Copyright © 2015-2024 Afghan Bibles. All rights reserved
۱خداوند مردم اسرائیل را منع کرده بود که نباید از آن چیز هائیکه باید از بین برده شوند، برای خود بگیرند. اما فرمان خداوند اطاعت نشد، زیرا عَخان پسر کَرمی نواسۀ زَبدی کواسۀ زِرَح که از قبیلۀ یهودا بود، امر خدا را بجا نیاورد. بنابران، غضب خداوند بر بنی اسرائیل افروخته گردید.
۲یوشع چند نفر را از اریحا به شهر عای که در شرق بیت ئیل و در نزدیکی بیت آوَن بود، فرستاد تا معلوماتی دربارۀ آن جا به دست آورند. آن ها بعد از آنکه مأموریت خود را به انجام رساندند، ۳نتیجۀ بازرسی خود را به یوشع چنین گزارش دادند: «حاجت نیست که همگی برای حمله به شهر عای بروند. چون عای یک شهر بسیار کوچک است، فقط دو یا سه هزار نفر کافی است که آن شهر را فتح کنند، نه اینکه همۀ لشکر را بفرستیم.» ۴بنابران، در حدود سه هزار عسکر اسرائیلی رفتند و حمله را شروع کردند. اما اسرائیلی ها شکست خورده فرار کردند. ۵عساکر عای آن ها را از دروازۀ شهر تا شباریم (یعنی معدن سنگ) تعقیب کرده تقریباً سی و شش نفر شان را در سرازیری کوه کشتند. مردم اسرائیل به خاطر این واقعه جرأت خود را از دست داده و به وحشت افتادند.
۶یوشع و سرکردگان اسرائیل یخن خود را پاره کرده تا شام در برابر صندوق پیمان خداوند روی بخاک افتادند و خاک بر سر خود باد کردند ۷و گفتند: «ای خداوند متعال، چرا ما را از اُردن عبور دادی و به اینجا آوردی تا به دست اموریان کشته شویم؟ کاش از آنطرف اُردن نمی آمدیم. ۸خداوندا، حالا چه چاره کنیم؟ مردم اسرائیل همه فرار کرده اند. ۹و اگر کنعانیان و دیگر کشورهای اطراف ما از این ماجرا باخبر شوند، ما را محاصره کرده همه را نیست و نابود می کنند. آنوقت چه کاری کرده می توانیم؟ و می ترسیم که به نام مقدست بی احترامی شود.»
۱۰خداوند به یوشع فرمود: «برخیز، چرا روی بخاک افتاده ای؟ ۱۱مردم اسرائیل همه گناهکار اند. به پیمانی که من با آن ها بسته بودم، وفا نکردند. چیزهای ممنوع را که باید از بین می بردند، برای خود گرفتند. دزدی کردند، دروغ گفتند و به دارائی خود افزودند. ۱۲و از همین خاطر است که مردم اسرائیل در برابر دشمن مقاومت کرده نمی توانند و از آن ها فرار می کنند. و در نتیجه، خود شان باعث نابودی خود شده اند. و اگر آن چیزهای ممنوع را از بین نبرید، من دیگر با شما نخواهم بود. ۱۳پس برخیز و به مردم بگو که خود را پاک کنند و برای فردا آماده شوند و برای شان بگو که خداوند، خدای اسرائیل چنین می فرماید: «شما مردم اسرائیل چیزهای ممنوع را که باید از بین برده می شدند برای خود نگهداشته اید و تا از آن چیزها صرف نظر نکنید، نمی توانید در برابر دشمن مقاومت نمائید. ۱۴فردا صبح همه قبایل حاضر شوند و قبیلۀ مسئول را که خداوند مشخص می کند با تمام خانواده های خود پیش بیایند. بعد خانوادۀ گناهکار را جدا کنید و هر عضو آن یکه یکه پیش بیاید. ۱۵و آن کسیکه مال ممنوعه را برای خود گرفته است، با همه دارائی اش در آتش سوختانده شود، زیرا که آن شخص پیمان خداوند را شکسته و سبب شده است که اینهمه بدبختی ها بر سر اسرائیل بیایند.»»
۱۶پس یوشع صبح وقت فردای آن روز برخاسته بنی اسرائیل را قبیله قبیله جمع کرد و قبیلۀ یهودا مسئول شناخته شد. ۱۷بعد هر خانوادۀ یهودا پیش آمد و قرعه بنام خانوادۀ زِرَح اصابت کرد. آنگاه هر فامیل پیش آمد و فامیل زَبدی را جدا کردند. ۱۸وقتیکه هر مرد فامیل زَبدی پیش آمد، عَخان پسر کَرمی نواسۀ زَبدی کواسۀ زِرَح از قبیلۀ یهودا گناهکار شناخته شد. ۱۹آنگاه یوشع به عَخان گفت: «فرزندم، خداوند، خدای اسرائیل را تجلیل و تمجید کن و راست بگو که چه کرده ای؟» ۲۰عَخان جواب داد: «من در برابر خداوند، خدای اسرائیل واقعاً گناه کرده ام و کار بدی که از من سر زده است این است: ۲۱از بین اموال غنیمت یک چپن شِنعاری، دوصد مثقال نقره و یک میلۀ طلا به وزن پنجاه مثقال مرا وسوسه کرد و از روی حرص آن ها را برای خود گرفتم و در خیمۀ خود در زیر خاک پنهان کرده ام. و نقره زیر همه قرار دارد.»
۲۲یوشع چند نفر را فرستاد و آن ها به طرف خیمه دویدند و دیدند که واقعاً همه چیزها را در خیمه درحالیکه نقره در زیر همه قرار داشت، پنهان کرده بود. ۲۳آن ها را از خیمه پیش یوشع و مردم اسرائیل آوردند و بحضور خداوند قرار دادند. ۲۴پس یوشع همراه همه مردم اسرائیل، عخان پسر زِرَح را با نقره، چپن، میلۀ طلا، پسران، دختران، گاوها، خرها، گوسفندان، خیمه و همه دارائی اش گرفته در وادی عَخور آوردند. ۲۵یوشع به عَخان گفت: «چرا اینهمه مصیبت را بر سر ما آوردی؟ حالا خداوند، خودت را به مصیبت گرفتار می کند!» آنگاه همگی عَخان را همراه با فامیلش سنگسار کردند و بعد همه را در آتش سوختاندند. ۲۶و تودۀ بزرگی از سنگ را بر آن ها انباشتند که تا به امروز باقی است. به این ترتیب، خشم خداوند فرونشست. و بنابران، آنجا را وادی مصیبت نامیدند.