۰:۰۰ / ۰:۰۰

کتاب اعداد

فصل بیست و یکم

شکست اول کنعانیان

۱وقتی پادشاه کنعانی سرزمین عَراد، واقع در جنوب کنعان، شنید که بنی اسرائیل از راه اتاریم می آیند بر آن ها حمله کرد و یک تعداد آن ها را اسیر گرفت. ۲قوم اسرائیل نذر گرفتند که اگر خداوند به آن ها کمک فرماید که بر این قوم غالب شوند، تمام شهرهای آن ها را بکلی نابود می کنند. ۳خداوند دعای آن ها را شنید و کنعانیان را شکست داد و مردم اسرائیل آن ها را با شهرهای شان بکلی نابود کردند، بنابران، آنجا را حُرمه، (یعنی نابودی) نامیدند.

مار برنجی

۴بعد از آن قوم اسرائیل از کوه هور حرکت کرده تا از راهی که به بحیرۀ احمر می رفت، کشور ادوم را دَور بزنند. اما بنی اسرائیل از این سفر طولانی بتنگ آمدند ۵و از خدا و موسی شکایت کردند و گفتند: «چرا ما را از مصر آوردید تا در این بیابان بمیریم؟ نه چیزی است که بخوریم و نه آب است که بنوشیم. ما از خوردن این خوراک بی مزه خسته شده ایم.» ۶آنگاه خداوند مارهای سمی را در بین شان فرستاد و آن ها را گزیدند و یک تعداد زیاد آن ها هلاک شدند. ۷مردم اسرائیل پیش موسی آمدند و گفتند: «ما گناه کرده ایم، زیرا علیه خداوند و علیه تو شکایت نموده ایم. پس بحضور خداوند دعا کن که ما را از شر این مارها نجات بدهد.» پس موسی برای آن ها دعا کرد. ۸خداوند به موسی فرمود: «یک مار برنجی بساز و بر پایه ای بیاویز، و هر گزیده شده ای که به آن نگاه کند، زنده می ماند.» ۹پس موسی یک مار برنجی ساخت و آن را بر سر پایه ای آویخت و به مجردیکه مار گزیده ای به آن نگاه می کرد، شفا می یافت.

عزیمت بسوی موآب

۱۰بنی اسرائیل به سفر خود ادامه داده به اوبوت رسیدند و در آنجا خیمه زدند. ۱۱از آنجا به عَیی عباریم که در بیابان، در شرق موآب واقع بود، رفتند. ۱۲سپس به وادی زارَد آمدند و در آنجا خیمه های خود را برافراشتند. ۱۳بعد بطرف شمال دریای ارنون در نزدیکی سرحدات اموریان کوچ کردند. (دریای ارنون خط سرحدی بین موآبیان و اموریان است.) ۱۴در «کتاب جنگهای خداوند» در این زمینه اشاره شده است که شهر واهیب در سوفه و دره های ارنون ۱۵و وادی های آن که بسوی مناطق عار هستند، در امتداد سرحد موآب واقع اند.

۱۶سپس بنی اسرائیل سفر خود را به طرف بئر، یعنی چاه ادامه دادند. این همان جائی است که خداوند به موسی فرمود: «قوم اسرائیل را جمع کن و من به آن ها آب می دهم.» ۱۷آنگاه بنی اسرائیل این سرود را خواندند:

«ای چاه فوران کن! برایش سرود بخوانید!

۱۸این چاهی است که حاکمان کندند.

با عصای شاهی و با عصای بزرگان کنده شد.»

قوم اسرائیل از بیابان به متانه حرکت کردند ۱۹و از آنجا به نحلی ئیل و بعد به باموت رفتند. ۲۰از باموت به دره ای که در موآب واقع و مشرف به بیابان و کوه فِسجه است، رفتند.

شکست سیحون پادشاه و عوج پادشاه

(همچنین در تثنیه ۲: ۲۶ - ۳: ۱۱)

۲۱قوم اسرائیل نمایندگان خود را پیش سیحون، پادشاه اموریان فرستادند که این پیام را به او برسانند: ۲۲«به ما اجازه بدهید که از کشور تان عبور کنیم. ما وعده می دهیم که فقط از شاهراه برویم، به تاکستان های تان داخل نشویم و تا که در خاک شما باشیم حتی از آب شما هم ننوشیم.» ۲۳اما سیحون به آن ها اجازه نداد که از خاک او عبور کنند. در عوض سپاه خود را جمع کرد و به مقابلۀ اسرائیل به بیابان رفت و در ناحیۀ یاهص با آن ها جنگید. ۲۴مردم اسرائیل بر آن ها غالب شدند؛ سیحون را کشتند و کشور شان را از دریای ارنون تا دریای یبوق و تا سرحد عمونیان تصرف کردند. از آنجا پیشتر رفته نتوانستند، زیرا که سرحد عمونیان از نگاه دفاعی بسیار مستحکم بود. ۲۵بنی اسرائیل همه شهرهای اموریان را همراه با شهر حِشبون و دهات اطراف آن به دست آوردند و در آن ها ساکن شدند. ۲۶حِشبون پایتخت اموریان بود که سیحون قبلاً در جنگ با پادشاه سابق موآب آن را با تمام سرزمین آن ها تا دریای ارنون تصرف کرده بود. ۲۷خوانندگان این قصیدۀ را برای حِشبون می سرودند:

«به حِشبون بیائید و آنرا آباد کنید، پایتخت سیحون را بنا نمائید، ۲۸زیرا آتشی از حِشبون برخاست و شهر عارِ موآب و بلندی های ارنون را بلعید. ۲۹وای بر تو ای موآب! ای قوم کموش هلاک شدید. پسرانش را فراری و دخترانش را به دست سیحون، پادشاه اموری اسیر ساخت. ۳۰سعادت و کامرانی شان از حِشبون تا به دیبون ذوال شد و ما آن ها را تا نوفح که نزدیک میدِبا است از بین بردیم.»

۳۱به این ترتیب قوم اسرائیل در سرزمین اموریان ساکن شدند. ۳۲موسی چند نفر را به یعزیر فرستاد تا وضع آنجا را مطالعه کنند. بعد قوم اسرائیل به آنجا حمله بردند و آن شهر را با دهات اطراف آن به دست آوردند و باشندگان آنجا را بیرون راندند.

۳۳بعد برگشتند و بطرف باشان رفتند. اما عوج، پادشاه باشان با سپاه خود به مقابلۀ آن ها به اَدرَعی آمد. ۳۴خداوند به موسی فرمود: «از عوج نترس، زیرا من او را با مردم و سرزمین شان به دست تو تسلیم کرده ام و تو همان معامله ای را که با سیحون، پادشاه اموری در حِشبون کردی، با او هم بکن.» ۳۵پس بنی اسرائیل عوج را با پسران و ساکنین آنجا بقتل رسانیدند و احدی را زنده نگذاشتند و مُلک شان را متصرف شدند.