غزلِ غزلهای سلیمان

فصل چهارم

محبوب

۱ ای عشق من، تو چقدر زیبایی!

چشمان تو از پشت چادر به قشنگی کبوتران‌اند.

موهای افشان تو همچون گلۀ بُزها است

که از کوه جِلعاد پایین می‌شوند.

۲ رشتۀ دندانهای ظریف تو به سفیدی گوسفندهایی هستند

که تازه پشم‌شان چیده و شُسته شده باشد.

همه جوره‌جوره و مرتب هستند.

۳ لبهای نازک تو مانند رشتۀ سرخ و دهانت زیباست.

رخساره‌هایت در پشت چادر تو مانند دو نیمۀ انار‌اند.

۴ گردنت همچون بُرج داوود بلند و زیبا است

و گردنبند تو مانند هزار سپر جنگ‌آورانی است

که بر آن آویخته شده‌اند.

۵ سینه‌هایت مانند یک جوره آهو بچه‌ای هستند

که در میان گلهای سوسن می‌چرند.

۶ تا وقتی‌که نسیم سحرگاهی بوزد و هوا روشن شود،

من نزد کوه مُر و تپۀ کُندُر تو می‌مانم.

۷ ای عشق من، تو چقدر زیبایی!

در زیبایی کامل هستی و هیچ عیبی نداری.

۸ ای عروس من، با من از لبنان بیا.

از فراز کوه‌های لبنان و امانه

و از قلۀ کوه‌های سنیر و حِرمون،

از جایی که لانۀ شیر و پلنگ است، پایین بیا.

۹ ای محبوبۀ من و ای عروس من،

با یک نگاه چشمانت، دلم را ربودی

و با یک حلقۀ گلوبندت مرا به دام انداختی.

۱۰ ای عزیز من و ای عروس من،

چه شیرین است عشق تو!

محبت تو گواراتر از شراب

و بوی عطر تو بهتر از همۀ عطرها است.

۱۱ ای عروس من، از لبانت عسل می‌چکد

و در زیر زبانت شیر و عسل نهفته است.

بوی لباس تو مانند خوشبویی دلاویز درختهای لبنان است.

۱۲ ای محبوبۀ من و ای عروس من،

تو مانند باغ دربسته و مانند چشمه‌ای مُهر‌شده هستی.

۱۳ تو مانند باغ پُر ثمرِ انار هستی

که میوه‌های خوش‌طعم

و بُته های خینه و سنبل به بار می‌آورد.

۱۴ در تو سنبل و ریحان، زعفران و نیشکر،

دارچین و بُته‌های خوشبو، مانند مُر و عود می‌رویند.

۱۵ تو مانند چشمۀ آب روان هستی

که از کوه‌های لبنان جاری است.

محبوبه

۱۶ ای باد شمال، برخیز

و ای باد جنوب، بیا!

به باغ من بوزید تا بوی خوش من فضا را معطر سازد.

بگذارید محبوب من به باغ خود بیاید

و از بهترین میوه‌های آن بخورد.