Copyright © 2015-2024 Afghan Bibles. All rights reserved
۱ داوود بار دیگر بهترین مردان اسرائیل را که سی هزار نفر بودند، جمع کرد. ۲ آنگاه او با آنها رهسپار بَعله در یهودا شد تا صندوق پیمان خدا را از آنجا بیاورد. این صندوق به نام خداوند قادر مطلق نامیده میشد. روی صندوق دو موجودات آسمانی قرار داشتند و حضور خداوند بر آنها بود. ۳ آنها صندوق پیمان را از خانۀ ابیناداب که در شهر جِبعه بود، برداشته بر یک گادیای نو گذاشتند. عُزه و اخیو، پسران ابیناداب رانندۀ آن گادی بودند. ۴ و اخیو پیش روی آن میرفت. ۵ داوود و سایر قوم اسرائیل به دنبال آن روان بودند و با نوای چنگ و رباب و دایره و دیگر آلههای موسیقی با تمام قدرت در حضور خداوند آواز میخواندند و رقص و پایکوبی میکردند.
۶ همینکه به خِرمنگاه ناکن رسیدند، پای گاوها لغزید. عُزه دست خود را بر صندوق گذاشت که نیفتد. ۷ آنگاه آتش غضب خداوند بر عُزه شعلهور گردید و بهخاطر گناهی که کرده بود، او در پهلوی صندوق خداوند کُشته شد. ۸ داوود از این که قهر خداوند عُزه را به آن سرنوشت دچار کرد، بسیار غمگین شد، بنابراین، آنجا فارِز عُزه نامیده شد که تا به امروز به همین نام یاد میشود. ۹ داوود در آن روز از خداوند ترسید و گفت: «چطور میتوانم صندوق خداوند را با خود ببرم؟» ۱۰ بنابراین، تصمیم گرفت که آن را به شهر داوود نبرد. پس آن را به خانۀ عوبیدادوم که از باشندهگان جت بود، انتقال داد ۱۱ و مدت سه ماه در آنجا ماند. خداوند بهخاطر آن، عوبیدادوم و خانوادۀ او را برکت داد.
۱۲ اما وقتی داوود خبر شد که خداوند بهخاطر آن صندوق، خانواده و همه دارایی عوبیدادوم را برکت داده است، پس رفت و آن را از خانۀ او به شهر داوود آورد و به این مناسبت جشن خوشی و سُرُور را برپا کرد. ۱۳ اشخاصی که صندوق را حمل میکردند، پس از آن که شش قدم رفتند توقف نمودند تا او یک گاو و یک برۀ چاق را قربانی کند. ۱۴ داوود در حالیکه تنها یک لباس کاهنی پوشیده بود با تمام قدرت پیشاپیش صندوق خداوند میرقصید. ۱۵ به این ترتیب داوود و بنیاسرائیل صندوق خداوند را با فریاد خوشی و آواز شیپور به شهر داوود آوردند.
۱۶ وقتی صندوق خداوند به شهر داوود رسید، میکال، دختر شاوول از کلکین خانه دید که داوود پیش روی صندوق خداوند جست و خیز میزند و رقص میکند، پس دلش از او بد شد. ۱۷ بعد صندوق را به درون خیمه در جایی که داوود برایش تعیین کرده بود، قرار دادند. داوود قربانی سوختنی و هدیۀ سلامتی به حضور خداوند تقدیم کرد. ۱۸ پس از ادای مراسم قربانی، داوود همۀ مردم را به نام خداوند برکت داد. ۱۹ به تمام مردم، چه زن و چه مرد، یک قُرص نان، یک تکه گوشت و یک کلچه کشمش فشرده داد. در پایان مراسم همه مردم به خانههای خود رفتند.
۲۰ بعد داوود هم به خانۀ خود رفت تا خانوادۀ خود را برکت بدهد اما میکال، دختر شاوول برای ملاقات او بیرون رفت و گفت: «امروز پادشاه اسرائیل قدرت و بزرگواری خود را خوب نشان داد! او خود را مانند یک آدم احمق در مقابل کنیزان دربار خویش، رسوا کرد.» ۲۱ داوود به او گفت: «من پیش روی خداوندی که مرا بر پدرت و تمام خانوادهاش برتری داد، میرقصیدم. او مرا رهبر و پیشوای قوم خود ساخت. من برای این که به حضور او اظهار امتنان و قدردانی کنم آن کار را کردم ۲۲ و مایلم که زیادتر از این، کارهای احمقانه بکنم. یقین دارم که برعکس عقیدۀ تو، کنیزانی که تو از آنها نام بُردی، احترام زیادتری برایم خواهند داشت.» ۲۳ بنابران میکال تا آخر عمر بیاولاد به سر بُرد.