کتاب دوم تواریخ

فصل دوم

آمادگی برای تعمیر عبادتگاه

(همچنین در اول پادشاهان ۵: ۱ ـ ۱۸ و ۷: ۱۳ ـ ۱۴)

۱سلیمان تصمیم گرفت تا عبادتگاهی بنام خداوند و یک قصر شاهی برای خود آباد کند. ۲پس برای این منظور هفتاد هزار نفر را جهت حمل مصالح تعمیراتی، هشتاد هزار نفر را برای سنگتراشی در معدن سنگ و سه هزار و ششصد نفر را هم بغرض مراقبت و نظارت کارهای کارگران تعیین کرد.

۳بعد این پیام را به حورام، پادشاه صور فرستاد: «همانطوریکه برای پدرم، داود چوب سرو مورد ضرورت ساختمان قصر او را برایش فرستادی، برای من هم ارسال کن. ۴زیرا می خواهم عبادتگاهی برای اسم خداوند، خدای خود آباد کنم. آن بنا یک ساختمان مقدس خواهد بود که در آنجا خوشبوئی دود می کنیم، نان مخصوص را همیشه و قربانی های سوختنی را در هر صبح و شام، در روزهای سَبَت، در ماه نو و دیگر روزهای تقدیس شدۀ خداوند، خدای خود تقدیم می کنیم. این مراسم برای اسرائیل یک فریضۀ ابدی است از جانب خداوند. ۵عبادتگاهی که من می خواهم آباد کنم یک عبادتگاه بزرگی خواهد بود، زیرا خدای ما از همه خدایان دیگر با عظمت تر است. ۶اما چه کسی می تواند عبادتگاهی برای او بنا کند؟ زیرا که آسمان با همه پهنا و بزرگی آن گنجایش او را ندارد، پس من چطور می توانم عبادتگاه او را بسازم؟ من فقط قربانگاهی جهت دود کردن خوشبوئی برای او می سازم. ۷بنابران، از تو خواهش می کنم تا شخصی را برای من بفرستی که در کارهای طلا، نقره، برنج و آهن و بافتن پارچه های ارغوانی، سرخ و لاجوردی مهارت داشته باشد، و همچنین به کسانی که در فن نقاشی و حکاکی آشنا باشند، احتیاج است تا با کارگران ما که در یَهُودا و اورشلیم هستند و پدرم، داود آن ها را تعیین کرده بود یکجا کار کنند. ۸علاوتاً چوب سرو، صنوبر و صندل را هم از لبنان برایم بفرست، زیرا می دانم که کارگران تو در بریدن چوب و فن نجاری ماهر هستند و من کارگران خود را برای کمک آن ها می فرستم. ۹ما به یک اندازۀ زیاد چوب ضرورت داریم، چون عبادتگاهی را که می خواهم آباد کنم بسیار بزرگ و بی نظیر خواهد بود. ۱۰و من به کارگرانی که چوب را می بُرند، دو هزار تُن گندم، دو هزار تُن جَو، چهارصد هزار لیتر شراب و چهارصد هزار لیتر روغن می دهم.»

۱۱حورام، پادشاه صور، در جواب او نامه ای به این مضمون نوشت: «از آنجا که خداوند به قوم برگزیدۀ خود محبت دارد، ترا بعنوان پادشاه شان انتخاب کرد، ۱۲سپاس باد بر خداوند، خدای اسرائیل که آسمان و زمین را آفرید و به داود پادشاه چنین پسر حکیم، دانا و بامعرفت عطا فرمود تا عبادتگاهی برای خداوند و قصری برای خود آباد کند. ۱۳اینک حورام آبی را که یک شخص ماهر و استاد با هنر است بخدمتت می فرستم. ۱۴مادر او از مردم دان و پدرش از باشندگان صور است. او در کارهای طلا، نقره، برنج، آهن، سنگ و چوب و همچنین در رشتۀ بافندگی پارچه های کتان نفیس ارغوانی، سرخ و لاجوردی و در فن نقاشی، حکاکی و طراحی مهارت بسزائی دارد. او می تواند با کارگران تو و آقای من، پدرت داود پادشاه همکاری کند. ۱۵در بارۀ گندم، جو، شراب و روغن که آقای من پیشنهاد کرد، می تواند آن ها را برای من بفرستد. ۱۶من چوب مورد ضرورت را از کوههای لبنان قطع کرده، آنها را به هم پیوسته از طرف دریا به بندر یافا می فرستم و کارگران شما آنرا از آنجا گرفته به اورشلیم نقل بدهند.»

۱۷بعد سلیمان احصائیۀ بیگانگانی را که در سرزمین اسرائیل زندگی می کردند (مطابق احصائیه ایکه قبلاً پدرش، داود گرفته بود) گرفت و معلوم شد که تعداد آن ها یکصد و پنجاه و سه هزار و ششصد نفر بود. ۱۸از آن جمله هفتاد هزار نفر را برای حمل مواد تعمیراتی، هشتاد هزار نفر را در معدن کوهستان و سه هزار و ششصد نفر را برای مراقبت و نظارت کار کارگران تعیین کرد.