چاپرښته ۲۰۲۴ - ۲۰۱۵ افغانی بائبل
۱یک روز سَبَت عیسی از میان کشتزارهای گندم می گذشت. شاگردان او خوشه های گندم را می چیدند و در کف دستهای خود پاک می کردند و می خوردند. ۲بعضی از پیروان فرقۀ فریسی گفتند: «چرا شما کاری را که در روز سَبَت جایز نیست انجام می دهید؟» ۳عیسی جواب داد: «مگر نخوانده اید داود در وقتی که خود و یارانش گرسنه بودند چه کرد؟ ۴او به خانۀ خدا وارد شد و نان تقدیس شده را برداشت و خورد و به یاران خود نیز داد، در صورتیکه خوردن آن نانها برای هیچکس جز کاهنان جایز نیست.» ۵همچنین به ایشان فرمود: «پسر انسان صاحب اختیار روز سَبَت است.»
۶عیسی در روز سَبَت دیگر، به کنیسه رفت و مشغول تعلیم شد. و مردی در آنجا بود که دست راستش خشک شده بود. ۷علمای دین و فریسی ها متوجه بودند که ببینند آیا عیسی او را در روز سَبَت شفا خواهد داد تا مدرکی برضد او به دست آورند. ۸اما عیسی به افکار آنها پی برد و به مردی که دستش خشک شده بود فرمود: «برخیز و در میان بایست.» او برخاست و آنجا ایستاد. ۹عیسی به ایشان فرمود: «سؤالی از شما دارم: آیا در روز سَبَت نیکی کردن رواست یا بدی کردن؟ جان انسان را نجات دادن یا نابود کردن؟» ۱۰دور تا دور به همۀ آن ها دید و به آن مرد فرمود: «دستت را دراز کن.» او دست خود را دراز کرد و دستش خوب شد. ۱۱اما آنها بسیار خشمگین شده در میان خود به گفتگو پرداختند که با عیسی چه می توانند بکنند.
۱۲در آن روزها عیسی برای دعا به کوهستان رفت و شب را با دعا به درگاه خدا به صبح رسانید. ۱۳وقتی سپیدۀ صبح دمید شاگردان خود را خواست و از میان آنها دوازده نفر را انتخاب کرد و آن ها را رسولان نامید: ۱۴شَمعون که به او لقب پِترُس داد و اندریاس برادر او، یعقوب و یوحَنا، فیلیپُس و بارتولما، ۱۵مَتی و توما، یعقوب پسر حَلفی و شَمعون معروف به فدایی، یهودا پسر یعقوب ۱۶و یهودای اسخریوطی که به وی خیانت کرد.
۱۷عیسی با آنها از کوه پایین آمد و در زمین همواری ایستاد. اجتماع بزرگی از شاگردان او و گروه کثیری از تمام نقاط یهودیه و اورشلیم و اطراف صور و صیدون حضور داشتند. ۱۸آن ها آمده بودند تا سخنان او را بشنوند و از امراض خود شفا یابند. آن کسانی که گرفتار ارواح ناپاک بودند، شفا یافتند ۱۹و هر کسی در میان جمعیت کوشش می کرد دست خود را به عیسی بزند چون قدرتی که از او صادر می شد، همه را شفا می داد.
۲۰بعد به شاگردان خود چشم دوخت و گفت:
«خوشا بحال شما که فقیر هستید، پادشاهی خدا از آن شماست.
۲۱خوشا بحال شما که اکنون گرسنه اید، شما سیر خواهید شد.
خوشا بحال شما که اکنون اشک می ریزید، شما خندان خواهید شد.
۲۲خوشا بحال شما هرگاه بخاطر پسر انسان مردم از شما روی گردانند و شما را از بین خود بیرون کنند و شما را خوار سازند و یا به شما بد گویند. ۲۳در آن روز شاد باشید و از خوشی پایکوبی کنید چون بدون شک اجر بزرگ در عالم بالا خواهید داشت، زیرا پدران ایشان نیز درست به همینطور با پیامبران رفتار می کردند.
۲۴اما وای بحال شما ای ثروتمندان، شما ایام کامرانی خود را پشت سر گذاشته اید.
۲۵وای بحال شما که اکنون سیر هستید، گرسنگی خواهید کشید.
وای بحال شما که اکنون می خندید، شما ماتم خواهید گرفت و اشک خواهید ریخت.
۲۶وای بحال شما وقتی همه از شما تعریف می کنند. پدران ایشان درست همین کار را با پیامبران دروغین کردند.
۲۷اما به شما که سخن مرا می شنوید می گویم: به دشمنان خود محبت نمایید، به آنانی که از شما نفرت دارند نیکی کنید. ۲۸برای آنانی که به شما دشنام می دهند دعای خیر کنید. برای آنانی که با شما بدرفتاری می کنند دعا کنید. ۲۹وقتی کسی به صورت تو می زند طرف دیگر صورت خود را هم پیش او ببر. وقتی کسی چپن تو را می برد، بگذار پیراهنت را هم ببرد. ۳۰به هر که چیزی از تو بخواهد ببخش و وقتی کسی آنچه را که مال توست می برد، آن را باز مخواه. ۳۱با دیگران آنچنان رفتار کنید که می خواهید آن ها با شما رفتار کنند.
۳۲اگر فقط کسانی را دوست بدارید که شما را دوست دارند برای شما چه افتخاری دارد؟ حتی خطاکاران هم دوستان خود را دوست دارند. ۳۳و اگر فقط به کسانی که به شما نیکی می کنند نیکی کنید برای شما چه افتخاری دارد؟ چون خطاکاران هم چنین می کنند. ۳۴و اگر فقط به کسی قرض بدهید که توقع پس گرفتن دارید دیگر چه افتخاری برای شما دارد؟ حتی خطاکاران هم، اگر بدانند تمام آن را پس خواهند گرفت، به یکدیگر قرض خواهند داد. ۳۵اما شما به دشمنان خود محبت نمایید و نیکی کنید و بدون توقع عوض، قرض بدهید که اجر بزرگ خواهید داشت و فرزندان خدای متعال خواهید بود، زیرا او نسبت به ناسپاسان و خطاکاران مهربان است. ۳۶پس همانطور که پدر شما رحیم است، رحیم باشید.
۳۷دیگران را بد نگویید تا شما را بد نگویند. ملامت نکنید تا ملامت نشوید. دیگران را ببخشید تا بخشیده شوید. ۳۸بدهید که به شما داده خواهد شد، پیمانۀ درست و فشرده و تکان داده شده و لبریز در دامن شما ریخته خواهد شد، زیرا با هر پیمانه ای که به دیگران بدهید با همان پیمانه، عوض خواهید گرفت.»
۳۹همچنین مَثَلی برای ایشان آورد: «آیا یک کور می تواند عصا کش کور دیگری باشد؟ مگر هر دو در چاه نخواهند افتاد؟ ۴۰شاگرد، بالا تر از استاد خود نیست اما وقتی تحصیلات خود را به پایان برساند به پایۀ استاد خود خواهد رسید.
۴۱چرا به پَرِ کاهی که در چشم برادرت هست نگاه می کنی و هیچ در فکر چوبی که در چشم خود داری نیستی؟ ۴۲چطور می توانی به برادرت بگویی: «ای برادر، اجازه بده آن پَرِ کاه را از چشمت بیرون بیاورم»، در صورتی که چوب داخل چشم خود را نمی بینی؟ ای ریاکار، اول چوب را از چشم خود بیرون بیاور، آن وقت درست خواهی دید که پَرِ کاه را از چشم برادرت بیرون بیاوری.
۴۳هرگز درخت خوب میوه بد و یا درخت بد میوه خوب ببار نیاورده است، ۴۴هر درختی از میوه اش شناخته می شود. از بوته های خار، انجیر جمع نمی کنند و از خاربن انگور نمی چینند. ۴۵مرد نیکو از خزانۀ نیک درون خود نیکی ببار می آورد و مرد بد از خزانۀ بد درون خود بدی ببار می آورد، چون زبان از آنچه دل را پُر ساخته است سخن می گوید.
۴۶چرا پیوسته به من خداوندا خداوندا می گوئید ولی آنچه را که به شما می گویم انجام نمی دهید؟ ۴۷هرکه پیش من بیاید و آنچه را که می گویم بشنود و به آن ها عمل کند به شما نشان می دهم مانند چه کسی است. ۴۸او مانند آن مردی است که برای ساختن خانۀ خود زمین را عمیق کند و تهداب آن را روی سنگ قرار داد. وقتی سیل آمد، دریا طغیان کرد و به آن خانه زد اما نتوانست آن را از جا بکند چون محکم ساخته شده بود. ۴۹اما هرکه سخنان مرا بشنود و به آن عمل نکند مانند مردی است که خانۀ خود را روی خاک بدون تهداب ساخت. وقتی که سیل به آن خانه زد، خانه غلتید و به کلی ویران شد!»