کپی رایت ۲۰۲۵ - ۲۰۱۵ افغانی بائبل. تمامی حقوق محفوظ است
۱ در روز پنجم ماه ششم سال ششم تبعید ما، در خانۀ خود با عدهیی از بزرگان یهودا نشسته بودم که ناگهان دست خداوند متعال در آنجا بر من فرود آمد. ۲ نگاه کردم و چیزی به شکل انسان در مقابل من ظاهر شد. بدن او از کمر به پایین مانند شعلههای آتش بود و از کمر به بالا مانند یک فلز جلادار میدرخشید. ۳ بعد چیزی به شکل یک دست دراز شد و از موی سرم گرفت. آنگاه روح خدا در رؤیا مرا بین زمین و آسمان بالا بُرد و به اورشلیم کنار دروازۀ شمالی صحن داخلی خانۀخدا آورد و در جایگاه بُتی که باعث خشم خداوند شده بود، قرارم داد. ۴ در آنجا حضور پُر شکوه خداوند میدرخشید، درست همان طوری که در دره دیده بودم.
۵ سپس خداوند به من فرمود: «ای انسان خاکی، حالا به طرف شمال نگاه کن.» من به آن طرف نگاه کردم و آن بُتی را که باعث خشم خداوند شده بود، دیدم که کنار دروازۀ شمالی قربانگاه قرار داشت. ۶ خداوند به من فرمود: «ای انسان خاکی، میبینی که قوم اسرائیل به چه کارهایی دست میزنند؟ آنها در آنجا به اعمال زشت و نفرتانگیز دست میزنند و باعث میشوند از خانۀ مقدس خود دور شوم. اما اینها چیزی نیست، گناهان بدتر از اینها را میبینی.»
۷ بعد مرا به دروازۀ حویلی عبادتگاه بُرد. در آنجا سوراخی را در دیوار دیدم. ۸ به من گفت: «ای انسان خاکی، دیوار را بِکن.» وقتی دیوار را کندم، دروازهای را در آنجا دیدم. ۹ گفت: «حالا داخل شو و ببین که آنها به چه کارهای زشت و پلیدی دست میزنند.» ۱۰ پس من داخل شدم و دیدم تصاویر هرگونه حیوانات از قبیل خزندهگان و حیوانات نجس و زشت بر دیوارها نقش شده بودند و تمام بُتهای قوم اسرائیل در آنجا وجود داشتند. ۱۱ هفتاد نفر از بزرگان قوم اسرائیل با یازنیا پسر شافان در برابر آنها ایستاده بودند. در دست هر کدام آنها یک منقل آتش بود که از آن دود خوشبویی مانند ابر برمیخاست. ۱۲ خداوند به من فرمود: «ای انسان خاکی، آیا میبینی که بزرگان قوم اسرائیل هر یک در آن اتاقهای تاریک پُر از بُتها چه میکنند؟ آنها میگویند: خداوند ما را نمیبیند. او سرزمین ما را ترک کرده است.» ۱۳ خداوند اضافه کرد: «تو خواهی دید که اعمال پلید بزرگتر از این مرتکب میشوند.»
۱۴ سپس مرا به دروازۀ شمالی عبادتگاه خداوند آورد. در آنجا زنانی را دیدم که نشسته بودند و برای مرگ خدای خود، تموز، گریه میکردند. ۱۵ به من گفت: «ای انسان خاکی، ببین! اعمال پلیدتر از اینها را خواهی دید.»
۱۶ از آنجا مرا به صحن داخلی عبادتگاه خداوند آورد. نزد دروازۀ عبادتگاه خداوند، بین دالان و قربانگاه، بیست و پنج مرد که پشتشان به طرف معبد و رویشان بهسوی شرق بود، ایستاده بودند و آفتاب را پرستش میکردند. ۱۷ خداوند به من فرمود: «ای انسان خاکی، میبینی؟ آیا لازم است که مردم یهودا مرتکب چنین کارهای زشت و پلید شوند؟ آیا مجبور هستند که ظلم و ستم را در سراسر کشور پخش کنند و به آتش خشم من دامن بزنند؟ ببین که با چه بیشرمی به من اهانت میکنند. ۱۸ بنابران با خشم و غضب با آنها رفتار میکنم و با نگاه محبت به آنها نمینگرم. بر آنها رحم نشان نمیدهم و هرقدر برای کمک فریاد و زاری کنند، نمیشنوم.»