۰:۰۰ / ۰:۰۰

مکاشفه یوحنای رسول

فصل هجدهم

سقوط بابِل

۱پس از این فرشته ای را دیدم، که از آسمان به زیر می آمد. او با اقتدار و اختیار عظیم آمد و زمین از شکوه و جلال او روشن شد. ۲آنگاه با صدایی بلند گفت: «بابِل سقوط کرده است! بابِل بزرگ سقوط کرده است! بابِل، مسکن شیاطین، و جای همه ارواح خبیث و قفس پرندگان نجس و نفرت انگیز شده است، ۳زیرا همۀ ملتها از شراب آتشین زنای او نوشیده اند. شاهان زمین با او زنا کرده اند و تاجران دنیا از زیادی عیاشی او توانگر شده اند.»

۴آنگاه صدای دیگری از آسمان شنیدم، که می گفت:

«از او بیرون آئید. ای قوم برگزیدۀ من، مبادا در گناهان او شریک شوید و در بلاهایش شریک گردید، ۵زیرا گناهان او تا به فلک انباشته شده و خدا جنایات او را از یاد نبرده است. ۶آنچنان با او رفتار کنید که او با دیگران کرده است. برای اعمالش دو چندان به او باز گردانید. پیاله اش را دو برابر غلیظ تر از پیاله ای بگردانید که او برای شما تهیه کرده است. ۷او را به همان اندازه که از جلال و تجمل خویش فخر می کرد، غم و عذاب دهید. چون او در دل خود می گوید: «من مثل ملکه بر تخت خود نشسته ام! من دیگر بیوه نیستم و غم را هرگز نخواهم دید.» ۸به این جهت تمام بلایا یعنی مرگ و غم و قحطی در یک روز به او روی می آورند و او در آتش خواهد سوخت، زیرا خداوند، خدایی که این چنین او را جزا می دهد، قادر است.»

۹هرگاه پادشاهان زمین که با او زنا کرده اند و از تجمل زیاد او بهره مند شده اند، دود سوختن او را ببینند، به حال او گریه و زاری خواهند کرد. ۱۰آن ها از ترس عذابی که او متحمل می شود، دور ایستاده خواهند گفت: «آه، آه، ای شهر بزرگ، ای بابِل، شهر پُر قدرت که در یک ساعت به جزای خود رسیدی.»

۱۱تاجران دنیا نیز اشک خواهند ریخت و برای او ماتم خواهند گرفت، زیرا دیگر کسی کالاهای آنها را نمی خرد. ۱۲دیگر کسی کالاهای طلا و نقره، جواهرات و مروارید، لباس های ارغوانی و سرخ، یا ابریشم و کتان ظریف، انواع چوب های قیمتی و معطر، انواع ظروف عاجی و چوبی و برنجی و آهنین و یا مرمری، ۱۳دارچین و ادویه، عطریات و بُخُور و کُندُر، شراب و روغن، آرد و گندم، گاو و گوسفند، اسپ و ارابه های جنگی و حتی غلامان و نفوس انسانی آن ها را نمی خرد. ۱۴آن میوه ای را که سخت در آرزوی به دست آوردنش بودی، از دست دادی و تجمل و شکوه تو از بین رفته است و دیگر هیچ وقت آن ها را نخواهی یافت. ۱۵تاجران این کالاها که ثروت خود را از آن شهر به دست آوردند، از ترس عذاب او دور خواهند ایستاد و با گریه و غم خواهند گفت: ۱۶«آه، آه، ای شهر بزرگ که به لباس های کتان ظریف ارغوانی و سرخ ملبس و با طلا و جواهر و مروارید آراسته بودی! ۱۷در یک ساعت همۀ ثروت تو تباه گردیده است!»

تمام ناخدایان و ملاحان و مسافران بحری و آنانی که از راه بحر تجارت می کنند، دور ایستادند. ۱۸همین که دود سوختن او را دیدند فریاد زده گفتند: «آیا هرگز شهری مثل این شهر بزرگ بوده است؟» ۱۹آن ها بر سرهای خود خاک ریخته و با گریه و زاری فریاد زده می گفتند: «آه، آه، ای شهر بزرگ، شهری که تمام کشتی داران بحر از ثروت او توانگر شدند، در یک ساعت ویران شده است.»

۲۰ای آسمان از نابودی او خوشی کن، ای مقدسین و ای رسولان، و ای انبیاء خوشی کنید، چون خداوند انتقام شما را از او گرفته است.

۲۱آنگاه فرشته ای نیرومند، سنگی را که به بزرگی سنگ آسیاب بود برداشت و به بحر انداخت و گفت: «همین طور بابِل، آن شهر بزرگ به سختی خواهد افتاد و دیگر یافت نخواهد شد. ۲۲دیگر صدای چنگ نوازان و مطربان و نی زنان و شیپور نوازان در تو شنیده نخواهد شد! دیگر صنعتگران هیچ حرفه ای در تو نخواهند یافت! دیگر صدای آسیاب در تو به گوش نخواهد رسید! ۲۳و نور چراغ در تو دیده نخواهد شد! و دیگر صدای عروس و داماد در تو به گوش نخواهد رسید. روزگاری تمام بزرگان دنیا تاجران تو بودند و تو با جادوی خود همۀ ملتها را فریفته بودی. ۲۴زیرا بابِل به خاطر خون انبیاء و خون مقدسان و خون همۀ مقتولان روی زمین که در آن یافت شد، به جزای خود رسید.»