۰:۰۰ / ۰:۰۰

کتاب خروج

فصل نوزدهم

بنی اسرائیل در کوه سینا

۱‏-۲بنی اسرائیل از رفیدیم حرکت کرده و در روز اول ماه سوم بعد از خروج از مصر به صحرای سینا رسیدند و در دامنۀ کوه سینا خیمه زدند. ۳موسی به بالای کوه به ملاقات خدا رفت.

خداوند از کوه با موسی صحبت کرد و فرمود: «به بنی اسرائیل، اولادۀ یعقوب بگو: ۴شما دیدید که من، خداوند، با مصریان چه کردم و چطور مثل عقابی که چوچه های خود را روی بالهای خود می برد، شما را نزد خود آوردم. ۵حالا اگر شما از من اطاعت کنید و پیمان مرا نگهدارید، در بین تمام اقوام، شما قوم برگزیدۀ من خواهید بود. گرچه تمام روی زمین متعلق به من است، ۶اما شما برای من قوم مقدس و مانند کاهنان برای من خدمت خواهید کرد.» ۷موسی از کوه پائین آمد و تمام رهبران و بزرگان اسرائیل را جمع کرد و آنچه را که خداوند به او فرموده بود به آن ها باز گفت. ۸مردم همگی با یک صدا گفتند: «هرچه خداوند فرموده است، انجام خواهیم داد» و موسی جواب مردم را به خداوند عرض کرد.

۹خداوند به موسی فرمود: «من در ابر غلیظی نزد تو می آیم تا وقتی با تو صحبت می کنم، مردم سخنان مرا بشنوند و از آن ببعد کلام ترا باور کنند.» موسی جواب مردم را به خداوند عرض کرد ۱۰و خداوند فرمود: «به نزد مردم برو و به آن ها بگو که امروز و فردا خود را برای عبادت طاهر سازند و لباسهای خود را بشویند ۱۱و پس فردا همه حاضر و آماده باشند، چون در آن روز در برابر چشمان همه بر کوه سینا پائین می شوم. ۱۲در اطراف کوه حدودی را تعیین کن تا مردم از آن عبور نکنند. به آن ها بگو که از کوه بالا نروند و حتی به آن نزدیک هم نشوند. اگر کسی بر آن پا گذارد کشته خواهد شد. ۱۳آن شخص باید یا سنگسار شود و یا با تیر به قتل برسد بدون اینکه کسی به او دست بزند. این قانون شامل انسان و حیوان است. اما وقتی شیپور نواخته می شود، می توانند بالای کوه بروند.»

۱۴موسی از کوه پائین آمد و به مردم گفت که برای عبادت آماده شوند. آن ها لباسهای خود را شستند ۱۵و موسی به آن ها گفت: «برای پس فردا آماده شوید و در این مدت از نزدیکی با همسران تان خودداری کنید.»

۱۶صبح روز سوم صدای رعد و برق شنیده شد و ابر غلیظی روی کوه پدید گردید. سپس صدای بسیار بلند شیپور شنیده شد و همه مردمی که در خیمه گاه بودند از ترس به لرزه آمدند. ۱۷آنگاه موسی مردم را از خیمه گاه بیرون برد و برای ملاقات خدا در دامنۀ کوه ایستادند. ۱۸تمام کوه سینا با دود پوشیده شد، زیرا خداوند در آتش بر روی کوه نزول فرمود. از کوه دودی بسان دود کوره برخاست و تمام کوه به شدت لرزید. ۱۹صدای شیپور هر لحظه بلندتر می شد. آنگاه موسی با خدا به صحبت پرداخت و خدا با صدائی همچون رعد به او جواب داد. ۲۰وقتی خداوند بر قلۀ کوه سینا نزول فرمود، موسی را به آنجا فراخواند و موسی هم به قلۀ کوه بالا رفت ۲۱و خداوند به او فرمود: «پائین برو و به مردم بگو که از حدود معین تجاوز نکنند و برای دیدن من بالا نیایند. اگر چنین کنند بسیاری از آن ها کشته خواهند شد. ۲۲حتی کاهنانی هم که به من نزدیک می شوند باید خود را تقدیس کنند. در غیر آن، آن ها را هم مجازات خواهم کرد.» ۲۳موسی به خداوند عرض کرد: «مردم نمی توانند از کوه بالا بیایند، زیرا تو به من امر کرده ای که کوه را مقدس شمرده حدودی به دور آن تعیین کنم.» ۲۴خداوند فرمود: «پائین برو و هارون را با خود بیاور. اما کاهنان و مردم نباید از حد خود تجاوز کنند و برای دیدن من بالای کوه بیایند، ورنه مجازات خواهند شد.» ۲۵موسی پائین رفت و آنچه را که خداوند فرموده بود، به قوم گفت.