Radio programme includes v7-12 (29min)
۱سلیمان، پسر داود، پادشاه مقتدری شد. خداوند، خدای او همراهش بود و به او عظمت و قدرت بخشید. ۲-۳او تمام فرماندهان نظامی گروه های صد نفری و هزار نفری، قضات، رهبران قوم و رؤسای خانواده ها را فراخوانده همگی بر تپه ای که در جِبعون واقع بود رفتند، زیرا خیمۀ حضور خداوند که موسی، خدمتگار خداوند، آنرا در بیابان ساخته بود، در آنجا قرار داشت. ۴(یک خیمۀ دیگر هم در اورشلیم بود که داود پادشاه آنرا ساخت و وقتیکه صندوق پیمان خداوند را از قریت یعاریم آورد در آن خیمه قرار داد.) ۵برعلاوه، قربانگاه برنجی هم که بزل ئیل، پسر اوری، نواسۀ حور ساخته بود در همانجا در پیشروی خیمۀ حضور خداوند قرار داشت. ۶آنگاه سلیمان بحضور خداوند در پیشروی آن خیمه رفت و در آنجا با مردم دیگر خداوند را عبادت نمود و یکهزار قربانی سوختنی بر آن قربانگاه برنجی تقدیم کرد.
۷در همان شب خداوند آمد و به سلیمان فرمود: «چه می خواهی که برایت بدهم؟» ۸سلیمان جواب داد: «تو همیشه با پدرم، داود مهربان بودی و حالا مرا بجای او به پادشاهی برگزیدی. ۹ای خداوند، خدای من، به وعده ای که داده ای وفا کن، زیرا مرا بر مردمی که مثل ریگ بیابان بیشمار اند، پادشاه ساختی. ۱۰پس حالا به من حکمت و معرفت عطا فرما تا بتوانم راهنمای مناسبی برای آن ها باشم، در غیر آن چگونه ممکن است که مردمی را به بزرگی قوم برگزیدۀ تو اداره کنم.» ۱۱خداوند در جواب او فرمود: «چون آرزوی قلبی ات همین است و از من دارائی، ثروت، حشمت و یا مرگ دشمنانت را نخواستی و حتی عمر طولانی را برای خود طلب نکردی و در عوض حکمت و معرفت خواستی تا بر مردمی که من ترا پادشاه شان ساختم بدرستی حکومت کنی، ۱۲بنابران، حکمت و معرفت به تو می بخشم. برعلاوه، به تو آن قدر ثروت، حشمت و عزت می دهم که هیچ پادشاهی، نه پیش از تو دیده و نه بعد از تو داشته باشد.»
۱۳بعد سلیمان از خیمۀ بالای تپه پائین آمد، جِبعون را ترک کرد و به اورشلیم رفت و در آنجا بر تخت سلطنت اسرائیل نشست. ۱۴پس از مدتی یک سپاهی که متشکل از یکهزار و چهار صد عرادۀ جنگی و دوازده هزار سوار بود جمع کرد. یک عده را برای خود در اورشلیم نگهداشت و بقیه را در شهرهائی که برای عراده جات تعیین کرده بود، گماشت. ۱۵در دوران سلطنت سلیمان نقره و طلا اهمیت سنگ را داشت و چوب سرو مثل چوب عادی فراوان بود. ۱۶سلیمان تعداد زیاد اسپها را از مصر و سیسلی وارد می کرد. تاجران شاه آن ها را بصورت عمده و قیمت معین می خریدند. ۱۷هر عراده را به قیمت ششصد مثقال نقره و یک اسپ را به قیمت یکصد و پنجاه مثقال نقره از مصر خریداری می کردند و بعضی از آن ها را به پادشاهان حِتیان و ارامیان دوباره می فروختند.