۰:۰۰ / ۰:۰۰
فصل بعدی

کتاب پیدایش

فصل پنجاهم

۱یوسف بر سر پدر خود افتاده گریه می کرد و روی او را می بوسید. ۲سپس به داکتر های مخصوص خود فرمود تا جنازۀ پدرش را مومیایی کنند. ۳مومیایی کردن او مطابق مراسم آن زمان چهل روز طول کشید و مصریان مدت هفتاد روز برای او ماتم گرفتند.

۴وقتی روز های ماتم تمام شد، یوسف به درباریان فرعون گفت: «لطفاً پیغام مرا به فرعون برسانید و بگوئید: ۵پدرم در موقع فوت خود مرا قسم داده است که جنازۀ او را در سرزمین کنعان در قبری که قبلاً تهیه کرده است به خاک بسپارم. پس خواهش می کنم اجازه بفرمائید بروم و جنازۀ پدرم را به خاک بسپارم و برگردم.» ۶فرعون گفت: «برو و همان طوری که به پدرت قول داده ای جنازۀ او را به خاک بسپار.»

۷پس یوسف رفت تا پدر خود را دفن کند. تمام اهل دربار و همۀ بزرگان و رهبران مصر با یوسف رفتند. ۸خانوادۀ یوسف، برادران و تمام کسانی که اهل خانۀ پدرش بودند، همه با او رفتند. فقط اطفال کوچک و گله ها و رمه ها در منطقۀ جوشن باقی ماندند. ۹عراده سوارها و اسپ سواران نیز همراه یوسف رفتند. تعداد آن ها بسیار زیاد بود.

۱۰وقتی آن ها به خرمنگاه اطاد که در شرق اُردن است رسیدند، با صدای بلند گریه و زاری کردند و مدت هفت روز برای پدر خود مراسم عزاداری بر پا کردند. ۱۱وقتی مردم کنعان دیدند که این مردم در اطاد مراسم عزاداری بر پا کرده اند، گفتند: «مصریان چه عزای بزرگی گرفته اند.» به همین دلیل است که آنجا «آبل مِسرایِم» (یعنی ماتم مصریان) نامیده شد.

۱۲بنابرین، پسران یعقوب، همان طوری که او به آن ها فرموده بود عمل کردند. ۱۳آن ها جنازۀ او را به کنعان بردند و در آرامگاه مکفیله ـ در شمال ممری در مزرعه ای که ابراهیم از عفرون حتی برای آرامگاه خریده بود ـ به خاک سپردند. ۱۴وقتی یوسف جنازۀ پدر خود را به خاک سپرد، با برادران خود و همۀ کسانی که برای مراسم تدفین با او آمده بودند به مصر برگشت.

یوسف دوباره برادران خود را مطمئن می سازد

۱۵برادران یوسف بعد از مرگ پدرشان گفتند: «مبادا یوسف هنوز نسبت به ما کینه داشته باشد و بخواهد به خاطر بدی هائی که به او کرده ایم، ما را به جزای اعمال ما برساند؟» ۱۶پس برای یوسف پیغام فرستادند که: «پدر ما قبل از اینکه بمیرد، ۱۷به ما گفت از تو خواهش کنیم که گناه ما را ببخشی، زیرا ما با تو رفتار بد کردیم. حالا از تو تقاضا می کنیم، خطائی را که ما غلامان خدای پدرت به تو کرده ایم ببخشی.» یوسف وقتی این پیغام را شنید گریه کرد.

۱۸سپس برادران او خودشان آمدند و در مقابل یوسف تعظیم کردند و گفتند: «ما اینجا مانند غلامان تو در برابر تو هستیم.» ۱۹ولی یوسف به آن ها گفت: «نترسید، من نمی توانم خودم را جای خدا بگذارم. ۲۰شما برای من نقشۀ بد کشیدید، ولی خدا آنرا به خیر تغییر داد تا چنان که امروز می بینید، جان عدۀ زیادی حفظ شده است. ۲۱دیگر دلیلی ندارد که بترسید. من از شما و فرزندان شما نگهداری می کنم.» پس یوسف حرف های دلگرم کننده به آن ها زد و دوباره آن ها را مطمئن ساخت.

وفات یوسف

۲۲یوسف به اتفاق خانوادۀ پدر خود به زندگی در مصر ادامه داد و موقعی که فوت کرد صد و ده سال داشت. ۲۳یوسف فرزندان افرایم و نواسه های او را هم دید. او همچنین تا زمان تولد فرزندان ماخیر، پسر منسی هم زنده بود که وقتی تولد شد او را به زانوان یوسف قرار داد. ۲۴او به برادران خود گفت: «من در حال مرگ هستم. اما بطور یقین خدا از شما نگهبانی می کند و شما را از این سرزمین به جائی که به ابراهیم و اسحاق و یعقوب وعدۀ ملکیت آنرا داده بود می برد.» ۲۵بعد برادران خود را قسم داد و گفت: «خدا یقیناً حافظ شما می باشد و وعده بدهید که وقتی به کنعان بر می گردید، استخوان های مرا با خود ببرید.» ۲۶یوسف به عمر یکصد و ده سالگی وفات یافت. بعد از آنکه جسد او را مومیایی کردند، آنرا در تابوتی در کشور مصر قرار دادند.

فصل بعدی

مطالب مرتبط

وفات يعقوب (پیدایش ۴۹: ۲۹-۵۰ :۹)

وفات يعقوب (پیدایش ۴۹: ۲۹-۵۰ :۹) (قسمتهای عهد عتیق)

سمعی شامل آیه ۱-۹ (۲ دقیقه)

یعقوب پسرانش را برکت داد و فوت کرد

یعقوب پسرانش را برکت داد و فوت کرد (کلام خدا برای شما )
یعقوب پسرانش را یک یک برکت داد و سپس در مورد آینده هر کدام پیشگویی کرد. طرز زندگی گذشته هر کدام ایشان نقش مهمی در مورد آینده شان داشت. اعمال امروز ما طلوع صبح فردا جزئی از گذشته ما خواهد شد. یوسف حقیقتا درختی پر ثمر بود.

برنامه رادیویی شامل آیه ۱-۲۶ (۳۰ دقیقه)

زندگی یوسف

زندگی یوسف (داستان های كتاب مقدس برای اطفال)
یوسف به حیث خدمتکار و برده در مصر بزرگ شد، اما او یک کارگر خیلی صادق بود و ارباب او پوتیفار کاملاً به او اعتماد داشت. یوسف ایمان قوی به خداوند داشت. زن پوتیفار یک زن خوب نبود و کوشش کرد که با یوسف رابطه نامشروع برقرار کند. یک روز، زن پوتیفار یوسف را بخاطر رفتار ناشایست در محضر عام متهم کرد و پوتیفار اتهام زنش را باور کرد. به همین دلیل، پوتیفار یوسف را به زندان انداخت. باوجودیکه یوسف بی گناه بود سالهایی زیادی را به شکل ناعادلانه در زندان سپری کرد. در نهایت خداوند به یوسف نظر لطف کرد و او به خاطر تعبیر صحیح خواب فرعون از زندان آزاد شد. سپس امپراطور او را به حیث صدر اعظم و فرمانده دوم در سرتاسر مصر برگزید.

برنامه رادیویی شامل آیه ۱-۲۶ (۳۰ دقیقه)

در مقابل بدی خوبی.

در مقابل بدی خوبی. (داستان های آشکار شده)

برنامه رادیویی شامل آیه ۱۵-۲۱ (۳۰ دقیقه)

يوسف برادران خود را مطمئن ميسازد (پیدایش ۵۰: ۱۵-۲۱)

يوسف برادران خود را مطمئن ميسازد (پیدایش ۵۰: ۱۵-۲۱) (قسمتهای عهد عتیق)

سمعی شامل آیه ۱۵-۲۱ (۲ دقیقه)