Radio programme mainly about v1-13 (29min)
۱ در آن روز، پادشاهی آسمانی مانند ده دختر جوان باکره خواهد بود که چراغهای خود را برداشته به استقبال داماد رفتند. ۲ پنج نفر از آنها دانا و پنج تن دیگر نادان بودند. ۳ دختران نادان چراغهای خود را برداشتند ولی با خود روغن نبردند، ۴ اما دختران دانا چراغهای خود را با ظرفهای پُر از روغن بُردند. ۵ چون آمدن داماد دیر شد، همۀ شان را خواب بُرد.
۶ در نیمه شب فریادی شنیده شد که می گفت: «داماد می آید، به پذیرایی او بیرون بیایید!» ۷ وقتی دختران این را شنیدند، همه برخاسته چراغهای خود را آماده کردند. ۸ دختران نادان به دختران دانا گفتند: «چراغهای ما در حال خاموش شدن است، مقداری از روغن خود را به ما بدهید.» ۹ اما دختران دانا جواب دادند: «نخیر، این برای ما و شما کفایت نمی کند، بهتر است شما پیش فروشنده گان بروید و مقداری روغن برای تان بخرید.» ۱۰ وقتی آنها رفتند تا روغن بخرند، داماد رسید. کسانی که آماده بودند با او به مجلس عروسی وارد شدند و دروازه بسته شد. ۱۱ بعد از آن پنج دختر دیگر هم برگشتند و صدا کردند: «ای آقا! ای آقا! بگذار داخل بیاییم.» ۱۲ اما داماد جواب داد: «به یقین بدانید که هیچ شما را نمی شناسم.» ۱۳ پس بیدار باشید، زیرا شما از روز و ساعت آمدن پسر انسان خبر ندارید.
۱۴ پادشاهی آسمانی مانند مردی است که می خواست از خانۀ خود به جای دور سفر کند. پس غلامان خود را خواسته، اموال خویش را به آنها سپرد. ۱۵ به هر یک نسبت به توانایی اش چیزی داد. به یکی پنج سکه طلا، به دیگری دو سکه و به دیگری یک سکه سپرد. پس از آن به سفر رفت. ۱۶ مردی که پنج سکه طلا داشت زود رفت و با آنها تجارت کرد و پنج سکه طلای دیگر فایده کرد. ۱۷ همچنان آن مردی که دو سکه طلا داشت دو سکه دیگر فایده کرد. ۱۸ اما آن مردی که یک سکه طلا به او داده شده بود، رفت و زمین را کَند و پول صاحب خود را پنهان کرد. ۱۹ پس از مدت زیادی صاحب برگشت و با آنها تصفیۀ حساب کرد. ۲۰ کسی که پنج سکه طلا به او داده شده بود، آمد و پنج سکۀ دیگر را هم با خود آورد و گفت: «صاحب، خودت این پنج سکه را به من سپرده بودی، ببین من پنج سکۀ دیگر مفاد به دست آوردم.» ۲۱ صاحب گفت: «آفرین، ای غلام خوب و وفادار! تو در یک چیز کوچک امانت داری و درستی خود را نشان دادی، من حالا کارهای بزرگتری را به تو خواهم سپرد. بیا و در خوشی صاحب خود شریک باش.» ۲۲ آنگاه مردی که دو سکه طلا داشت، آمد و گفت: «شما دو سکه به من سپردید، این دو سکۀ دیگر هم من مفاد به دست آوردم.» ۲۳ صاحب گفت: «آفرین، ای غلام خوب و وفادار! تو در یک چیز کوچک امانت داری و درستی خود را نشان دادی، حالا کارهای بزرگتری را به تو خواهم سپرد. بیا و در خوشی صاحب خود شریک باش.» ۲۴ سپس مردی که یک سکه به او داده شده بود، آمد و گفت: «ای صاحب، من می دانستم که مرد سختگیری هستی، آنچه را که نداده ای پس می گیری و آنچه را که نکاشته ای درو می کنی. ۲۵ پس ترسیدم و رفتم و طلای شما را در زمین گور کردم. بفرما، این هم طلای شما!» ۲۶ صاحب گفت: «ای غلام بدکار و تنبل! تو که می دانستی من از جایی که نکاشته ام درو می کنم و از جایی که دانه نپاشیده ام، جمع می کنم، ۲۷ پس تو باید پول مرا به صرافان می دادی تا وقتی از سفر برگشته آن را با مفاد آن پس می گرفتم. ۲۸ پول را از او بگیرید و به آن کسی که ده سکه طلا دارد بدهید، ۲۹ زیرا هر کسی که دارد، بیشتر به او داده می شود تا به فراوانی داشته باشد و آن کسی که ندارد، حتی آنچه را که دارد از دست خواهد داد. ۳۰ این غلام به درد نخور را بیرون کنید و در تاریکی اندازید، جایی که گریه و دندان بر دندان ساییدن خواهد بود.»
۳۱ وقتی که پسر انسان با شکوه و جلال همراه با همۀ فرشته گان خود بیاید و بر تخت پادشاهی خود بنشیند، ۳۲ پیش روی او همۀ ملتهای روی زمین جمع خواهند شد. آنگاه او مانند چوپانی که گوسفندها را از بزها جدا می کند، آنها را به دو گروه تقسیم خواهد کرد. ۳۳ گوسفندها را در دست راست و بزها را در دست چپ خود قرار خواهد داد. ۳۴ آنگاه پادشاه به آنهایی که در سمت راست او هستند خواهد گفت: «ای کسانی که از جانب پدر من برکت یافته اید، بیایید و میراث پادشاهی را که از ابتدای آفرینش عالم برای شما آماده شده است، صاحب شوید. ۳۵ چون وقتی گرسنه بودم به من خوراک دادید، وقتی تشنه بودم به من آب دادید، هنگامی که مسافر و بیگانه بودم مرا به خانۀ خود بُردید، ۳۶ وقتی برهنه بودم مرا لباس دادید، وقتی بیمار بودم به عیادت من آمدید و وقتی که در زندان بودم از من دیدن کردید.» ۳۷ آنگاه عادلان جواب خواهند داد: «ای سَروَر، چه وقت تو را گرسنه دیدیم تا به تو خوراک داده باشیم، چه وقت تو را تشنه دیدیم که به تو آب داده باشیم؟ ۳۸ چه وقت تو را مسافر دیدیم که به خانه ببریم، یا چه وقت تو را برهنه دیدیم که تو را بپوشانیم؟ ۳۹ چه وقت تو را مریض یا در زندان دیدیم که به عیادت و دیدنت بیاییم؟» ۴۰ پادشاه در جواب خواهد گفت: «بدانید آنچه را که به یکی از کوچکترین پیروان من کردید، به من کردید.»
۴۱ آنگاه به آنهایی که در سمت چپ او هستند خواهد گفت: «ای لعنت شده گان، از من دور شوید و به آتش ابدی که برای شیطان و پیروان او آماده شده است بیافتید، ۴۲ زیرا وقتی گرسنه بودم به من خوراک ندادید، وقتی تشنه بودم به من آب ندادید، ۴۳ وقتی مسافر بودم به من جای ندادید، وقتی برهنه بودم مرا نپوشانیدید و وقتی بیمار و در زندان بودم به عیادت من نیامدید.» ۴۴ آنها نیز جواب خواهند داد: «سَروَرم، چه وقت تو را گرسنه یا تشنه یا مسافر یا برهنه یا مریض یا محبوس دیدیم که کاری برایت نکردیم؟» ۴۵ او جواب خواهد داد: «بدانید آنچه به یکی از کوچکترین پیروان من نکردید، در واقع به من نکردید.» ۴۶ و آنها به جزای ابدی خواهند رسید، ولی عادلان زندگی ابدی را نصیب خواهند شد.»