برنامه رادیویی شامل آیه ۱-۲۱ (۳۰ دقیقه)
۱ سموئیل تحت نظر عیلی کاهن، خداوند را خدمت میکرد. در آن زمان، بسیار کم پیامی از جانب خدا میرسید و رؤیاها کم بودند.
۲ یک شب عیلی که چشمانش کمبین شده و چیزی را به خوبی دیده نمیتوانست، در بستر خود دراز کشیده بود. ۳ چراغ خدا در خیمۀ مقدس هنوز روشن بود. سموئیل هم در آنجا، نزدیک صندوق پیمان خدا به خواب رفته بود. ۴ در همین وقت، صدای خداوند آمد که فرمود: «سموئیل! سموئیل!» او جواب داد: «من حاضرم.» ۵ بعد از جای خود برخاست، پیش عیلی دوید و گفت: «من حاضرم، زیرا مرا صدا کردی.» عیلی جواب داد: «من تو را صدا نکردم. برو بخواب.» پس سموئیل به جای خواب خود برگشت و خوابید. ۶ خداوند بار دیگر او را صدا کرد: «سموئیل.» سموئیل از جای خود برخاست، دوباره پیش عیلی رفت و گفت: «من حاضرم، زیرا مرا صدا کردی.» عیلی گفت: «فرزندم، من تو را صدا نکردم، برو بخواب.» ۷ سموئیل هنوز خدا را نمیشناخت چون پیام خداوند تا آن زمان به او نرسیده بود. ۸ خداوند برای بار سوم سموئیل را صدا کرد. او بازهم برخاست و پیش عیلی رفت و گفت: «من حاضرم، زیرا مرا صدا کردی.» آن وقت عیلی دانست که خداوند سموئیل را صدا میکند. ۹ بنابران به سموئیل گفت: «برو بخواب. اگر دوباره صدایی بشنوی، جواب بده و بگو: بفرما خداوندا، بندهات میشنود.» پس سموئیل رفت و در جای خود دراز کشید.
۱۰ خداوند آمد و مانند چند بار گذشته صدا کرد: «سموئیل! سموئیل!» و سموئیل جواب داد: «بفرما خداوندا، بندهات میشنود.» ۱۱ آن وقت خداوند به سموئیل فرمود: «اینک من کاری در اسرائیل خواهم کرد که هرکه بشنود، از ترس حیرتزده خواهد شد. ۱۲ در آن روز همه چیزهایی را که بر ضد خاندان عیلی پیشگویی کردهام، از اول تا آخر عملی میکنم. ۱۳ به عیلی خبر دادم که من خاندان او را تا به ابد جزا میدهم. زیرا عیلی میدانست که پسران او نسبت به من گناه کردهاند ولی او آنها را منع نکرد. ۱۴ بنابران، قسم خوردم که تا به ابد گناهان خاندان عیلی را با قربانی و هدیه دادن نخواهم بخشید.»
۱۵ سموئیل تا صبح در جای خواب خود ماند. سپس دروازههای خیمۀ مقدس خداوند را باز کرد. او میترسید که دربارۀ رؤیایی که دیده بود، چیزی به عیلی بگوید. ۱۶ اما عیلی سموئیل را صدا کرد و گفت: «سموئیل فرزندم.» او جواب داد: «من حاضرم.» ۱۷ عیلی پرسید: «خداوند به تو چه گفت؟ چیزی را از من پنهان مکن. اگر آنچه را که خداوند به تو فرمود به من نگویی، خدا تو را جزا دهد.» ۱۸ پس سموئیل همه چیز را برای عیلی بیان نمود و هیچچیزی را از او پنهان نکرد. عیلی گفت: «او خداوند است. هرچه ارادۀ او باشد، آن را انجام خواهد داد.»
۱۹ سموئیل بزرگ میشد و خداوند همراه او بود و هر چیزی را که پیشگویی میکرد به حقیقت میپیوست. ۲۰ تمام قوم اسرائیل، از شهر دان در شمال تا شهر بیرشِبع در جنوب، خبر شدند که سموئیل به عنوان نبی برای خداوند برگزیده شده است. ۲۱ از آن به بعد، خداوند بارها به سموئیل ظاهر شده و پیامهای خود را در شیلُوه به او میداد و سموئیل نیز با تمام مردم اسرائیل صحبت میکرد.