0:00 / 0:00

کتاب خروج

فصل سی و چهارم

لوحه های سنگی دوباره ساخته می شود

(همچنین در تثنیه ۱۰: ۱ - ۵)

۱خداوند به موسی فرمود: «دو لوحۀ سنگی را مهیا کن و من همان احکامی را که در لوحه های اولی نوشته شده بودند و تو آن ها را شکستی، می نویسم. ۲فردا آماده باش و به کوه سینا برو و بر قلۀ کوه در حضور من حاضر شو. ۳هیچ کس دیگر نباید با تو بیاید و احدی در اطراف کوه دیده نشود. به هیچ گله و رمه ای اجازه ندهی که در نزدیکی کوه بچرد.» ۴پس موسی قرار امر خداوند دو لوحۀ سنگی را به مثل لوحه های اولی آماده کرد و صبح وقت برخاست و لوحه ها را با خود گرفته به کوه سینا بالا شد.

۵خداوند در یک ستون ابر پائین آمد و در برابر موسی ایستاد و نام مقدس خود «خداوند» را اعلام کرد. ۶بعد از کنار او گذشته فرمود: «من خداوند هستم؛ خداوندی که رحیم و مهربان است. بزودی خشمگین نمی شود و پُر از وفا و محبت است. ۷دوستدار هزاران نسل و بخشایندۀ خطا و جرم و گناه است، اما اختیار دارد که گناهکاران را بدون جزا نگذارد. خطاهای پدران را از پسران و پسرانِ پسران شان تا نسل سوم و چهارم می گیرد.»

۸‏-۹آنگاه موسی سر به سجده نهاده گفت: «ای خداوند، اگر براستی قبول درگاهت شده ام، پس از تو تمنا می کنم که با ما بروی. البته می دانم که این قوم، مردم نافرمان و خودسر هستند، ولی بازهم بدربارت دعا میکنم که گناه و خطای ما را ببخشی. و از دولت خدائی ات ما را بی بهره نسازی.»

خدا پیمان خود را با قوم اسرائیل تجدید می کند

(همچنین در خروج ۲۳: ۱۴ - ۱۹ و تثنیه ۷: ۱ - ۵ و ۱۶: ۱ - ۱۷)

۱۰خداوند در جواب او فرمود: «بسیار خوب، من با شما پیمانی می بندم و در مقابل چشمان تمام قوم چنان معجزاتی نشان می دهم که در هیچ جای دنیا و در بین هیچ ملتی دیده نشده باشد و تمام مردم اسرائیل قدرت خداوند را تماشا خواهند کرد و این کاریکه من می خواهم با تو بکنم یک کار بسیار هولناکی خواهد بود. ۱۱از تمام احکامی که امروز به تو میدهم باید پیروی کنی. آنگاه من تمام اموریان، کنعانیان، حِتیان، فرزیان، حویان و یبوسیان را از سر راه تو دور می کنم. ۱۲اما احتیاط کنی که به سرزمینی که می روی با مردم آنجا پیمانی نبندی که مبادا در دام شان بیفتی. ۱۳برعکس تو باید قربانگاه های شان را ویران کنی، ستونهای شان را بشکنی و مجسمه های شرم آور شان را از بین ببری.

۱۴تو نباید خدایان دیگر را پرستش کنی، زیرا خداوند که نام او غیور و حسود است، پرستش خدای غیر را تحمل نمی کند. ۱۵هیچگاهی نباید با مردم آن سرزمین عهدی ببندی، زیرا وقتی آن ها برای خدایان خود قربانی می کنند، این عمل آن ها بیوفائی شان را در برابر خدای برحق نشان می دهد. و اگر ترا دعوت کنند، تو هم مجبور می شوی که از گوشت قربانی آن ها بخوری، بنابران تو هم در گناه شان شریک میشوی. ۱۶و اگر دختران شان را برای پسران خود بگیری، چون آن ها زنان پسرانت می شوند و خدایان غیر را پرستش می کنند و پرستش خدایان بیگانه به منزلۀ بی وفائی در مقابل من است، پس در حقیقت پسرانت هم بی وفا می شوند.

۱۷برای خود بت نسازید.

۱۸عید فطیر را برگزار کنید. و برای هفت روز نان فطیر بخورید. این مراسم را در زمان معین، یعنی در ماه ابیب (حوت)، قراریکه من برای تان تعیین کرده ام برگزار نمائید، زیرا در همین ماه ابیب بود که شما از مصر خارج شدید.

۱۹هر پسر اولباری و هر نوزاد نر رمه و گله، چه از گاو و چه از گوسفند، متعلق به من است. ۲۰به عوض نوزاد اول الاغ، باید یک بره فدیه بدهید و اگر نمی خواهید فدیه بدهید گردنش را بشکنید. هر پسر اولباری را باید فدیه کنید. هیچ کس نباید به حضور من دست خالی بیاید.

۲۱شش روز کار کنید و در روز هفتم استراحت نمائید. حتی در موسم قلبه و درو هم نباید در روز هفتم کار کنید.

۲۲عید هفته ها را هم جشن بگیرید. عید حاصل نو درو گندم و عید تحویل سال نو را هر ساله برگزار کنید. ۲۳سه مرتبه در سال، همه افراد ذکور به حضور خداوند، خدای اسرائیل حاضر شوند. ۲۴در این سه باریکه می آئید و به پیش خداوند حضور می یابید، کسی به شما حمله نمی کند و کشور تانرا متصرف نمی شود، زیرا من همه اقوام را از سر راه تان می رانم و سرحدات کشور تانرا وسیع می سازم.

۲۵نانی که با خمیرمایه پخته شده باشد نباید همراه قربانی که به من می کنید یکجا باشد. و گوشت قربانی عید فصح را نباید تا صبح نگهدارید.

۲۶بهترین میوۀ نو زمین را به خانۀ خداوند، خدای خود بیاورید. بزغاله را نباید در شیر مادرش پخته کنید.»

۲۷خداوند به موسی فرمود: «احکامی را که بتو دادم بنویس، زیرا اینها شرایط پیمانی هستند که با تو و قوم اسرائیل بسته ام.» ۲۸و موسی تا چهل شبانه روز با خداوند در بالای کوه ماند. او در تمام این مدت نه چیزی خورد و نه چیزی نوشید، بلکه احکام ده گانۀ عهدنامه را بروی لوحه های سنگی نوشت.

موسی از کوه پائین آمد

۲۹وقتی موسی با دو لوحۀ سنگی از کوه پائین آمد، چهره اش می درخشید، زیرا با خداوند صحبت کرده بود، اما خودش نمی دانست. ۳۰و چون هارون و مردم اسرائیل چهرۀ درخشان موسی را دیدند، از ترس به او نزدیک نشدند. ۳۱اما موسی آن ها را پیش خود فراخواند. پس هارون و مو سفیدان قوم پیش او رفتند و موسی با آن ها حرف زد. ۳۲بعد از آنکه همگی در حضور او جمع شدند، همۀ آنچه را که خداوند بر کوه سینا به او گفته بود به اطلاع آن ها رساند. ۳۳و چون حرفش تمام شد روی خود را با نقابی پوشاند. ۳۴و هر وقتیکه موسی در خیمۀ عبادت به حضور خداوند می رفت که با او حرف بزند، تا وقتیکه خارج میشد نقاب را از روی خود بر می داشت. بعد همه احکامی را که از خداوند می گرفت، او به نوبۀ خود به گوش مردم اسرائیل می رساند ۳۵و مردم چهرۀ تابان او را می دیدند. و موسی تا زمانیکه باز برای ملاقات خداوند می رفت نقاب بر چهره داشت.