۰:۰۰ / ۰:۰۰

کتاب پیدایش

فصل چهارم

قائن و هابیل

۱پس از آن آدم با زن خود، حوا، همبستر شد و او حامله شده پسری به دنیا آورد. حوا گفت: «خداوند پسری به من بخشیده است.» بنابراین، اسم او را قائن گذاشت. ۲حوا بار دیگر حامله شد و پسری به دنیا آورد و اسم او را هابیل گذاشت. هابیل چوپان و قائن دهقان شد. ۳پس از مدتی قائن مقداری از محصول زمین خود را به عنوان هدیه پیش خدا آورد. ۴هابیل هم اولین برۀ گلۀ خود را آورد و قربانی کرد و بهترین قسمت آنرا به عنوان هدیه به خدا تقدیم نمود. خداوند از هابیل و هدیۀ او راضی گشت، ۵اما قائن و هدیۀ او را قبول نکرد. قائن از این خاطر قهر شد و سر خود را به زیر انداخت. ۶خداوند به قائن فرمود: «چرا قهر شدی و سر خود را به زیر انداختی؟ ۷اگر رفتار تو خوب باشد قربانی تو قبول می شود. ولی اگر خوب نباشد، گناه بر در، در کمین تو است و می خواهد بر تو غالب گردد. اما تو باید او را مغلوب کنی.»

۸بعد، قائن به برادر خود هابیل گفت: «بیا باهم به مزرعه برویم.» و وقتی در مزرعه بودند، قائن به برادر خود حمله کرد و او را کشت. ۹خداوند از قائن پرسید: «برادرت هابیل کجاست؟» او جواب داد: «نمی دانم. مگر من نگهبان برادرم هستم؟» ۱۰خداوند فرمود: «چه کار کرده ای؟ خون برادرت از زمین برای انتقام پیش من فریاد می کند. ۱۱حالا تو در روی زمین، ملعون شده ای و زمین دهان خود را باز کرده تا خون برادرت را از دست تو بنوشد. ۱۲وقتی زراعت کنی زمین دیگر برای تو محصول نمی آورد و تو در روی زمین پریشان و آواره می شوی.» ۱۳قائن به خداوند عرض کرد: «مجازات من زیادتر از آن است که بتوانم آنرا تحمل کنم. ۱۴تو مرا از کار زمین و از حضور خود بیرون رانده ای. من در جهان آواره و پریشان می شوم و هر که مرا پیدا کند، مرا می کشد.» ۱۵خداوند فرمود: «نی، اگر کسی تو را بکشد، هفت برابر از او انتقام گرفته می شود.» سپس خداوند یک نشانی بر قائن گذاشت تا هر که او را ببیند، او را نکشد. ۱۶قائن از حضور خدا رفت و در جائی بنام نُود (یعنی سرگردانی) که در شرق عدن است ساکن شد.

فرزندان قائن

۱۷قائن و زنش دارای پسری شدند و اسم او را خنوخ گذاشتند. قائن شهری بنا کرد و آنرا بنام پسر خود، خنوخ، نام گذاری کرد. ۱۸خنوخ صاحب پسری شد و اسم او را عیراد گذاشت. عیراد پدر مَحُویائیل بود. مَحُویائیل دارای پسری شد که اسم او را مَتوشائیل گذاشت. مَتوشائیل پدر لَمَک بود. ۱۹لَمَک دو زن داشت بنام عاده و زِله. ۲۰عاده، یابال را به دنیا آورد و یابال جد کسانی بود که در خیمه زندگی می کردند و چوپان بودند. ۲۱برادر او یوبال جد نوازندگان چنگ و نی بود. ۲۲زِله، توبل قائن را به دنیا آورد که ریخته گر هر نوع اسباب مسی و آهنی بود و خواهر توبل قائن، نعمه بود.

۲۳لَمَک به زنان خود گفت: «به حرف های من گوش کنید. من مرد جوانی را که به من حمله کرده بود، کشتم. ۲۴اگر قرار باشد کسی که قائن را بکشد هفت برابر از او انتقام گرفته شود، پس کسی که مرا بکشد هفتاد و هفت مرتبه از او انتقام گرفته می شود.»

شیت و انوش

۲۵آدم و زنش صاحب پسر دیگری شدند. حوا گفت: «خدا به جای هابیل پسری به من داده است.» پس اسم او را شیت گذاشت. ۲۶شیت دارای پسری شد که اسم را انوش گذاشت. در این موقع بود که مردم به پرستش نام خداوند شروع کردند.