کپی رایت ۲۰۲۵ - ۲۰۱۵ افغانی بائبل. تمامی حقوق محفوظ است
۱ خداوند به من فرمود که برای دو پادشاه اسرائیل این مرثیه را بخوانم:
۲ مادر تو چه مادهشیری بود در بین شیرها!
او بچههای خود را در بین شیرهای درنده بزرگ کرد.
۳ او یکی از بچههای خود را بزرگ کرد.
آن بچه یک شیر درنده شده، فن شکار کردن را آموخت و آدمخور شد.
۴ چون خبر او به گوش قومهای دیگر رسید،
او را در چاهی به دام انداختند.
او را به زنجیر کشیدند و به سرزمین مصر بُردند.
۵ مادرش مدتی انتظار کشید و امیدش را از دست داد.
آنگاه یکی دیگر از بچههای خود را تربیه کرد
و او رشد کرده، یک شیرِ نیرومند گردید.
۶ او در بین شیرهای دیگر بزرگ شد و شیر درندهای گردید
او شکار کردن را آموخته و به دریدن انسانها شروع کرد.
۷ قلعههای مستحکمشان را ویران کرد
و شهرها را با خاک یکسان ساخت.
مردم از هیبت آوازش به وحشت افتادند.
۸ پس مردم کشورهای اطراف، از هر سو بر او هجوم آوردند
و برای به دام انداختنش چاه کندند و گرفتارش کردند.
۹ بعد او را با زنجیر بستند
و در قفسی انداخته، نزد پادشاه بابل فرستادند.
او را در همانجا زندانی کردند
تا بار دیگر غُرش او از فراز کوههای اسرائیل شنیده نشود.
۱۰ مادرت مانند یک تاک در تاکستان بود
که در کنار جوی آب کاشته شده
و بهخاطر فراوانی آب، پُر برگ و پُر میوه بود.
۱۱ شاخههای او نیرومند بودند
و برای چوبدستی پادشاهان مناسب بودند.
آن درخت بلندتر از درختهای دیگر و به حدی بلند بود
که از جاهای دور دیده میشد.
۱۲ اما با غضب، آن درخت ریشهکن شد
و بر زمین افگنده گردید
باد شرقی میوههایش را خشک ساخت
و شاخههای نیرومند آن را پژمرده کرد و در آتش انداخت.
۱۳ حالا آن تاک در بیابان،
در یک زمین خشک و بیآب کاشته شده است.
۱۴ تنۀ آن تاک آتش گرفته و شاخههای پُر میوۀ آن از بین رفته
و یک شاخۀ قوی هم در آن باقی نمانده است
تا برای چوبدستی پادشاهان بهکار رود.
این یک مرثیه است و بارها سروده شده است.