۰:۰۰ / ۰:۰۰

کتاب مزامیر

مزمور پنجاه و هفتم

دعای کمک

(مزموری از داود، هنگامیکه از نزد شائول به مغاره فرار کرد)

۱ای خدا بر من رحم فرما، بر من رحم کن! زیرا جانم به تو پناه آورده و در سایۀ بالهای تو پناه برده ام تا این بلایا بگذرد. ۲نزد خدای قادر متعال زاری و دعا می کنم، نزد خدایی که همه چیز را برایم تمام می کند. ۳او برای نجات من از آسمان کمک می فرستد و آنهائی را که قصد نابودی مرا دارند ملامت می کند. خدا رحمت و راستی خود را خواهد فرستاد. ۴جانم را شیران درنده احاطه کرده اند. در میان شعله های آتش قرار دارم، یعنی مردمانی که دندانهای شان چون نیزه ها و تیرهاست و زبان شان مانند شمشیرِ بُرنده است. ۵ای خدا عظمت خود را در آسمان ها و جلالت را بر روی همۀ زمین آشکار ساز.

۶دامی در سر راه من قرار دادند و جانم افسرده گردید. چاهی پیش رویم کندند، اما خود شان در آن افتادند.

۷دل من مستحکم است. خدایا، دل من استوار است. من سرود خواهم خواند و تو را ستایش خواهم کرد. ۸ای جان من بیدار شو! ای چنگ و رباب بیدار شوید! من سپیده دم را بیدار می کنم. ۹ای خداوند تو را در میان امت ها سپاس می گویم و تو را در میان قوم ها ستایش می کنم، ۱۰زیرا رحمت تو تا آسمان ها عظیم است و راستی تو تا افلاک. ۱۱ای خدا عظمت خود را در آسمان ها و جلالت را بر روی همۀ زمین آشکار ساز.