برنامه رادیویی درباره آیه ۱-۳۸ (۲۹ دقیقه)
۱ همینکه سر و صدا خاموش شد، پولُس ایمانداران را جمع کرد و پس از تشویق آنها خداحافظی کرد و عازم مقدونیه شد. ۲ او در نواحی مختلف آنجا میگشت و در همه جا با سخنان خود ایمانداران را دلگرمی میداد. پس از آن به یونان آمد. ۳ در آنجا سه ماه ماند اما هنگامی که خواست با کشتی به سوریه برود، یهودیان بر ضد او دسیسه ساختند. بنابراین پولُس تصمیم گرفت که از راه مقدونیه برگردد. ۴ کسانی که پولُس را در ولایت آسیا همراهی میکردند عبارت بودند از: سوپاتِرُس پسر پیروس از بیریه، اَرِیستَرخُس و سِکُندُس از تسالونیکی، غایوس از دِربه، تیخیکاس و تروفیمُس از اهالی ولایت آسیا و تیموتاووس. ۵ آنها پیشتر حرکت کرده و در شهر تروآس در انتظار ما ماندند. ۶ خود ما پس از ایام عید نان فطیر از فیلیپی سوار کشتی شدیم و پنج روز بعد در بندر تروآس نزد آنها رسیدیم و یک هفته در آنجا ماندیم.
۷ شام روز شنبه وقتی ما و ایمانداران برای نان خوردن دَور هم جمع شدیم، پولُس سخنرانی کرد. او صحبت خود را تا نصف شب دوام داد زیرا فردای آن شب میخواست به سفر برود. ۸ در بالاخانهیی که ما در آن جمع شده بودیم چراغهای زیاد روشن بود. ۹ جوانی به نام اِفتیخُس پیش کلکین نشسته بود و زمانی که پولُس صحبت میکرد، خواب بر او غلبه کرد. هنوز سخنان پولُس ادامه داشت که او به خواب عمیق فرورفت و از منزل سوم پایین افتاد. وقتی او را برداشتند، مُرده بود. ۱۰ پس پولُس پایین رفت و خود را بر روی او انداخت و او را در بغل گرفت و به آنها گفت: «پریشان نباشید، او هنوز زنده است.» ۱۱ پولُس دوباره بالا رفت و نان را توته کرد و خورد. او تا سحر به صحبت خود ادامه داد و بعد آنجا را ترک کرد. ۱۲ آنها نیز آن جوان را گرفته زنده و سالم به خانهاش بُردند، پس خاطر همه جمع شد.
۱۳ ما پیش از دیگران به کشتی سوار شدیم و بهسوی اَسوس حرکت کردیم تا پولُس را نیز با خود در کشتی ببریم زیرا او میخواست که از راه خشکه به آنجا برود. ۱۴ وقتی پولُس در اَسوس با ما یکجا شد، او را سوار کشتی کرده به بندر میتیلینی آمدیم. ۱۵ فردای آن روز از راه بحر به مقابل جزیرۀ خیوس رسیدیم و پس فردا از آنجا به جزیرۀ ساموس رفته در ترجیلیون توقف کردیم. روز دیگر وارد بندر میلیتوس شدیم، ۱۶ زیرا پولُس تصمیم گرفته بود که از کنار اِفِسُس بگذرد تا زیادتر از این در آسیا نماند. او عجله داشت تا در صورت امکان پیش از عید پنتیکاست به اورشلیم برسد.
۱۷ پولُس پیامی از میلیتوس به اِفِسُس فرستاد و از رهبران جمعیت پیروان عیسایمسیح خواست تا به ملاقات او بیایند. ۱۸ وقتی آنها پیش پولُس آمدند او به ایشان گفت: «شما خود میدانید، من از روز اول که به ولایت آسیا آمدم و در همۀ این مدت با شما چگونه رفتار داشتهام. ۱۹ با وجود اشکهایی که ریختم و آزمایشهایی که به وسیلۀ دسیسههای یهودیان برای من پیش آمد، با تمام فروتنی در خدمت سَروَر ما عیسایمسیح بودهام. ۲۰ شما میدانید که من از هیچ کار برای خیر و صلاح شما دریغ نکردهام. من هم به شما پیام عیسایمسیح را رساندم و هم شما را در خانههایتان تعلیم دادهام. ۲۱ من به یهودیان و یونانیان هر دو اعلام نمودم که باید از گناهان خود توبه کرده به خدا روی آورند و به عیسایمسیح ایمان داشته باشند. ۲۲ اکنون با اطاعت از روحمقدس روانۀ اورشلیم هستم و از آنچه به سرم خواهد آمد چیزی نمیدانم. ۲۳ فقط این را میدانم که روحمقدس در هر شهر مرا باخبر میسازد که زندان و سختی در انتظار من است. ۲۴ اما ادامۀ زندگی برایم آنقدر ارزش ندارد تا در غم جان خود باشم. تنها آرزوی من این است که وظیفۀ خود را به خوشی انجام دهم و خدمتی را که از عیسایمسیح دریافت کردهام، یعنی اعلام مژدۀ فیض خدا را به پایان برسانم.
۲۵ من در بین همۀ شما بودهام و پادشاهی خدا را موعظه نمودهام، اما اکنون میدانم که هیچیک از شما دیگر مرا نخواهید دید. ۲۶ بنابراین امروز به شما میگویم: اگر کسی از شما هلاک شود من مسؤول نیستم، ۲۷ زیرا در اعلام ارادۀ کامل خدا به شما کوتاهی نکردهام. ۲۸ متوجه خود باشید و به چوپانی آن گله نیز توجه داشته باشید که روحمقدس سرپرستی آن را به شما سپرده است. متوجه باشید تا کلیسای خدا را که عیسی با خون خود خریده است، پرورش دهید. ۲۹ من میدانم پس از رفتن من گرگهای درندهیی در میان شما خواهند آمد که به گله رحم نخواهند کرد. ۳۰ از میان خود شما کسانی پیدا خواهند شد که حقیقت را دروغ نشان داده و ایمانداران را به دنبال خود گمراه خواهند ساخت. ۳۱ پس آگاه باشید و فراموش نکنید که چگونه سه سال تمام، شب و روز شما را تعلیم دادم و برای شما اشک ریختم.
۳۲ اکنون شما را به خدا و کلام فیضبخش او میسپارم، کلامی که قادر است شما را بنا کند و برکتهایی را که میراث همه کسانی که تقدیس شدهاند، به شما عطا فرماید. ۳۳ من به پول یا لباس کسی چشم ندوختهام. ۳۴ خودتان میدانید که من با دستهای خودم زحمت کشیدهام و نیازمندیهای خود و همراهانم را بهدست آوردهام. ۳۵ من در عمل به شما نشان دادهام که چگونه باید زحمت بکشیم تا به ناتوانان کمک کنیم. این سخنان عیسایمسیح را بهیاد داشته باشیم که گفت: «بخشیدن نسبت به دریافت کردن زیادتر برکت دارد.»»
۳۶ وقتی پولُس سخنان خود را به پایان رسانید زانو زد و همراه با همۀ آنها دعا کرد. ۳۷ همه گریه میکردند و دستهای خود را به گردنش انداخته او را میبوسیدند. ۳۸ چون پولُس گفته بود که شما دیگر روی مرا نخواهید دید، آنها را از همه بیشتر غمگین میساخت. بعد از آن او را تا کشتی همراهی نمودند.