۰:۰۰ / ۰:۰۰

کتاب مزامیر

مزمور یکصد و چهل و دوم

دعا در هنگام پریشانی

(قصیده ای از داود و دعا وقتیکه در مغاره بود)

۱به آواز خود نزد خداوند فریاد بر می آورم و با صدای بلند در حضور خداوند عذر و زاری می کنم. ۲نالۀ خود را در حضور او خواهم ریخت و سختی و مشکلات خود را نزد او بیان خواهم کرد. ۳وقتیکه روح من در من مدهوش می شود، فقط تو طریق مرا می دانی. در راهی که می روم دام برای من پنهان کرده اند. ۴به طرف راست من بنگر و ببین که کسی نیست که همراه من باشد. پناهگاهی ندارم و کسی نیست که در فکر جان من باشد.

۵نزد تو ای خداوند فریاد می کنم، زیرا تو یگانه پناهگاه و حصۀ من در زمین زندگان هستی. ۶به نالۀ من توجه کن زیرا که بسیار خوار و ذلیل شده ام! مرا از دست جفاکنندگانم برهان، زیرا که از من قویتر هستند. ۷جان مرا از زندان آزاد کن، تا نام تو را ستایش کنم. عادلان گرداگرد من خواهند آمد، زیرا که به من احسان نموده ای.