چاپرښته ۲۰۲۴ - ۲۰۱۵ افغانی بائبل
۱ وقتی به بیت فاجی و بیت عنیا در کوه زیتون که نزدیک اورشلیم است رسیدند، عیسی دو نفر از شاگردان خود را فرستاد و ۲ به آنها گفت: «به قریه یی که رو به روی تان می آید، بروید. همین که به آنجا رسیدید، کُره خری را در آنجا بسته خواهید دید که هنوز کسی بر آن سوار نشده است. آن را باز کنید و به اینجا بیاورید. ۳ اگر کسی پرسید: چرا این کار را می کنید؟ بگویید که سَروَر ما آن را کار دارد و بعد از آن او این کُره خر را دوباره به اینجا خواهد فرستاد.»
۴ آن دو شاگرد رفتند و در کوچه ای کُره خری را دیدند که پیش دری بسته شده بود. وقتی که آن را باز می کردند، ۵ بعضی از کسانی که در آنجا ایستاده بودند، به آنها گفتند: «چرا این کُره خر را باز می کنید؟» ۶ شاگردان همان طور که عیسی به ایشان گفته بود جواب دادند، پس آنها را اجازه دادند که بروند. ۷ کُره خر را پیش عیسی آوردند و شاگردان چپنهای خود را روی آن کُره خر انداختند و عیسی بر آن سوار شد. ۸ بسیاری مردم چپنهای خود و عده یی هم شاخه های برگ دار را که از مزرعه ها بریده بودند، در راه او فرش کردند. ۹ کسانی که پیشاپیش عیسی می رفتند و هم آنهایی که از دنبال آنها می آمدند، با فریاد می گفتند:
«زنده باد! ای پادشاه! مبارک باد آن که به نام خداوند می آید.
۱۰ مبارک باد پادشاهی پدر ما داوود که در حال آمدن است،
حمد و ستایش بر خداوند!»
۱۱ عیسی وارد اورشلیم شد و به خانۀ خدا رفت. در آنجا همه چیز را از نظر گذرانید. اما چون شام بود با آن دوازده شاگرد به بیت عنیا رفت.
۱۲ روز بعد، وقتی آنها از بیت عنیا بیرون آمدند، عیسی در راه گرسنه شد. ۱۳ از دور درخت انجیر پُر برگ را دید و رفت تا ببیند آیا می تواند چیزی در آن پیدا کند. وقتی به آن رسید، جز برگ چیزی ندید چون هنوز فصل انجیر نبود. ۱۴ پس به درخت گفت: «دیگر کسی از میوۀ تو نخواهد خورد.» و شاگردانش این را شنیدند.
۱۵ عیسی و شاگردانش به اورشلیم آمدند. عیسی داخل خانۀ خدا شد و شروع به بیرون راندن کسانی کرد که حیوانات را برای قربانی در خانه خدا خرید و فروش می کردند. او میزهای صرافان و چوکیهای کبوتر فروشان را چپه کرد. ۱۶ او به هیچ کس اجازه نمی داد که برای بُردن اموال از صحن خانۀ خدا عبور کند. ۱۷ پس به مردم تعلیم داد: «نوشته شده است: «خانۀ من خانۀ دعا برای تمام قومهای جهان خواهد بود.» اما شما آن را لانۀ دزدان ساخته اید.» ۱۸ سران کاهنان و علمای شریعت که این را شنیدند، راهی می پالیدند که عیسی را از بین ببرند، زیرا از او می ترسیدند چون همۀ مردم از تعالیم او در حیرت افتاده بودند. ۱۹ وقتی شام شد، عیسی و شاگردانش از شهر بیرون رفتند.
۲۰ صبح روز بعد وقتی از راه می گذشتند، دیدند که آن درخت انجیر از ریشه خشک شده است. ۲۱ پِطرُس آن را به یاد آورد و عیسی را صدا زده گفت: «استاد، ببین، درخت انجیری را که لعنت کردی خشک شده است.» ۲۲ عیسی در جواب آنها گفت: «به خدا ایمان داشته باشید! ۲۳ به یقین من برای تان می گویم، اگر کسی به این کوه بگوید که حرکت کن و به بحر پرتاب شو و شک به دل راه ندهد بلکه ایمان داشته باشد، هر چه می گوید همان می شود. ۲۴ بنابر این به شما می گویم، آنچه را با ایمان و دعا طلب کنید، به شما داده خواهد شد. ۲۵ وقتی برای دعا ایستاده می شوید، اگر از کسی بدی دیده اید، او را ببخشید تا پدر آسمانی شما هم خطاهای شما را ببخشد. ۲۶ [اما اگر شما دیگران را نبخشید، پدر آسمانی شما هم خطاهای شما را نخواهد بخشید.]»
۲۷ آنها بار دیگر به اورشلیم آمدند. هنگامی که عیسی در خانۀ خدا قدم می زد، سران کاهنان، علمای شریعت و بزرگان قوم پیش او آمده، ۲۸ از او پرسیدند: «به کدام صلاحیت این کارها را می کنی؟ چه کسی به تو چنین صلاحیت داده است که این کارها را انجام دهی؟» ۲۹ عیسی به آنها گفت: «من هم از شما سوال دارم. اگر جواب دادید به شما خواهم گفت که با کدام صلاحیت این کارها را می کنم. ۳۰ آیا تعمید یحیی از جانب خدا بود یا از جانب انسان؟ به من جواب بدهید.» ۳۱ آنها با یکدیگر مشوره کردند که اگر بگوییم از جانب خدا بود، او خواهد گفت پس چرا به او ایمان نیاوردید؟ ۳۲ اما اگر بگوییم از جانب انسان بود، چه می شود؟ آنها از مردم می ترسیدند زیرا همه یحیی را پیامبر می دانستند. ۳۳ پس در جواب عیسی گفتند: «ما نمی دانیم.» عیسی به ایشان گفت: «پس من هم نمی گویم که با کدام صلاحیت این کارها را می کنم.»