Tنمایش تلویزیونی بیشتر در مورد آیه ۱-۸ (۵۹ دقیقه)
۱یک روز وقتی عیسی مردم را در عبادتگاه تعلیم می داد و مژدۀ نجات را به ایشان اعلام می کرد سران کاهنان و علمای دین با بزرگان یهود پیش او آمدند ۲و گفتند: «به ما بگو به چه اختیاری این کار ها را می کنی؟ کی به تو این اختیار را داده است؟» ۳عیسی به آنها جواب داد: «من هم از شما سؤالی دارم، به من بگویید ۴آیا تعمید یحیی از جانب خدا بود یا از جانب بشر؟» ۵آن ها بین خود بحث کرده گفتند: «اگر بگوییم از جانب خدا بود، او خواهد گفت: چرا به او ایمان نیاوردید؟ ۶و اگر بگوییم: از جانب بشر، همۀ مردم ما را سنگباران خواهند کرد چون یقین دارند که یحیی یک پیامبر بود.» ۷پس گفتند: «ما نمی دانیم از کجاست.» ۸عیسی به ایشان گفت: «من هم به شما نمی گویم که با چه اختیاری این کارها را می کنم.»
۹عیسی به سخن خود ادامه داد و برای مردم مَثَلی آورده گفت: «مردی تاکستانی احداث کرد و آنرا به باغبانان سپرد و مدت درازی به سفر رفت. ۱۰در موسم انگور، غلامی را پیش باغبانان فرستاد تا حصۀ خود را از محصول تاکستان بگیرد. اما آن ها غلام را لت و کوب کردند و دست خالی باز گردانیدند. ۱۱صاحب تاکستان غلام دیگری فرستاد، او را هم لت و کوب کرده و با او بد رفتاری کردند و دست خالی برگردانیدند. ۱۲غلام سوم را فرستاد. این یکی را هم زخمی کردند و بیرون انداختند. ۱۳پس صاحب تاکستان گفت: «چه باید بکنم؟ پسر عزیز خود را می فرستم، شاید حرمت او را نگهدارند.» ۱۴اما باغبانان وقتی او را دیدند با هم بحث کردند و گفتند: «این وارث است، بیایید او را بکشیم تا ملک به خود ما برسد.» ۱۵پس او را از تاکستان بیرون انداختند و کشتند.
حالا صاحب تاکستان با آنها چه خواهد کرد؟ ۱۶او می آید و این باغبانان را می کشد و تاکستان را به دست دیگران می سپارد.» وقتی مردم اینرا شنیدند گفتند: «خدا نکند!» ۱۷اما او طرف شان دیده گفت: «پس معنی این قسمت از کتاب مقدس چیست؟
«آن سنگی که معماران رد کردند به صورت سنگ اصلی بنا در آمده است.»
۱۸هر که بر آن سنگ بیفتد پارچه پارچه خواهد شد و اگر آن سنگ بر کسی بیفتد او را کاملاً نرم خواهد کرد.»
۱۹علمای یهود و سران کاهنان می خواستند در همان لحظه او را بگیرند، چون پی بردند که مقصد آن مَثَل خود آن ها است اما از مردم ترسیدند. ۲۰پس به دنبال فرصت می گشتند و مأموران مخفی که خود را دیندار نشان می دادند پیش او فرستادند تا حرفی از دهان او بگیرند و آنرا دست آویزی برای تسلیم او به حَکَم و حوزۀ اختیارات والی رومی قرار دهند. ۲۱پس از او پرسیدند: «ای استاد، ما می دانیم آنچه تو می گویی و تعلیم می دهی درست و بجاست. تو در مورد هیچ کس فرق نمی گذاری بلکه با راستی و درستی راه خدا را تعلیم می دهی. ۲۲آیا ما اجازه داریم که به امپراطور روم مالیه بدهیم یا نه؟» ۲۳عیسی به نیرنگ آنها پی برد و فرمود: ۲۴«یک سکۀ نقره به من نشان بدهید. نقش و عنوان چه کسی روی آن است؟» جواب دادند: «امپراطور.» ۲۵عیسی فرمود: «پس آنچه از امپراطور است به امپراطور و آنچه از خدا است به خدا بدهید.» ۲۶به این ترتیب کوشش آنها برای به دست آوردن دلیلی به مقابل او در برابر مردم بی اثر ماند و در حالی که از جواب او حیرت کرده بودند خاموش ماندند.
۲۷بعد چند نفر از پیروان فرقۀ صدوقی که منکر رستاخیز پس از مرگ بودند پیش آمدند و از او پرسیدند: ۲۸«ای استاد، موسی این امر را برای ما نوشت: چنانچه مردی زنی بگیرد ولی بدون اولاد بمیرد برادرش مجبور است آن زن را بگیرد تا برای برادر خود فرزندانی بیاورد. ۲۹حالا هفت برادر بودند، اولی زنی گرفت و بدون فرزند مُرد. ۳۰بعد دومی او را گرفت ۳۱و سپس سومی و همین طور هر هفت نفر مردند و هیچ اولادی به جا نگذاشتند. ۳۲بعد از همه آن زن هم مُرد. ۳۳پس در روز رستاخیز، او زن کدام یک باشد؟ چون هر هفت نفر با او ازدواج کردند.»
۳۴عیسی به ایشان فرمود: «زنان و مردان این جهان ازدواج می کنند، ۳۵اما کسانی که شایسته رسیدن به جهان آینده و رستاخیز از مردگان بشوند، زن نمی گیرند و شوهر نمی کنند، ۳۶زیرا آن ها مانند فرشتگان هستند. دیگر مرگ برای آنها محال است و چون در رستاخیز شرکت دارند فرزندان خدا هستند. ۳۷این مطلب که مردگان بار دیگر زنده می شوند مطلبی است که خود موسی در داستان بوتۀ سوزان، آنجا که خداوند را خدای ابراهیم، خدای اسحاق و خدای یعقوب، خطاب می کند نشان داده است. ۳۸خدا، خدای مردگان نیست بلکه خدای زندگان است چون پیش او همه زنده اند.» ۳۹در این مورد بعضی از علما گفتند: «ای استاد، عالی جواب دادی.» ۴۰و پس از آن دیگر جرأت نکردند که از او چیزی بپرسند.
۴۱عیسی به ایشان فرمود: «چطور می توان گفت که مسیح پسر داود است؟ ۴۲چون خود داود در کتاب زبور می گوید:
«خداوند به خداوند من فرمود: در دست راست من بنشین ۴۳تا دشمنانت را زیر پای تو اندازم.»
۴۴باری، داود او را «خداوند» خطاب می کند، پس چطور او می تواند پسر داود باشد؟»
۴۵عیسی در حضور همه مردم به شاگردان فرمود: ۴۶«از علما که دوست دارند با چپن های دراز بیایند و بروند و علاقۀ شدیدی به سلام های احترام آمیز در بازار ها و بهترین جا ها در کنیسه ها و دعوت ها نشان می دهند احتیاط کنید. ۴۷آنها مال بیوه زنان را می خورند حال آنکه محض خودنمایی دعای خود را طول می دهند. آن ها شدیدترین جزا ها را خواهند دید.»