۰:۰۰ / ۰:۰۰

کتاب مزامیر

مزمور هشتاد و هشتم

فریاد کمک

(سرود و مزموری از بنی قورح. سرود هیمان ازراحی)

۱ای خداوند، خدای نجات من، در روز نزد تو فریاد می کنم و در هنگام شب ناله و زاری. ۲دعای من به حضور تو برسد و به نالۀ من گوش خود را فرا گیر. ۳رنج و مصیبت جانم را به لب رسانده و زندگی ام به قبر نزدیک گردیده است. ۴مردم مرا در جملۀ مُردگان می شمارند و مثل یک فردِ بی قوّت گشته ام. ۵در میان مُردگان گمنام و مثل کشته شدگانی هستم که در قبر آرمیده اند، که ایشان را دیگر به یاد نخواهی آورد و از پناه تو جدا گردیده اند. ۶مرا در اعماق موت قرار داده ای و در تاریکی مطلق. ۷خشم تو بر من سنگینی می کند و همۀ امواج تو مرا در بر گرفته است. ۸دوستانم را از من دور کرده و مرا در نظر ایشان منفور ساخته ای. در قید و بند گرفتارم و راه گریز برایم نیست. ۹چشمانم از خواری و پستی تار گردیده است. ای خداوند، هر روز بدربار تو زاری می کنم و دست دعای من بسوی تو بلند است.

۱۰آیا برای مُردگان معجزه می کنی؟ آیا مُردگان برخاسته تو را ستایش می کنند؟ ۱۱آیا رحمت تو در قبر بیان می گردد و وفاداری تو در گودال نیستی؟ ۱۲آیا معجزات تو در ظلمت یاد می گردد و عدالت تو در مکان فراموشی؟

۱۳اما من نزد تو ای خداوند فریاد برآورده و صبحگاهان بدربار تو دعا می کنم. ۱۴ای خداوند، چرا جان مرا ترک کرده و روی خود را از من پنهان می کنی؟ ۱۵من از طفولیت بینوا و مشرف به مرگ بوده ام. خوف و ترس تو بر من قرار گرفته و حیران و سرگردان شده ام. ۱۶غضب تو بر من گذشته و خوف های تو مرا هلاک ساخته است. ۱۷مثل سیلاب دورادور مرا گرفته و تمامی روز مرا از هر سو احاطه نموده اند. ۱۸دوستان و عزیزانم را از من دور کرده و ظلمت را یار و یاور من ساخته ای.