چاپرښته ۲۰۲۴ - ۲۰۱۵ افغانی بائبل
۱در آن زمان مردم سراسر جهان فقط یک زبان داشتند و کلمات آن ها یکی بود. ۲وقتی که از مشرق کوچ می کردند، به زمین همواری در سرزمین شِنعار رسیدند و در آنجا ساکن شدند. ۳آن ها به یکدیگر گفتند: «بیائید خشت بسازیم و آن ها را خوب پخته کنیم.» آن ها بجای سنگ از خشت و بجای گچ از قیر استفاده کردند. ۴پس به یکدیگر گفتند: «بیائید شهری برای خود بسازیم و برجی بنا کنیم که سرش به آسمان برسد و بدینوسیله نام خود را جاودان بسازیم. مبادا در روی زمین پراگنده شویم.»
۵بعد از آن خداوند پائین آمد تا شهر و برجی را که آن مردم ساخته بودند، ببیند. ۶آنگاه فرمود: «حالا دیگر تمام این مردم متحد شدند و زبان شان هم یکی است. این هنوز شروع کار آن ها است. و هیچ کاری نیست که انجام آن برای آن ها غیر ممکن باشد. ۷پس پائین برویم و وحدت زبان آن ها را از بین ببریم تا زبان یکدیگر را نفهمند.» ۸پس خداوند آن ها را در سراسر روی زمین پراگنده کرد و آن ها نتوانستند آن شهر را بسازند. ۹اسم آن شهر را بابل گذاشتند، چونکه خداوند در آنجا وحدت زبان تمام مردم را از بین برد و آن ها را در سراسر روی زمین پراگنده کرد.
۱۰اینها فرزندان سام بودند. دو سال بعد از طوفان، وقتی که سام صد ساله بود، پسرش اَرفَکشاد به دنیا آمد. ۱۱بعد از آن پنجصد سال دیگر زندگی کرد و دارای پسران و دختران دیگر شد.
۱۲وقتی اَرفَکشاد سی و پنج ساله بود، پسرش شَلح به دنیا آمد. ۱۳بعد از آن چهارصد و سه سال دیگر زندگی کرد و دارای پسران و دختران دیگر شد.
۱۴وقتی شَلح سی ساله بود، پسرش عِبِر به دنیا آمد. ۱۵بعد از آن چهارصد و سه سال دیگر زندگی کرد و دارای پسران و دختران دیگر شد.
۱۶وقتی عِبِر سی و چهار ساله بود، پسرش فِلِج به دنیا آمد. ۱۷بعد از آن چهارصد و سی سال دیگر زندگی کرد و دارای پسران و دختران دیگر شد.
۱۸وقتی فِلِج سی ساله بود، پسرش رَعو به دنیا آمد. ۱۹بعد از آن دوصد و نه سال دیگر زندگی کرد و دارای پسران و دختران دیگر شد.
۲۰وقتی رَعو سی و دو ساله بود، پسرش سِروج به دنیا آمد. ۲۱بعد از آن دوصد و هفت سال دیگر زندگی کرد و دارای پسران و دختران دیگر شد.
۲۲وقتی سِروج سی ساله بود، پسرش ناحور به دنیا آمد. ۲۳بعد از آن دوصد سال دیگر زندگی کرد و دارای پسران و دختران دیگر شد.
۲۴وقتی ناحور بیست و نه ساله بود، پسرش تارح به دنیا آمد. ۲۵بعد از آن یکصد و نزده سال دیگر زندگی کرد و دارای پسران و دختران دیگر شد.
۲۶بعد از اینکه تارح هفتاد ساله شد پسران او ابرام، ناحور و هاران به دنیا آمدند.
۲۷اینها فرزندان تارح هستند: تارح پدر ابرام، ناحور و هاران بود و هاران پدر لوط بود. ۲۸هاران در جای تولد خود در اور کلدانیان، هنگامی که هنوز پدرش زنده بود، مُرد. ۲۹ابرام با سارای ازدواج کرد و ناحور با مِلکه دختر هاران ازدواج نمود. هاران پدر یِسکه هم بود. ۳۰اما سارای نازا بود و فرزندی به دنیا نیاورد.
۳۱تارح، پسرش ابرام و نواسه اش لوط، پسر هاران، و عروسش سارای، زن ابرام را، گرفت و با آن ها از اور کلدانیان بطرف سرزمین کنعان بیرون رفت. آن ها رفتند تا به حَران رسیدند و در آنجا اقامت کردند. ۳۲تارح در آنجا به سن دوصد و پنج سالگی مُرد.