کپی رایت ۲۰۲۴ - ۲۰۱۵ افغانی بائبل. تمامی حقوق محفوظ است
۱ پس از آن پولُس آتن را ترک کرد و به شهر قرنتُس آمد ۲ و در آنجا یک مرد یهودی را پیدا کرد که اکیلا نام داشت و از اهالی پُنتُس بود. اکیلا با همسر خود پریسکیلا از ایتالیا به قرنتُس آمده بودند، زیرا کلودیوس امپراطور حکم کرده بود که همۀ یهودیان از روم خارج شوند. پولُس پیش آنها رفت ۳ چون پولُس مانند آنها پیشۀ خیمه دوزی داشت، نزد آنها ماند و با هم کار می کردند. ۴ او هر روز شنبه در کنیسه با یهودیان بحث می کرد و می کوشید که یهودیان و یونانیان را قناعت بدهد.
۵ وقتی سیلاس و تیموتاووس از مقدونیه آمدند، پولُس همۀ وقت خود را وقف اعلام پیام خدا نمود و برای یهودیان شهادت می داد که عیسی همان مسیح وعده شده است. ۶ اما وقتی آنها با او مخالفت کردند و دربارۀ او حرف بد می زدند، پولُس خاک را از لباس خود تکاند و به آنها گفت: «خون شما به گردن خود تان، من دیگر جوابگو نیستم. من از این به بعد نزد غیر یهودیان خواهم رفت.» ۷ پس آنها را ترک کرد و به خانۀ شخصی به نام تیتیوس یوستوس که مرد خدا پرست بود، رفت. خانۀ او در کنار کنیسه واقع بود. ۸ کرِسپُس که سرپرست کنیسه بود با تمام اهل خانه اش به عیسای مسیح ایمان آورد. همچنان بسیاری از مردم قرنتُس که پیام خدا را شنیدند، ایمان آوردند و تعمید گرفتند.
۹ یک شب عیسای مسیح در رؤیا به پولُس گفت: «ترس نداشته باش، به سخن زدن ادامه بده و تسلیم نشو. ۱۰ زیرا من با تو هستم و هیچ کس قادر نخواهد بود که به تو آزاری برساند، چون من مردم زیادی در این شهر دارم.» ۱۱ به این ترتیب پولُس مدت یک و نیم سال در آنجا ماند و کلام خدا را به مردم تعلیم داد.
۱۲ اما هنگامی که گالیون به عنوان والی جنوب یونان مقرر شد، یهودیان همه با یک صدا بر ضد پولُس متحد شدند و او را به محکمه کشانیدند. ۱۳ آنها گفتند: «این شخص طوری مردم را به پرستش خدا تشویق می کند که بر خلاف قانون است.» ۱۴ پیش از این که پولُس چیزی بگوید گالیون خطاب به یهودیان گفت: «ای یهودیان! اگر کدام جُرم و جنایت رُخ داده بود، من به ادعاهای شما گوش می دادم. ۱۵ اما چون این مسایل مربوط به کلمات، نامها و شریعت خود تان می باشد، باید خود تان به آن رسیده گی کنید، زیرا من در چنین کارهایی قضاوت نمی کنم.» ۱۶ و آنها را از محکمه بیرون کرد. ۱۷ پس همۀ آنها سوستینیس را که سرپرست کنیسه بود، گرفته و در برابر محکمه لت و کوب کردند اما گالیون توجهی به این کار نکرد.
۱۸ پولُس یک مدت دیگر هم در آنجا ماند اما سرانجام با ایمانداران خداحافظی کرد و با کشتی همراه با پریسکیلا و اکیلا عازم سوریه شد. پولُس در شهر کِنخریه موی سر خود را تراشید، زیرا چنین نذر کرده بود. ۱۹ وقتی آنها به اِفِسُس رسیدند، پولُس از همسفران خود جدا شد و به تنهایی به کنیسه رفت و با یهودیان به مباحثه پرداخت. ۲۰ آنها از او خواهش کردند که چند روز بیشتر در آنجا بماند اما او قبول نکرد. ۲۱ او از آنها خداحافظی کرد و گفت: «اگر خدا بخواهد، باز نزد شما بر می گردم.» و پس از آن اِفِسُس را با کشتی ترک کرد. ۲۲ وقتی در قیصریه از کشتی پایین شد، به اورشلیم رفت و پس از سلام و احوال پرسی با ایمانداران، به سوی شهر انطاکیه سوریه حرکت کرد. ۲۳ پس از این که مدتی در آنجا اقامت کرد به همه منطقه های غلاطیه و فریجیه رفت و در هر جا که می رسید، روحیۀ ایمانداران را تقویت می کرد.
۲۴ در این هنگام یک مرد یهودی به نام اپولس که متولد شهر اسکندریه مصر بود، به اِفِسُس آمد. او سخنگوی ماهر بود و توانایی زیاد در درک نوشته های پیامبران داشت. ۲۵ او در راه عیسای مسیح خوب تربیت یافته بود و با شور و شوق زیاد و با دقت دربارۀ عیسی تعلیم می داد. هر چند او تنها از پیام تعمید یحیی آگاهی داشت. ۲۶ او در کنیسه با شجاعت شروع به سخن گفتن کرد و در آنجا بود که پریسکیلا و اکیلا سخنان او را شنیدند و او را پیش خود آوردند و با دقت بیشتر راه خدا را به او توضیح دادند. ۲۷ اپولس وقتی می خواست به جنوب یونان سفر کند، ایمانداران از او حمایت کردند و به ایمانداران دیگر در آن سرزمین نوشتند که با گرمی از او استقبال کنند. او هم وقتی که به آنجا رسید، به همه کسانی که به فیض خدا ایمان آورده بودند، کمک و یاری بسیار نمود، ۲۸ زیرا در مقابل همه با کوشش بسیار، بی اساس بودن ادعاهای یهودیان را ثابت می کرد و با استفاده از نوشته های پیامبران دلیل می آورد که عیسی، همان مسیح وعده شده است.