برنامه رادیویی با خواندن آیه ۲۸-۳۱ (۲۹ دقیقه)
۱ عیسی برای آنها با مَثَلها صحبت می کرد و چنین گفت: «مردی تاکستانی ساخت و دَور آن دیوار کشید و در آن چرخُشتی و یک برج مراقبت هم ساخت و سپس آن را به باغبانان به اجاره داد و خود به مسافرت رفت. ۲ در موسم انگور، غلام خود را پیش باغبانان فرستاد تا حصۀ خود را از میوۀ تاکستان بگیرد. ۳ اما باغبانان آن غلام را گرفته، لت و کوب کردند و دست خالی بازگردانیدند. ۴ صاحب تاکستان غلام دیگری نزد ایشان فرستاد. آنها بر سر او زده و او را با بی احترامی برگرداندند. ۵ صاحب تاکستان باز هم غلام دیگری فرستاد، او را کُشتند. همین گونه بسیار کسان دیگر را یا زدند و یا کُشتند. ۶ صاحب تاکستان فقط یک کس دیگر داشت که بفرستد، آن هم پسر عزیزش بود، آخر او را هم فرستاد و گفت: «آنها پسرم را احترام خواهند کرد.» ۷ اما باغبانان به یکدیگر گفتند: «این وارث است. بیایید او را بکُشیم تا صاحب تاکستان شویم.» ۸ آنها پسر را گرفتند و او را کُشتند و از تاکستان بیرون انداختند. ۹ پس صاحب تاکستان با آنها چه خواهد کرد؟ او می آید، باغبانان را می کُشد و تاکستان را به دیگران واگذار می کند. ۱۰ آیا این کلام را نخوانده اید: «آن سنگی را که معماران رد کردند، به سنگ اصلی تهداب در آمده است. ۱۱ چون ارادۀ خداوند چنین بوده و در نظر ما عجیب و حیرت انگیز است.»»
۱۲ رهبران یهود می خواستند که عیسی را دستگیر کنند، به خاطری که فهمیده بودند مَثَل او متوجه آنهاست. اما از مردم می ترسیدند، پس او را ترک کردند و رفتند.
۱۳ رهبران یهود عده یی از فریسیان و طرفداران هیرودیس را فرستادند تا عیسی را با گفته های خودش به دام اندازند. ۱۴ آنها نزد او آمده گفتند: «استاد، می دانیم که تو شخص راستگو هستی و از کسی طرفداری نمی کنی، چون به ظاهر اشخاص نمی بینی بلکه با راستی راه خدا را تعلیم می دهی. آیا دادن مالیات به امپراطور روم رواست یا نه؟ آیا باید مالیات بدهیم یا نه؟» ۱۵ عیسی به دسیسۀ شان پی بُرد و گفت: «چرا مرا امتحان می کنید؟ یک سکۀ نقره بیاورید تا ببینم.» ۱۶ آنها سکه را برایش آوردند. او به آنها گفت: «نقش و نام چه کسی روی آن است؟» جواب دادند: «از امپراطور.» ۱۷ پس عیسی گفت: «آنچه را از امپراطور است به امپراطور بدهید و آنچه را از خداست به خدا بدهید.» و آنها از سخنان او تعجب کردند.
۱۸ بعد عده یی از صدوقیان که منکر زنده شدن پس از مرگ بودند، نزد عیسی آمده و از او سوال نمودند: ۱۹ «استاد، موسی برای ما نوشته است اگر مردی بمیرد و زنش بدون اولاد باشد، برادرش باید آن زن را بگیرد تا برای برادر خود فرزندانی بیاورد. ۲۰ هفت برادر بودند، اولین زنی گرفت و بدون اولاد مُرد، ۲۱ بعد دومین آن زن را گرفت و او هم بی اولاد مُرد. همین طور سومین. ۲۲ بالاخره هر هفت آنها مُردند و هیچ اولادی بجا نگذاشتند. پس از همه، آن زن هم مُرد. ۲۳ در روز رستاخیز وقتی که آنها دوباره زنده شوند، او زن کدام یک از آنها خواهد بود؟ زیرا او زن هر هفت شان بود.» ۲۴ عیسی در جواب آنها گفت: «شما گمراه شده اید، نه از نوشته های پیامبران چیزی می فهمید و نه قدرت خدا را می دانید. ۲۵ زیرا وقتی آنها پس از مرگ برخیزند، دیگر نه زن می گیرند و نه شوهر می کنند بلکه مانند فرشته گان در آسمان می باشند. ۲۶ و اما دربارۀ زنده شدن پس از مرگ، مگر تا به حال در کتاب موسی در داستان بُتۀ سوزان نخوانده اید که چگونه خدا با او سخن گفت و فرمود: «من خدای ابراهیم، خدای اسحاق و خدای یعقوب هستم.» ۲۷ خدا، خدای مُرده گان نیست بلکه خدای زنده گان است، شما بسیار اشتباه می کنید.»
۲۸ یکی از علمای شریعت پیش آمد و بحث آنها را شنید و دید که عیسی جواب خوبی به آنها داده است، پس از عیسی پرسید: «مهمترین حکم خدا کدام است؟» ۲۹ عیسی به او جواب داد: «اولین حکم چنین است: بشنو ای اسرائیل، خداوند، خدای ما یکتا و یگانه است ۳۰ و خداوند، خدای خود را با تمام دل و تمام روح و تمام فکر و تمام قوت خود دوست بدار. ۳۱ و دوم مانند اول است و آن این که همسایه ات را مانند خود دوست بدار. هیچ حکم بزرگتر از این دو وجود ندارد.» ۳۲ عالِم شریعت به او گفت: «استاد، درست است، راست گفتی زیرا خدا یکی است و جز او خدایی نیست. ۳۳ و دوست داشتن خدا با تمام دل، تمام عقل، و تمام قدرت و همسایۀ خود را مانند خود دوست داشتن، از تمام قربانی ها مهمتر است.» ۳۴ وقتی عیسی دید که جواب حکیمانه داده است، به او گفت: «تو از پادشاهی خدا دور نیستی.» بعد از آن دیگر هیچ کس جرأت نمی کرد که از عیسی سوال کند.
۳۵ هنگامی که عیسی در خانۀ خدا تعلیم می داد چنین سوال کرد: «علمای شریعت چطور می توانند بگویند که مسیح پسر داوود است؟ ۳۶ در حالی که خود داوود به وسیلۀ روح مقدس گفت: «خداوند به سَروَرم فرمود: در دست راست من بنشین تا دشمنانت را زیر پای تو اندازم.» ۳۷ پس وقتی خود داوود مسیح را سَروَرم می خواند، او چطور می تواند پسر داوود باشد؟» اکثر مردم، با اشتیاق به سخنان او گوش می دادند.
۳۸ عیسی در جریان تعالیم خود به آنها گفت: «از علمای شریعت احتیاط کنید که دوست دارند با چپنهای دراز خودنمایی کنند. آنها خوش دارند که مردم در بازارها و جاهای مهم دیگر آنها را سلام گویند ۳۹ و در کنیسه ها در صف اول و در مهمانیها در بالای مجلس بنشینند. ۴۰ آنها مال بیوه زنان را می خورند اما برای خودنمایی دعای خود را درازتر می کنند. آنها شدیدترین جزا را خواهند دید.»
۴۱ عیسی در برابر صندوق خزانه خانۀ خدا نشسته بود و می دید که چگونه اشخاص به آن پول می اندازند. کسانی که ثروتمند بودند، پول زیاد می انداختند. ۴۲ در آنجا یک بیوه زن فقیر هم آمد و دو سکه که تقریباً دو روپیه می شد به صندوق انداخت. ۴۳ عیسی شاگردانش را پیش خود خواست و گفت: «به یقین به شما می گویم که این بیوه زن فقیر بیش از همه کسانی که در صندوق پول انداختند، پول داده است. ۴۴ چون آنها از پول اضافی خود دادند اما این بیوه زن با وجود تنگدستی خود، تمام دارایی خود را داد.»