0:00 / 0:00

کتاب خروج

فصل سی و سوم

عزیمت از کوه سینا

۱خداوند به موسی فرمود: «تو از اینجا حرکت کرده و این قومی را که از مصر بیرون آوردی به سرزمینی که وعدۀ ملکیت آن را به ابراهیم و اسحاق و یعقوب و اولادۀ شان داده ام، هدایت کن. ۲من فرشته ای را می فرستم تا شما را راهنمائی کند. تمام کنعانیان، اموریان، حِتیان، فرزیان، حویان و یبوسیان را از سر راه تان بیرون میرانم ۳و شما به سرزمینی حاصلخیز و پُر برکت می روید. اما من در این سفر با شما همراه نخواهم بود، زیرا شما مردمی سرکش هستید و ممکن است شما را در بین راه نابود کنم.»

۴موقعی که مردم این سخنان را شنیدند، ماتم گرفتند و هیچ کسی جواهرات و زیورات نپوشید. ۵خداوند به موسی فرمود که به آن ها بگوید: «شما مردم نافرمان هستید اگر حتی یک لحظه با شما باشم شما را هلاک خواهم کرد. حالا تمام زیورات و جواهرات خود را از خود دور کنید تا ببینم که با شما چه کنم.» ۶بنابراین، بنی اسرائیل بعد از عزیمت از کوه سینا دیگر هرگز از جواهر آلات خود استفاده نکردند.

خیمه حضور خداوند

۷هر گاهی که بنی اسرائیل اردوگاه را بر پا می کردند، موسی خیمه مقدس را بر می داشت و کمی دور در بیرون اردوگاه می افراشت. آن خیمه را «خیمۀ حضور خداوند» نامیده بود. هر کسی که می خواست با خداوند راز و نیاز کند به آن خیمه می رفت. ۸هر وقتی که موسی به آن خیمه می رفت، تمام مردم دم دروازۀ خیمه های خود می ایستادند و ورود او را به آن خیمه تماشا می کردند. ۹بعد از اینکه موسی به داخل خیمه می رفت، ستون ابر پائین می آمد و در کنار دروازۀ خیمه می ایستاد و خداوند از داخل ابر با موسی صحبت می کرد. ۱۰همینکه مردم ستون ابر را در کنار دروازۀ خیمه می دیدند، همگی به سجده می افتادند. ۱۱خداوند مثل کسیکه به یک دوست خود حرف می زند با موسی رو به رو به صحبت می پرداخت. سپس موسی به طرف اردوگاه بر می گشت، اما معاون جوان او، یعنی یوشع بن نون در خیمه می ماند.

خداوند وعده می دهد که با قوم برگزیدۀ خود باشد

۱۲موسی به خداوند عرض کرد: «تو به من فرمودی که این قوم را به سرزمین موعود رهبری کنم، اما به من نگفتی که چه کسی را با من خواهی فرستاد. تو گفته ای که مرا خوب می شناسی و از من راضی هستی. ۱۳پس اگر اینطور است، اراده ات را برای من روشن ساز تا آنطوری که شاید و باید بتوانم بندگی ترا نموده و خوشنودی ات را حاصل کنم. همچنین می دانی که اینها قوم برگزیدۀ تو هستند.» ۱۴خداوند فرمود: «من با تو خواهم رفت و ترا موفق خواهم ساخت.» ۱۵موسی در جواب عرض کرد: «اگر نمی خواهی با ما بروی، پس نگذار که اینجا را ترک کنیم. ۱۶اگر تو با ما همراه نباشی، چطور بدانیم که تو از قوم برگزیده ات راضی هستی و نسبت به سایر اقوام روی زمین چه امتیازی داریم؟» ۱۷خداوند به موسی فرمود: «هر چه که خواسته ای انجام خواهم داد، زیرا تو را بخوبی می شناسم و از تو راضی هستم.» ۱۸سپس موسی گفت: «تمنا می کنم که نور جمال خود را بر من آشکار سازی.»

۱۹خداوند فرمود: «من شکوه خود را در برابر تو می گسترانم و نام مقدس خود را بتو اعلام می کنم. من خداوند هستم. نسبت به کسانی که دلسوز هستم، دلسوزی خواهم کرد و بر هر کسی که بخواهم مهربان باشم، مهربان خواهم بود. ۲۰اما من نمی گذارم که روی مرا ببینی، زیرا کسی نمی تواند روی مرا ببیند و زنده بماند. ۲۱حالا بیا و بر این صخره، در کنار من بایست. ۲۲وقتی که نور پُر شکوه حضور من عبور کند، ترا در شگاف این صخره می گذارم و با دست خود می پوشانم تا از اینجا بگذرم ۲۳و بعد دست خود را بر می دارم و تو می توانی مرا از پشت ببینی، ولی روی مرا نخواهی دید.»

Related content

First Part - God's Presence in the Tent

First Part - God's Presence in the Tent (Peace and Joy in Christ)
As God made a promise to Abraham and his descendants, he acted according to that promise and freed the children of Israel from Egypt after 430 years. God guided them to the promised land in the Sinai desert with a pillar of cloud and fire. According to God's guidance, the tent of meeting is built among them and the glorious presence of God dwells in it. God's presence was so glorious that Moses could not enter the tent. After many years of that temporary tent; It was built as a house of God.

Radio programme reading v16 (30min)

Houses of God

Houses of God (With You)
When we refer to the Bible, we find that Paul reminds believers that they are the temple or holy house of God, and that the Spirit of God dwells there. Of course, it is true that every believer is also the body of God and the Holy Spirit dwells in him, so every believer should strive to keep this body, the house of God, clean and pure. Because God is holy, we must live as pure believers.

Radio programme about v7-11 (28min)

The Special Tent and  the Golden Calf

The Special Tent and the Golden Calf (Children's Bible Stories)
God had asked Moses to climb a mountain in the desert. There God gave Moses detailed instructions in how to build a special Tent of His Presence, a place where God would dwell in the midst of his people and where the people of Israel could give true worship to the true God. Sadly, when Moses returned from the mountain after 40 days, he was shocked and angry. The people had made a calf of gold and worshiped this lifeless idol. Moses was so angry, and God was upset as well. And yet, God forgave his people time and time again. However, as a punishment, they were to remain in the desert for 40 years and no one of them would enter the promised land, only their children would one day.

Radio programme includes v1-23 (30min)