برنامه رادیویی با خواندن آیه ۱۸ (۲۸ دقیقه)
۱ بعد از شش روز عیسی، پِطرُس، یعقوب و یوحنا برادر یعقوب را با خود گرفته به بالای کوه بلندی بُرد تا با هم تنها باشند. ۲ در حالی که شاگردان می دیدند، چهرۀ عیسی تغییر کرد، رویش مانند آفتاب درخشید و لباسش مانند نور سفید گشت. ۳ در همین موقع شاگردان، موسی و الیاس را دیدند که با عیسی صحبت می کردند. ۴ آنگاه پِطرُس به عیسی گفت: «سَروَرم! خوب است که ما اینجا هستیم. اگر اجازه بدهی سه خیمه در اینجا بسازیم: یکی برای شما، یکی برای موسی و یکی هم برای الیاس پیامبر.» ۵ هنوز سخن او تمام نشده بود که ابر درخشنده یی آنها را فرا گرفت و از آن ابر صدایی شنیده شد که می گفت: «این است پسر عزیز من که از او خوشنودم. به او گوش دهید.» ۶ وقتی شاگردان این صدا را شنیدند، بسیار ترسیدند و روی به خاک افتادند. ۷ پس عیسی پیش آمد، بر آنها دست گذاشته و گفت: «برخیزید، دیگر نترسید.» ۸ وقتی شاگردان چشمان خود را باز کردند، جز عیسی کسی دیگری را ندیدند.
۹ وقتی آنها از کوه پایین می آمدند، عیسی به ایشان امر کرد تا در مورد آنچه دیدند تا روزی که پسر انسان از مرگ برنخاسته است به کسی چیزی نگویند. ۱۰ شاگردان پرسیدند: «پس چرا علمای شریعت می گویند که قبل از مسیح اول باید الیاس پیامبر بیاید؟» ۱۱ عیسی جواب داد: «درست است، اول الیاس پیامبر آمد و همه چیز را آماده کرد. ۱۲ همچنان من به شما می گویم که الیاس پیامبر وقتها پیش آمده است اما آنها او را نشناختند و آنچه خواستند با الیاس کردند. من، پسر انسان نیز همان طور از دست ایشان رنج خواهم دید.» ۱۳ در این وقت شاگردان فهمیدند که هدف او یحیای تعمید دهنده است.
۱۴ همین که عیسی و شاگردانش پیش مردم برگشتند، مردی نزد عیسی آمده و در برابر او زانو زد ۱۵ و گفت: «آقا! بر پسر من رحم کن. او میرگی دارد و دچار حمله های سخت می شود، چنان که بارها خود را در آب و آتش انداخته است. ۱۶ پسرم را پیش شاگردان تو آوردم اما نتوانستند او را شِفا دهند.» ۱۷ عیسی در جواب گفت: «نسل این زمانه چقدر بی ایمان و نافرمان است! تا چه وقت با شما باشم؟ و تا چه زمان شما را تحمل کنم؟ او را پیش من بیاورید.» ۱۸ پس عیسی به روح شیطانی امر کرد که از پسر خارج شود. روح پلید او را ترک کرد و آن پسر در همان لحظه شِفا یافت.
۱۹ بعد از این واقعه، شاگردان عیسی آمده در خلوت از او پرسیدند: «چرا ما نتوانستیم آن روح شیطانی را بیرون کنیم؟» ۲۰ عیسی جواب داد: «از آن رو که ایمان تان کم است. به یقین به شما می گویم: اگر ایمانی به کوچکی دانۀ اَوری داشته باشید، می توانید به این کوه بگویید «از اینجا به آنجا منتقل شو» و منتقل خواهد شد و هیچ چیز برای شما ناممکن نخواهد بود. [ ۲۱ برای بیرون کردن این گونه ارواح، هیچ وسیله یی جز دعا و روزه گرفتن وجود ندارد.]»
۲۲ هنگامی که آنها هنوز در جلیل با هم بودند، عیسی به ایشان گفت: «من، پسر انسان به دست مردم تسلیم خواهم شد، ۲۳ و آنها مرا خواهند کُشت، ولی من، پسر انسان در روز سوم باز زنده خواهم شد.» شاگردان بسیار غمگین شدند.
۲۴ وقتی که عیسی و شاگردانش به کپَرناحوم وارد شدند، مأموران جمع آوری مالیات برای خانۀ خدا، پیش پِطرُس آمده از او پرسیدند: «آیا استاد تو مالیات خانۀ خدا را می پردازد؟» ۲۵ پِطرُس گفت «بلی.» وقتی پِطرُس به خانه رفت، قبل از این که چیزی بگوید، عیسی از او پرسید: «ای شمعون، به نظر تو پادشاهان جهان از چه کسانی محصول و مالیات می گیرند؟ از فرزندان خود یا از بیگانه گان؟» ۲۶ پِطرُس جواب داد: «از بیگانه گان.» عیسی گفت: «پس فرزندان از پرداخت مالیات معاف هستند، ۲۷ اما برای این که این اشخاص نرنجند، به طرف بحیره برو و چنگکی در آب بینداز. پس دهن اولین ماهی را که می گیری باز کن، سکه یی در آن خواهی یافت. آن سکه را بردار و مالیات من و خود را با آن بده.»