۰:۰۰ / ۰:۰۰

کتاب پیدایش

فصل بیست و سوم

وفات ساره

۱ساره صد و بیست و هفت سال زندگی کرد. ۲او در حبرون در سرزمین کنعان مُرد و ابراهیم برای مرگ او ماتم گرفت.

۳ابراهیم جائی را که جنازۀ همسرش در آنجا بود ترک کرد و به نزد حِتیان رفت و گفت: ۴«من در بین شما یک نفر بیگانه ای هستم. یک قطعه زمین به من بفروشید تا همسر خود را در آن دفن کنم.» ۵آن ها جواب دادند: ۶«ای آقا، به سخنان ما گوش بده. ما تو را به حیث یک رهبر پُر قدرت می شناسیم. همسر خود را در بهترین مقبره هائی که ما داریم دفن کن. همۀ ما خوشحال می شویم که یک قبر به تو بدهیم تا همسرت را در آن دفن کنی.» ۷ابراهیم پیش آن ها تعظیم کرد ۸و گفت: «اگر شما به من لطف دارید و مایل هستید که همسر خود را اینجا دفن کنم، لطفاً از عفرون پسر صوحر ۹بخواهید که مغارۀ مکفیله را که پهلوی مزرعه اش می باشد به من بفروشد. از او بخواهید که آنرا در مقابل همۀ شما به تمام قیمت به من بفروشد، تا صاحب آن مغاره بشوم.»

۱۰عفرون خودش در آن جلسه با سایر حِتیان در دروازۀ شهر نشسته بود. او به طوری که همۀ حاضرین در آنجا بشنوند جواب داد: ۱۱«ای آقا، گوش بده. من تمام مزرعه و مغاره ای را که در آن است به تو می دهم. اینجا در حضور تمام افراد قبیله ام، آنرا به تو می دهم تا همسر خود را در آن دفن کنی.» ۱۲اما ابراهیم در مقابل حِتیان تعظیم کرد ۱۳و طوری که همه بشنوند به عفرون گفت: «خواهش می کنم به حرف های من گوش بده. من تمام مزرعه را می خرم. قیمت زمین را از من قبول کن و من همسر خود را در آنجا دفن می کنم.» ۱۴عفرون جواب داد: ۱۵«ای آقا، قیمت زمین فقط چهار صد سکۀ نقره است. این برای ما چه ارزشی دارد؟ همسر خود را در آن دفن کن.» ۱۶ابراهیم موافقت کرد و قیمتی را که عفرون گفته بود مطابق وزنی که در بازار آن روز رایج بود به عفرون داد. یعنی چهار صد سکۀ نقره که عفرون در مقابل همۀ افراد قبیلۀ خود تعیین کرده بود.

۱۷به این ترتیب املاک عفرون که در مکفیله در مشرق ممری بود به ابراهیم رسید. این قطعه زمین عبارت بود از یک مزرعه و مغاره ای که در آن بود و تمام درختان مزرعه تا کنار زمین. ۱۸این زمین در مقابل تمام حِتیانی که در آن مجلس حاضر بودند به عنوان ملکیت ابراهیم شناخته شد.

۱۹بعد ابراهیم همسر خود ساره را در آن مغاره در سرزمین کنعان دفن کرد. ۲۰بنابرین مزرعه ای که مال حِتیان بود و مغاره ای که در آن بود به نام آرامگاه به ملکیت ابراهیم در آمد.