چاپرښته ۲۰۲۵ - ۲۰۱۵ افغانی بائبل
۱ اما شخصی به نام حَنانیا با همسر خود سفیره، قطعه زمینی را فروخت. ۲ بخشی از پول را در حالیکه زنش هم میدانست، برای خود نگهداشت و بقیۀ آن را برای رسولان آورد. ۳ پِطرُس گفت: «ای حَنانیا، چرا به شیطان اجازه دادی که قلبت را چنین تسخیر کند تا به روحمقدس دروغ بگویی و مقداری از پول زمین را برای خود نگهداری؟ ۴ آیا آن زمین پیش از فروش، مال تو نبود؟ آیا وقتی آن را میفروختی خودت اختیار پولش را نداشتی؟ چطور چنین کاری در فکرت آمد؟ تو نه به انسان بلکه به خدا دروغ گفتهای.» ۵ همینکه حَنانیا این سخنان را شنید به زمین افتاد و جان سپرد. همه کسانی که این را شنیدند، بسیار ترسیدند. ۶ آنگاه جوانان آمدند و او را کفن کرده، از آنجا بیرون بُردند و به خاک سپردند.
۷ پس از سه ساعت، همسرش بدون این که بداند چه واقع شده است، داخل شد. ۸ پِطرُس از او پرسید: «برایم بگو که آیا زمینتان را به همین مبلغ فروختید؟» زن جواب داد: «بلی، به همین مبلغ.» ۹ پس پِطرُس به او گفت: «چطور شما هر دو همدست شدید که روحخداوند را آزمایش کنید؟ ببین، کسانی که شوهرت را دفن کردند، هم اکنون در دَم دروازه ایستادهاند و تو را هم خواهند بُرد.» ۱۰ در همان لحظه آن زن پیش پاهای پِطرُس افتاد و جان داد. جوانان که داخل شدند او را مُرده یافتند و جسدش را بُردند و پهلوی شوهرش دفن کردند. ۱۱ همۀ جمعیت ایمانداران و کسانی که این را شنیدند، بسیار ترسیدند.
۱۲ معجزهها و نشانههای بیشماری از رسولان در میان مردم نمایان میشد. پیروان عیسی عادت داشتند که با هم یکجا در دالان سلیمان جمع شوند. ۱۳ هیچکس دیگر، بدون از خودشان جرأت نمیکرد با آنها همنشین شود ولی مردم آنها را احترام میکردند. ۱۴ روز به روز مردان و زنان بیشماری به عیسایمسیح ایمان آورده و به جمع آنها میپیوستند. ۱۵ در نتیجه چنان واقع شد که مردم مریضان خود را در کوچهها میآوردند و بر بسترها و توشکها میگذاشتند تا وقتی پِطرُس از آنجا میگذرد، کم از کم سایۀ او بر بعضی از آنها بیافتد. ۱۶ به اینگونه عدهیی زیادی از شهرهای اطراف اورشلیم به آنجا آمدند و مریضان و کسانی را که از ارواحشیطانی رنج میبُردند، آوردند و همه شِفا یافتند.
۱۷ کاهناعظم و همۀ همکارانش از میان گروه صدوقیان، از روی حسادت و بدبینی در برابر رسولان دست به کار شدند تا برخلاف آنها اقدام بکنند. ۱۸ پس رسولان را گرفتند و در زندان انداختند، ۱۹ اما همان شب یک فرشتۀ خداوند دروازههای زندان را باز کرد و آنها را بیرون بُرد و به ایشان گفت: ۲۰ «بروید، در خانۀخدا بمانید و پیام این زندگی نو را به همه برسانید.» ۲۱ وقتی رسولان این سخنان را شنیدند، صبح وقت به خانۀخدا رفته به تعلیم پرداختند.
اما کاهناعظم همراه با همکاران خود، اعضای شورا و بزرگان قوماسرائیل را خواسته جلسهیی تشکیل دادند و کسانی را فرستادند تا رسولان را از زندان بیاورند. ۲۲ وقتی مأموران داخل زندان شدند، آنها را نیافتند. پس بازگشتند و گزارش داده گفتند: ۲۳ «ما دیدیم که دروازههای زندان همه محکم بسته بودند و نگهبانان هم در پیش دروازهها ایستاده بودند، ولی وقتی دروازه را باز کردیم، هیچکس را در داخل نیافتیم.» ۲۴ هنگامی که فرماندۀ محافظین خانۀخدا و سرانکاهنان این را شنیدند، حیران ماندند که چه واقع شده است. ۲۵ در این هنگام شخصی پیش آنها آمد و گفت: «ببینید، کسانی را که شما زندانی کرده بودید در خانۀخدا به مردم تعلیم میدهند.» ۲۶ پس فرمانده و محافظین خانۀخدا رفتند و بدون آن که با رسولان بدرفتاری کنند آنها را آوردند، زیرا خودشان ترس داشتند که از طرف مردم سنگسار شوند.
۲۷ رسولان را آوردند و در برابر شورا قرار دادند. کاهناعظم از آنها پرسید: ۲۸ «آیا به شما نگفته بودیم که به نام عیسی دیگر تعلیم ندهید؟ ولی شما هنوز هم تمام اورشلیم را با تعالیم خود پُر کردهاید و کوشش دارید خون او را بر گردن ما بیندازید.» ۲۹ پس پِطرُس و دیگر رسولان جواب داده گفتند: «از خدا باید اطاعت کرد، نه از انسان. ۳۰ خدای پدران ما، همان عیسی را که شما بر صلیب میخکوب کرده و کُشتید، از مُردهگان زنده گردانید. ۳۱ خدا او را بالا بُرد و منحیث سَروَر و نجاتدهنده بر دست راست خود نشاند تا به اسرائیل فُرصت توبه و آمرزش گناهان را بدهد. ۳۲ ما شاهدان این کارها هستیم، چنانکه روحمقدس که خدا به فرمانبرداران خود عطا کرده است، نیز شاهد این حقیقت است.»
۳۳ هنگامی که اعضای شورا این را شنیدند، چنان خشمگین شدند که مشوره کردند تا آنها را بکُشند. ۳۴ اما یکی از فریسیان، به نام غمالائیل که از علمایشریعت و پیش همۀ مردم محترم بود، در شورا به پا خاست و امر کرد که رسولان را برای چند لحظه بیرون ببرند. ۳۵ سپس به اعضای شورا گفت: «ای مردم اسرائیل، خوب توجه کنید که با این مردان چه میکنید. ۳۶ چند وقت پیش شخصی به نام تِیوداس برخاست و ادعا میکرد که شخص مهم است. او نزدیک به چهارصد نفر را دَور خود جمع کرد اما کُشته شد و پیروانش پراگنده شدند و چیزی از کار آنها باقی نماند. ۳۷ بعد از او یهودای جلیلی، در وقت سرشماری، سر بلند کرد و گروهی را دنبال خود کشید اما او هم از بین رفت و پیروانش پراگنده شدند. ۳۸ امروز این را به شما میگویم که از آزار دادن اینها دست بردارید و آنها را بهحال خود بگذارید، زیرا اگر نقشه و کاری که دارند از طرف انسان باشد، به ثمر نخواهد رسید. ۳۹ اما اگر از جانب خدا باشد، شما نمیتوانید آنها را شکست بدهید، زیرا در این صورت شما با خدا جنگ میکنید.»
۴۰ پس اعضای شورا با غمالائیل موافقت کردند و رسولان را خواسته، پس از آن که شلاق زدند، به آنها امر کردند که دیگر هیچوقت به نام عیسی موعظه نکنند. سپس آنها را آزاد کردند که بروند. ۴۱ پس رسولان چون خدا آنها را شایسته دانسته بود که بهخاطر نام عیسی بیحرمتی ببینند، خوشحالیکنان از حضور شورا بیرون رفتند. ۴۲ آنها هر روز در خانۀخدا و خانههای مردم در مورد این که عیسی همان مسیح وعده شده است، تعلیم میدادند و موعظه میکردند.