کپی رایت ۲۰۲۵ - ۲۰۱۵ افغانی بائبل. تمامی حقوق محفوظ است
۱ در همان سال، در آغاز سلطنت صِدِقیا، پادشاه یهودا، در ماه پنجم سال چهارم، حننیا پسر عزور که از اهالی جِبعون بود، در خانۀخدا ایستاد و در حضور کاهنان و مردم خطاب به من کرده گفت که ۲ خداوند قادر مطلق، خدای اسرائیل چنین میفرماید: «من یوغ بندهگی پادشاه بابل را از دوش شما برداشته و میشکنم. ۳ در مدت دو سال تمام ظرفها و اشیای قیمتی عبادتگاه را که نِبوکدنصر به بابل بُرده بود، دوباره به اینجا میآورم. ۴ همچنان یهویاکین پسر یهویاقیم، پادشاه یهودا را با تمام کسانی که اسیر شده بودند، به اینجا برمیگردانم و یوغ بندهگی را که پادشاه بابل بر دوش آنها نهاده است، میشکنم.» خداوند چنین فرموده است.
۵ آنگاه من در حضور کاهنان و مردمی که در خانۀخدا حاضر بودند، به حننیا گفتم: ۶ «آمین! امیدوارم خداوند تمام پیشگوییهایت را عملی سازد و همه ظرفها و اشیای قیمتی خانۀخدا را با کسانی که در بابل اسیراند، دوباره به اینجا بیاورد. ۷ اما تو هم در حضور این مردم به سخنان من گوش بده. ۸ انبیای گذشته که سالها قبل از من و تو بودهاند، دربارۀ جنگ، قحطی، مرض کُشنده و بر ضد کشورها و سلطنتهای بزرگ پیشگویی میکردند. ۹ اما آن نبی که دربارۀ صلح پیشگویی میکند، اگر پیشگویی او عملی شود، آن وقت ثابت میگردد که خداوند او را فرستاده است.»
۱۰ آنگاه حننیای نبی یوغ را از گردن من برداشت و آن را شکست. ۱۱ بعد در حضور مردم گفت که خداوند چنین میفرماید: «در مدت دو سال یوغ بندهگی نِبوکدنصر، پادشاهِ بابل را به همین ترتیب از گردن همه قومها برمیدارم و آن را میشکنم.» آنگاه من از آنجا بیرون رفتم.
۱۲ بعد از آن که حننیای نبی یوغی را که بر گردنم بود، شکست، خداوند به من فرمود: ۱۳ «برو به حننیا بگو که خداوند چنین میفرماید: تو یوغ چوبی را شکستی اما یوغ آهنی جای آن را میگیرد! ۱۴ زیرا من، خداوند قادر مطلق، خدای اسرائیل، یوغ آهنی را بر گردن این قومها میاندازم تا خدمت نِبوکدنصر، پادشاه بابل را بکنند. من حتی حیوانات وحشی را در اختیار او قرار میدهم.»
۱۵ آنگاه من به حننیا گفتم: «ای حننیا، بشنو! خداوند تو را نفرستاده است. تو مردم را وادار ساختی که دروغهای تو را باور کنند، ۱۶ بنابران، خداوند میفرماید که او تو را از روی زمین نابود میسازد و در مدت یک سال میمیری، زیرا تو در مقابل او سرکشی کردهای.» ۱۷ در نتیجه، حننیا در ماه هفتم همان سال مُرد.