایجاب میکرد، رعایت نمینمودند. عادت بد آنها این بود که وقتی کسی قربانی میکرد، خدمتگار آنها میآمد و در حالیکه گوشت هنوز در دیگ جوش میخورد، پنجۀ سه شاخهای را که با خود داشت، در داخل دیگ فرومیبُرد ۱۴ و هرچه را که با پنجه از دیگ میکشید، کاهن آن را برای خود میگرفت. آنها با تمام مردم اسرائیل که به شیلُوه میآمدند، به همین ترتیب رفتار میکردند. ۱۵ علاوه بر آن، پیش از سوختن چربی، خدمتگار آنها میآمد و به کسیکه قربانی میکرد، میگفت که گوشت خام را برای کباب به کاهن بده، زیرا او گوشت پخته را قبول نمیکند. ۱۶ اگر آن مرد میگفت: «صبر کن که اول چربی بسوزد و بعد هر قدر گوشت که میخواهی ببر.» خدمتگار به او میگفت: «نه، همین حالا بده، ورنه به زور از تو میگیرم.» ۱۷ بنابراین، گناه آن جوانان در نظر خداوند بسیار بزرگ بود، زیرا آنها قربانیهایی را که برای خداوند تقدیم میشد، بیحرمت میکردند.
۱۸ سموئیل با وجودی این که یک کودک خوردسال بود، پیشبند کتانی مخصوص کاهن را بر تن داشته، خداوند را خدمت میکرد. ۱۹ مادرش هر سال یک چپن کوچک میدوخت و وقتیکه برای ادای قربانی سالانه همراه شوهر خود به شیلُوه میرفت، آن را برایش میبُرد. ۲۰ عیلی برای اِلقانه و زنش دعا میکرد و میگفت: «خداوند به عوض این طفلی که وقف او کردید، فرزندان دیگری از این زن به تو عطا کند.» و بعد آنها همه به خانۀ خود برمیگشتند.
۲۱ خداوند در حق حنا لطف کرد و او را صاحب سه پسر و دو دختر ساخت. در عین حال سموئیل در حضور خداوند رشد میکرد.
۲۲ در این وقت عیلی بسیار پیر شده بود و میدانست که پسرانش با مردم اسرائیل رفتار خوب نمیکنند و با زنانی که نزد دروازۀ خیمۀ حضور خداوند خدمت میکردند، همبستر میشدند. ۲۳ بنابراین به آنها گفت: «چرا این کارها را میکنید؟ مردم از کارهای بد شما شکایت دارند. ۲۴ ای فرزندان من! از این کارها دست بکشید. خبر کارهای بد شما در میان قوم برگزیدۀ خداوند پخش شده و همیشه به گوش من میرسد. ۲۵ اگر شخصی در مقابل شخص دیگری گناه ورزد، خدا از او شفاعت میکند، ولی اگر کسی در برابر خداوند مرتکب گناهی شود، چه کسی میتواند از او شفاعت کند؟» اما آنها به نصیحت پدر خود گوش ندادند، چون ارادۀ خدا همین بود که آنها هلاک شوند.
۲۶ سموئیل در قد و قامت رشد میکرد و مورد پسند خداوند و مردم قرار داشت.
۲۷ روزی یکی از انبیا پیش عیلی آمده و به او گفت که خداوند چنین میفرماید: «وقتی جد تو در کشور مصر و در پیش فرعون غلام بود، دیدار خود را نصیبش کردم. ۲۸ از بین تمام قبایل اسرائیل خانوادۀ او را به عنوان کاهنان خود برگزیدم تا بر قربانگاه عبادتگاه من بُخُور بسوزانند و قربانی تقدیم کنند و در حضور من لباس کاهنی بپوشند. به خاندان جد تو حق دادم که تمام گوشت قربانی را برای استفادۀ خود ببرند. ۲۹ پس چرا قربانیها و نذرهای مرا بیحرمت میکنید؟ پیش تو، پسرانت زیادتر از من محترم هستند. به خودتان حق میدهید که از خوردن بهترین گوشت قربانی که قوم برگزیدۀ من برای من تقدیم میکنند، خود را چاق بسازید.» ۳۰ خداوند، خدای اسرائیل میفرماید: «هر چند وعده داده بودم که خاندان تو و خاندان جد تو همیشه خادمان درگاه من باشند اما دیگر بس است. کسیکه به من احترام دارد، به او عزت میدهم و کسیکه مرا حقیر شمارد، خوار و رسوایش میسازم. ۳۱ ببین! روزی آمدنی است که قدرت تو و قدرت خانوادۀ جد تو زوال خواهد شد و همه پیش از آن که به سن پیری برسند، خواهند مُرد. ۳۲ تو به نعمتهای فراوانی که به مردم اسرائیل میبخشم، با نگاه حسرت میبینی ولی در خانوادۀ تو هیچکس به سن پیری نخواهد رسید. ۳۳ کسانی هم که از خاندان تو زنده بمانند، در غم و اندوه زندگی خواهند کرد و نسل خاندان تو با شمشیر هلاک خواهند شد. ۳۴ برای ثبوت حرف خود میگویم که دو پسرت یعنی حُفنی و فینِحاس هر دو در یک روز خواهند مُرد. ۳۵ اما من برای خود یک کاهن امین انتخاب خواهم کرد که با دل و جان مرا خدمت کند. خانوادۀ او را برکت میدهم تا در حضور من و برگزیدۀ من همیشه آمادۀ خدمت باشد. ۳۶ بازماندهگان تو برای یک سکۀ نقره یا یک قُرص نان در مقابل او سر تعظیم خم کرده، خواهند گفت که لطفاً برای ما کاری در بین کاهنان بده تا لقمه نانی بهدست آوریم.»