Radio programme includes v4 (29min)
۱ آنگاه دیدم فرشتۀ پُر قدرت دیگری از آسمان پایین می آمد که لباسی از ابر بر تن و رنگین کمانی بالای سر خود داشت. چهره اش مانند آفتاب و پاهایش مانند ستونهای آتش بود. ۲ او در دست خود طوماری کوچک داشت که باز شده بود. پای راست او بر بحر و پای چپش بر زمین قرار داشت. ۳ آنگاه فریاد بلندی مانند غُرش شیر برآورد و با فریاد او صدای هفت رعد و برق نیز شنیده شد. ۴ وقتی که آن هفت رعد و برق فریاد برآوردند، من نیز آماده بودم تا آنچه را که آنها می گویند بنویسم اما صدایی از آسمان شنیدم که فرمود: «آنچه را که آن هفت رعد و برق می گویند، در دل خود نگهدار و آن را نوشته نکن.»
۵ پس از آن من آن فرشته را دیدم که به روی بحر و خشکه پاهایش را گذاشته و دست راست خود را به سوی آسمان بلند کرد. ۶ او به خدایی که تا به ابد زنده است و آسمان، زمین، بحر و هر آنچه را که در آنهاست، آفریده است، سوگند یاد کرده گفت: «دیگر بیش از این تأخیری نخواهد بود! ۷ بلکه در آن زمان که فرشتۀ هفتم شیپور خود را به صدا در آورد، راز خدا کامل خواهد شد، همان گونه که به خدمتگاران خود یعنی پیامبران وعده داده بود.»
۸ آنگاه من باز هم همان صدایی را شنیدم که از آسمان خطاب به من گفت: «برو طومار باز شده را از دست همان فرشته ای که پاهایش را بر بحر و خشکه گذاشته است، بگیر.» ۹ پس به سوی آن فرشته رفتم و به او گفتم که آن طومار کوچک را به من بدهد. او به من گفت: «آن را بردار و بخور. دل و درونت را تلخ خواهد ساخت اما در دهانت مانند عسل، شیرین خواهد بود.» ۱۰ و من طومار کوچک را از دست فرشته گرفتم و خوردم، آن طومار در دهانم مانند عسل شیرین بود اما وقتی قورتش کردم، دل و درونم تلخ گردید. ۱۱ آنگاه به من گفتند: «تو باید یک بار دیگر پیام خدا را دربارۀ بسیاری از قومها، ملتها، زبانها و پادشاهان برسانی.»