کپی رایت ۲۰۲۵ - ۲۰۱۵ افغانی بائبل. تمامی حقوق محفوظ است
۱ در دوران سلطنت داوود یک قحطی آمد که برای سه سال دوام کرد. داوود به درگاه خداوند دعا کرد و خداوند به جواب دعای او فرمود: «این قحطی نتیجۀ گناه شاوول و خاندان اوست که جِبعونیها را کُشتند.» ۲ بنابران داوود پادشاه، جِبعونیها را به حضور خود فراخواند. البته باید گفت که جِبعونیها از قوم اسرائیل نبودند بلکه گروهی از باقیماندۀ اَموریان بودند. قوم بنیاسرائیل قسم خورده بودند که هیچگاهی شمشیر به رویشان نکشند. اما شاوول بهخاطر غیرتی که برای بنیاسرائیل و یهودا داشت، شروع به کُشتن آنها کرده بود. ۳ داوود از آنها پرسید: «چه میخواهید که برای شما بکنم تا گناه ما بخشیده شود و از خداوند بخواهید که به ما برکت بدهد؟» ۴ آنها جواب دادند: «ما از شاوول و خاندان او نقره و طلا نمیخواهیم و آرزو نداریم که کسی از مردم اسرائیل کُشته شود.» پادشاه پرسید: «پس چه میخواهید؟» ۵-۶ آنها گفتند: «هفت پسر شاوول را برای ما بدهید تا آنها را در حضور خداوند، در جِبعه، شهر شاوول که پادشاه برگزیدۀ خداوند بود، به دار بیاویزیم، زیرا شاوول مردم ما را از بین بُرد و نقشۀ تباهی ما را کشید و میخواست که ما در سرزمین اسرائیل بهرهای نداشته باشیم.» پادشاه قبول کرد و گفت: «آنها را به شما میدهم.»
۷ اما بهخاطر سوگندی که پادشاه و یوناتان در حضور خداوند با هم خورده بودند، مِفیبوشِت، پسر یوناتان را به آنها نداد. ۸ بنابران ارمونی و مِفیبوشِت، دو پسری را که رِصفه برای شاوول به دنیا آورده بود و پنج پسر میراب، دختر شاوول را که برای عدرئیل پسر برزِلای محولاتی به دنیا آورده بود ۹ بهدست جِبعونیها تسلیم کرد. آنها همه را در حضور خداوند بر آن کوه به دار آویختند و هر هفت نفرشان یکجا هلاک شدند. روزی که آنها را کُشتند مصادف با شروع موسم درو کردن جَو بود.
۱۰ بعد رِصفه، دختر اَیَه، نمدی را گرفت و برای خود به روی صخرهای انداخت. در تمام موسم درو تا روزی که باران بارید، او در آنجا ماند و نگذاشت که پرندهگان هوا در روز و حیوانات وحشی در شب، به جنازۀ دو پسرش نزدیک شوند. ۱۱ وقتی داوود خبر شد که رِصفه، کنیز شاوول، چه کرده است، ۱۲ همراه با مردان خود رفت و استخوانهای شاوول و پسرش یوناتان را از مردم یابیش جِلعاد گرفت. آنها قبلاً استخوانها را از میدان شهر بیتشان دزدیده بودند، یعنی از جایی که فلسطینیها آن دو را بعد از آن که بر سر کوه جِلبوع کُشتند، به آن میدان آورده و آویزان کرده بودند. ۱۳ وقتی استخوانها را آوردند آنها را همراه با استخوانهای آن هفت نفر دیگر که به دار آویخته شده بودند، ۱۴ در قبرستان قِیس، پدر شاوول در شهر صِلع، در قلمرو بنیامین دفن کردند. بعد از آن خداوند دعای شان را قبول کرد و قحطی از بین رفت.
۱۵ بار دیگر فلسطینیها برای جنگ با اسرائیل آمدند. داوود و مردان او برای مقابله رفتند. در طول جنگ، داوود بسیار خسته شد. ۱۶ یشبیبِنوب، از اولادۀ رافای غولپیکر که وزن نیزۀ برنجی او حدود سه و نیم کیلوگرام بود و یک شمشیر نو به کمر داشت، قصد کُشتن داوود را کرد. ۱۷ اما ابیشای، پسر زِرویه به کمک داوود آمد و به فلسطینی حمله کرد و او را کُشت. آنگاه مردان داوود برای او قسم خورده، گفتند: «از این به بعد تو نباید با ما به جنگ بروی، زیرا ما نمیخواهیم که چراغ اسرائیل خاموش شود.»
۱۸ بعد از آن، یک جنگ دیگر با فلسطینیها در شهر گوب به وقوع پیوست. در آن زمان، سِبکای حوشاتی، یکی از اولادههای رافای غولپیکر به نام صاف را کُشت. ۱۹ بازهم در جنگ دیگری با فلسطینیها که آنهم در شهر گوب بود، اِلحانان پسر یعری ارجیم، از اهالی بِیتلِحِم، برادر جُلیات جتی را کُشت که چوب نیزهاش مانند چوب کارگاه بافندهگی بود. ۲۰ در یک جنگ دیگر در شهر جت، مرد قوی هیکل و قدبلندی بود که در هر دست و هر پایش شش انگشت داشت، یعنی بیست و چهار انگشت. او نیز از اولادۀ رافای غولپیکر بود. ۲۱ چون اسرائیل را تحقیر کرده و به تنگ آورد، برادرزادۀ داوود، یوناتان پسر شِمعی، او را به قتل رساند. ۲۲ این چهار نفر همه از اولادۀ رافای غولپیکر بودند که بهدست داوود و مردان او کُشته شدند.