Radio programme reading v1-14 (30min)
۱ بعد از این، عیسی به طرف دیگر بحیرۀ جلیل که همان بحیرۀ تِبریه است رفت. ۲ عده یی زیادی به دنبال او رفتند زیرا نشانه های قدرت او را در شِفا دادن مریضان دیده بودند. ۳ آنگاه عیسی به بالای تپه ای رفت و با شاگردان خود در آنجا نشست. ۴ ایام عید فِصَح یهودیان نزدیک بود. ۵ وقتی عیسی چشم خود را بلند کرد، دید عده یی زیادی به طرف او می آیند، از فیلیپُس پرسید: «از کجا نان بخریم تا این همه مردم بخورند؟» ۶ عیسی این را از روی امتحان به او گفت، زیرا خود او می دانست چه خواهد کرد. ۷ فیلیپُس جواب داد: «اگر دو صد سکۀ نقره را هم نان بخریم، برای ایشان کافی نیست تا هر یک از آنها کمی بخورند.» ۸ یکی از شاگردانش به نام اندریاس که برادر شمعون پِطرُس بود، به عیسی گفت: ۹ «در اینجا پسری است که پنج نان جَو و دو ماهی دارد، ولی آن چند نان و ماهی چطور این تعداد مردم را کفایت خواهد کرد؟» ۱۰ عیسی گفت: «مردم را بنشانید.» آنجا چمن زار بود و مردم که حدود پنج هزار مرد بودند، بر روی چمن نشستند. ۱۱ آنگاه عیسی نانها را برداشته خدا را شکر کرد و به شاگردان داد. شاگردان آن را در بین مردم که بر روی زمین نشسته بودند، تقسیم نمودند. ماهیها را نیز هر قدر که خواستند همین طور تقسیم کردند. ۱۲ وقتی همه سیر شدند، عیسی به شاگردان گفت: «توته های باقیماندۀ نان را جمع کنید تا چیزی تلف نشود.» ۱۳ پس شاگردان آنها را جمع کردند و دوازده سبد را از توته های باقیماندۀ آن پنج نان جَو پُر نمودند.
۱۴ وقتی مردم این نشانۀ قدرت عیسی را دیدند، گفتند: «در حقیقت این همان پیامبر وعده شده است که باید به جهان می آمد.» ۱۵ عیسی چون می دانست که آنها می خواهند او را به زور گرفته پادشاه سازند، به این سبب از آنها جدا شده و بار دیگر تنها به سمت کوهستان رفت.
۱۶ چون نزدیک شام می شد، شاگردان به طرف بحیره رفتند. ۱۷ آنها سوار کشتی شده به آن طرف بحیره به سوی کپَرناحوم حرکت کردند. هوا تاریک شده بود و عیسی با ایشان نیامده بود. ۱۸ باد شدید شروع به وزیدن کرد و بحیره طوفانی شد. ۱۹ وقتی حدود شش کیلومتر راه پیش رفتند، عیسی را دیدند که بر روی آب قدم می زند و به طرف کشتی می آید. آنها ترسیدند. ۲۰ اما عیسی به آنها گفت: «نترسید، من هستم.» ۲۱ آنها مایل بودند که او را به داخل کشتی با خود داشته باشند، ولی کشتی همان لحظه نزدیک به خشکه یعنی همان جایی رسید که آنها می خواستند بروند.
۲۲ روز بعد مردمی که در طرف دیگر بحیره ایستاده بودند، دیدند که به جز همان کشتی که شاگردان سوار شده بودند، کشتی دیگری در آنجا نبود و عیسی با آنها سوار نشده بود بلکه شاگردان بدون او رفته بودند. ۲۳ ولی کشتی های دیگری از تِبریه به نزدیکی همان محلی رسیدند که عیسی برای نان خداوند را شکرگزاری نموده و مردم آن را خورده بودند. ۲۴ وقتی مردم دیدند که عیسی و شاگردانش در آنجا نیستند، سوار کشتیها شده در جستجوی عیسی به کپَرناحوم رفتند.
۲۵ همین که عیسی را در آن طرف بحیره پیدا کردند، به او گفتند: «استاد، چه وقت به اینجا آمدی؟» ۲۶ عیسی جواب داد: «به یقین به شما می گویم، شما مرا به خاطر نشانه هایی که دیدید، نمی پالید بلکه به خاطر نانی که خوردید و سیر شدید، می پالید. ۲۷ برای خوراک فانی تلاش نکنید بلکه برای خوراکی که تا زندگی ابدی باقی می ماند یعنی خوراکی که من، پسر انسان، به شما خواهم داد، تلاش کنید زیرا خدای پدر، مرا تأیید کرده است.» ۲۸ آنها از او پرسیدند: «ما چه کنیم تا کارهایی را که خدا از ما می خواهد، انجام دهیم؟» ۲۹ عیسی به ایشان جواب داد: «کاری که خدا از شما می خواهد این است که به آن کسی که فرستاده است، ایمان بیاورید.» ۳۰ پس آنها به عیسی گفتند: «چه نشانه یی می دهی تا ببینیم و به تو ایمان بیاوریم؟ چه کاری انجام می دهی؟ ۳۱ اجداد ما در بیابان نان منا را خوردند، چنان که در تورات نوشته شده است: او از آسمان به آنها نان عطا کرد تا بخورند.» ۳۲ عیسی به آنها گفت: «به یقین به شما می گویم، موسی از آسمان به شما نان نداد بلکه پدر من نان حقیقی را از آسمان به شما عطا می کند، ۳۳ زیرا نان خدا، آن است که از آسمان پایین آمده است و به جهان زندگی می بخشد.» ۳۴ پس به او گفتند: «ای آقا! همیشه این نان را به ما بده.»
۳۵ عیسی به آنها گفت: «من نان زندگی هستم. هر کسی نزد من بیاید، هرگز گرسنه نخواهد شد و هر کسی به من ایمان بیاورد، هرگز تشنه نخواهد گردید. ۳۶ اما چنان که گفتم، شما با این که مرا دیده اید، ایمان نمی آورید. ۳۷ همۀ کسانی را که پدر به من می بخشد به سوی من خواهند آمد و کسی را که پیش من می آید، هیچگاه بیرون نخواهم کرد. ۳۸ زیرا من از آسمان به زمین آمده ام، نه به این خاطر که ارادۀ خود را عملی کنم بلکه ارادۀ کسی را عملی کنم که مرا فرستاده است. ۳۹ ارادۀ پدری که مرا فرستاد اینست تا از همۀ کسانی که او به من داده است هیچ یک را از دست ندهم بلکه در روز آخرت آنها را از مرگ برخیزانم. ۴۰ و این است خواست پدری که مرا فرستاده است: هر کس پسر را می بیند و به او ایمان می آورد، صاحب زندگی ابدی می گردد و من او را در روز آخرت زنده خواهم کرد.»
۴۱ پس مردم شکایت کنان به او اعتراض کردند، زیرا او گفته بود: «من آن نانی هستم که از آسمان پایین آمده است.» ۴۲ آنها گفتند: «آیا این مرد، همان عیسی پسر یوسف نیست که ما پدر و مادر او را می شناسیم؟ پس چگونه می گوید: من از آسمان پایین آمده ام.» ۴۳ عیسی در جواب گفت: «در بین خود این قدر شکایت نکنید. ۴۴ هیچ کس نمی تواند نزد من بیاید، مگر این که پدری که مرا فرستاد او را به طرف من بکشاند و من او را در روز آخرت زنده خواهم کرد. ۴۵ این سخن در کتابهای پیامبران نوشته شده است که همه از خدا تعلیم خواهند یافت. پس هر کس صدای پدر را شنیده و از او تعلیم گرفته باشد، نزد من می آید. ۴۶ هیچ کس پدر را ندیده است، فقط کسی که از جانب خداست، پدر را دیده است. ۴۷ به یقین به شما می گویم، کسی که به من ایمان می آورد، زندگی ابدی دارد. ۴۸ من آن نان زندگی هستم. ۴۹ اجداد شما در بیابان نان منا را خوردند ولی مُردند. ۵۰ این نانی است که از آسمان پایین آمده است و اگر کسی از آن بخورد، هرگز نمی میرد. ۵۱ من آن نان زنده هستم که از آسمان آمده است. هر کس از این نان بخورد تا ابد زنده خواهد ماند. نانی که من برای زندگی جهان می بخشم، بدن خود من است.»
۵۲ یهودیان بین خود به مشاجره پرداخته گفتند: «چگونه این شخص می تواند بدن خود را به ما بدهد تا بخوریم؟» ۵۳ عیسی جواب داد: «به یقین به شما می گویم تا بدن پسر انسان را نخورید و خون او را ننوشید، در خود زندگی ندارید. ۵۴ هر کسی بدن مرا بخورد و خون مرا بنوشد، زندگی ابدی دارد و من در روز آخرت او را دوباره زنده خواهم کرد. ۵۵ زیرا بدن من خوراک حقیقی و خون من نوشیدنی حقیقی است. ۵۶ هر کسی بدن مرا می خورد و خون مرا می نوشد، در من است و من در او. ۵۷ همان طور که پدر آسمانی سرچشمۀ زندگی است و مرا فرستاده، من به وسیلۀ او زنده هستم و هر کسی بدن مرا بخورد، به وسیلۀ من زنده خواهد ماند. ۵۸ این نانی که از آسمان نازل شده، مانند نانی نیست که پدران شما خوردند و مُردند. زیرا هر کسی از این نان بخورد تا ابد زنده خواهد ماند.»
۵۹ عیسی این چیزها را هنگامی که در کنیسه یی در کپَرناحوم تعلیم می داد، فرمود.
۶۰ پس بسیاری از شاگردانش، هنگامی که این سخنان را شنیدند گفتند: «این تعلیم بسیار سخت است، چه کسی می تواند آن را قبول کند؟» ۶۱ عیسی دانست که شاگردانش از این گفته ها شکایت می کنند و به آنها گفت: «آیا از شنیدن این مطلب ناراحت شدید؟ ۶۲ پس اگر پسر انسان را ببینید که به جایی که پیش از این بود، بالا رود چه خواهید کرد؟ ۶۳ روح خداست که زندگی می بخشد، ولی جسم هیچ فایده یی ندارد. سخنانی که به شما می گویم، روح و زندگی است. ۶۴ ولی بعضی از شما ایمان ندارید.» زیرا عیسی از ابتدا می دانست که چه کسانی ایمان نخواهند آورد و چه کسی او را تسلیم خواهد کرد. ۶۵ پس گفت: «به همین دلیل به شما گفتم که هیچ کس نمی تواند نزد من بیاید، مگر آن که پدر من این را به او عطا کرده باشد.»
۶۶ از آن به بعد بسیاری از پیروان او برگشتند و او را دیگر همراهی نکردند. ۶۷ پس عیسی از آن دوازده شاگرد پرسید: «آیا شما هم می خواهید مرا ترک کنید؟» ۶۸ شمعون پِطرُس در جواب گفت: «سَروَرم، نزد چه کسی برویم؟ سخنان زندگی ابدی نزد توست. ۶۹ ما ایمان آورده و دانسته ایم که تو آن قدوسِ خدا هستی.» ۷۰ عیسی جواب داد: «آیا من شما دوازده نفر را انتخاب نکرده ام؟ و اما یکی از شما شیطان است.» ۷۱ او دربارۀ یهودای اسخریوطی سخن می گفت، زیرا او یکی از آن دوازده شاگرد بود که بعداً به عیسی خیانت کرد.