۰:۰۰ / ۰:۰۰

کتاب مزامیر

مزمور یکصد و سی و نهم

خداوند، تو مرا می شناسی

(مزموری از داود)

۱ای خداوند، تو مرا آزموده ای و می شناسی. ۲تو نشستن و برخاستن مرا می دانی و فکرهای مرا از دور فهمیده ای. ۳راه و خوابگاه مرا تفتیش کرده ای و همۀ طریق های مرا می دانی. ۴زیرا که سخنی بر زبان من نیست، جزء اینکه تو ای خداوند آنرا تماماً دانسته ای. ۵از هر طرف مرا احاطه کرده ای و با قدرت خود حفظم می کنی. ۶اینگونه معرفت برایم بسیار عجیب است و بلندتر از توان درک من.

۷از روح تو کجا بروم؟ و از حضور تو کجا بگریزم؟ ۸اگر به آسمان صعود کنم، تو آنجا هستی! و اگر در دنیای مُردگان بستر بگسترانم اینک تو آنجا هستی! ۹اگر بسوی طلوع آفتاب پرواز کنم و یا اگر در غرب ترین نقطۀ بحر ساکن شوم، ۱۰در آنجا نیز دست تو مرا رهبری نموده و دست راست تو مرا خواهد گرفت. ۱۱اگر بگویم: «تاریکی مرا بپوشاند و روشنایی گرداگرد من شب شود.» ۱۲بازهم تاریکی نزد تو تاریک نیست و شب مثل روز روشن و تاریکی مانند روشنایی است. ۱۳زیرا که تو آفریدگار دل و وجود من هستی؛ مرا در رَحِم مادرم نقش بستی. ۱۴تو را می ستایم زیرا که بطور مهیب و عجیب ساخته شده ام. کارهای تو شگفت انگیز است و جان من این را خوب می داند. ۱۵استخوانهایم از تو پنهان نبود وقتی که در نهان ساخته می شدم و در آغوش زمین نقشبندی می گشتم. ۱۶چشمان تو جنین مرا دیده است و پیش از آنکه روزهای زندگی من آغاز شود، تو همۀ آن ها را در کتاب خود ثبت کرده بودی.

۱۷ای خدا، فکرهای تو نزد من چقدر گرامی است و همگی آن ها چه عظیم است! ۱۸اگر آن ها را بشمارم، از ریگ زیاده است. وقتی که بیدار می شوم هنوز نزد تو حاضر هستم.

۱۹یقیناً ای خدا شریران را خواهی کشت، پس ای مردمان خون ریز از من دور شوید. ۲۰آن ها دربارۀ تو حرفهای پلید می زنند و دشمنانت نام تو را بیهوده بر زبان می آورند. ۲۱ای خداوند آیا نفرت نمی دارم از آنانی که تو را نفرت می دارند، و آیا مخالفان تو را ناپسند نمی شمارم؟ ۲۲ایشان را به نفرت تام نفرت می دارم. ایشان را دشمنان خویشتن می شمارم.

۲۳ای خدا، مرا امتحان کن و دل مرا بشناس. مرا بیازما و فکرهای مرا بدان، ۲۴و ببین که آیا در من راه فساد است! و مرا به طریق جاودانی هدایت فرما.