۰:۰۰ / ۰:۰۰

کتاب خروج

فصل هشتم

بلای دوم: بلای بقه

۱خداوند به موسی فرمود: «نزد فرعون برو و به او بگو که خداوند چنین می فرماید: قوم برگزیدۀ مرا آزاد کن که بروند و مرا پرستش کنند. ۲اگر آن ها را آزاد نکنی، من تمام سرزمین تو را پُر از بقه می کنم. ۳بقه ها آنقدر در دریای نیل زیاد می شوند که از آنجا به طرف قصر تو هجوم می آورند و به خوابگاه و بسترت می روند. همچنین به خانه های اهل دربار و سایر مردم و حتی به تنورها و تغاره های خمیر می روند. ۴بقه ها بر روی تو و بر روی تمامی مردمانت جست و خیز می زنند.»

۵خداوند به موسی فرمود: «به هارون بگو که عصای خود را بسوی دریاها و کانالها و حوضها دراز کند تا بقه ها بیرون بیایند و تمام سرزمین مصر را پُر کنند.» ۶هارون عصای خود را به طرف آب های مصر دراز کرد و بقه ها بیرون آمدند و تمام سرزمین مصر را پُر کردند. ۷جادوگران مصر هم با جادو همین کار را کردند و سرزمین مصر از بقه پُر شد.

۸پس فرعون موسی و هارون را به حضور خود فراخواند و به آن ها گفت: «نزد خداوند دعا کنید تا این بقه ها را از من و از مردم سرزمین من دور کند و آنگاه من قوم شما را آزاد می کنم و آن ها می توانند بروند و برای خداوند قربانی کنند.» ۹موسی گفت: «تو زمان آزادی آن ها را تعیین کن تا من برای تو و اهل دربار تو و همۀ مردمت دعا کنم که بقه ها از تو و از خانۀ تو دور شوند و فقط در دریای نیل باقی بمانند.» ۱۰فرعون گفت: «فردا.» موسی گفت: «قرار درخواست تو عمل خواهم کرد. آنگاه خواهی دانست که خدای دیگری مثل خداوند، خدای ما نیست. ۱۱تو و اهل دربار و همۀ مردمت از شر بقه ها خلاص می شوید و بقه ها بغیر از دریای نیل در هیچ جای دیگر دیده نخواهند شد.» ۱۲موسی و هارون از نزد فرعون بیرون رفتند و موسی به حضور خداوند دعا کرد که بقه ها را از بین ببرد. ۱۳خداوند دعای موسی را مستجاب فرمود و تمام بقه هائی که در خانه ها و حویلی ها و مزارع بودند، مردند. ۱۴مصری ها بقه ها را جمع کردند و روی هم انباشتند، چنانکه بوی بد آن ها همه جا را فرا گرفت. ۱۵اما وقتی فرعون دید که از دست بقه ها راحت شده است، بار دیگر سنگدل شد و همانطوری که خداوند فرموده بود به سخنان موسی و هارون گوش نداد.

بلای سوم: بلای پشه

۱۶خداوند به موسی فرمود: «به هارون بگو عصای خود را بلند کند و بر گَرد و غبار سرزمین مصر بزند تا گَرد و خاک سراسر مصر به پشه تبدیل شود.» ۱۷آن ها چنین کردند و وقتی هارون عصای خود را بر زمین زد، تمام گَرد و خاک مصر به پشه تبدیل گردید و پشه ها بر مردم و حیوانات هجوم آوردند. ۱۸جادوگران هم کوشش کردند با جادو پشه بوجود بیاورند، اما نتوانستند. همه جا از پشه پُر شده بود. ۱۹جادوگران به فرعون گفتند که این کار، کار خدا است. اما فرعون سنگدل شد و همانطوری که خداوند فرموده بود به سخنان موسی و هارون گوش نداد.

بلای چهارم: بلای مگس

۲۰خداوند به موسی فرمود: «فردا صبح زود برخیز و وقتی که فرعون به کنار دریا می آید به دیدن او برو و به او بگو که خداوند می فرماید: قوم برگزیدۀ مرا رها کن تا مرا پرستش کنند. ۲۱اگر آن ها را آزاد نکنی، بلای مگس را بر سر تو، بر سر اهل دربار و بر سر تمام مردمت می فرستم و خانه های مصریان و سرزمین آن ها پُر از مگس ها می شوند. ۲۲ولی سرزمین جوشن را که قوم برگزیدۀ من در آن زندگی می کنند، از بقیه مصر جدا می کنم که مگسی در آنجا دیده نشود تا بدانی که من خداوند این سرزمین هستم ۲۳و میان قوم برگزیدۀ خود و قوم تو فرق می گذارم و تو این معجزه را فردا می بینی.» ۲۴خداوند قراریکه فرموده بود قصر فرعون و خانه های اهل دربار و مردم مصر و سراسر خاک آن را پُر از مگس کرد، بطوری که مگس ها آن سرزمین را بکلی ویران کردند.

۲۵پس فرعون، موسی و هارون را به حضور خود فراخواند و گفت: «بروید و در همین سرزمین برای خدای خود قربانی کنید.» ۲۶موسی گفت: «این کار درستی نیست. ما نمی توانیم حیواناتی را که کشتن شان در نظر مصریان ناپسند است در برابر چشمان آن ها برای خداوند، خدای خود قربانی کنیم، زیرا ممکن است آن ها ما را سنگسار کنند. ۲۷ما باید به یک سفر سه روزه به بیابان برویم تا قرار امر خداوند، خدای ما برای او قربانی تقدیم کنیم.» ۲۸فرعون گفت: «به شما اجازه می دهم که به بیابان بروید و برای خداوند، خدای خود قربانی کنید، به شرطی که زیاد دور نشوید و برای من هم دعا کنید.» ۲۹موسی گفت: «همینکه از اینجا بیرون بروم، نزد خداوند دعا می کنم و فردا این بلا از شما و از درباریان و از تمام مردمانت دور می شود. ولی تو نباید بار دیگر ما را فریب بدهی، بلکه بگذاری که آن ها بروند و برای خداوند قربانی کنند.»

۳۰موسی از نزد فرعون بیرون رفت و به حضور خداوند دعا کرد. ۳۱خداوند دعای موسی را قبول فرمود و بلای مگس را از سر فرعون و اهل دربار و تمام مردم مصر دور کرد بطوری که دیگر یک مگس هم باقی نماند. ۳۲اما فرعون باز هم سنگدل شد و اسرائیل را آزاد نکرد.

مطالب مرتبط

موسی و فرعون

موسی و فرعون (داستان های كتاب مقدس برای اطفال)
وقتی موسی و برادرش هارون می‌‌خواستند که اسرائیلی‌ها را از بردگی مصر بیرون کنند، فرعون با نظر آنها مخالف کرد. مردم اسرائیل برده‌ها و کارگران ارزان بودند و تمام کارهایی کثیف به وسیله آنها انجام می‌‌شد. خداوند بعداً نشانه‌های زیادی قدرت خود را نشان داد و مردم مصر را با بلاهایی وحشتناک تنبیه کرد. هنوز هم فرعون قوم خدا را اجازه نمی داد که بروند. در نهایت، خداوند ده بلا را نازل کرد و تمام فرزندان اولباری مصریان از بین رفتند. اما هیچ کس در بین اسرائیلی‌ها صدمه ندید. آنها به وسیله خون بره قربانی شده که بر چوکات دروازه خانه هایشان پاشیده شده بود نجات یافتند. فرشته خداوند از بالای خانه‌های آنها عبور کرد. از آن روز تا حالا، هر سال مردم اسرائیل فصح (عید فصح) را جشن می‌گیرند. در نهایت، فرعون مجبور شد که مردم اسرائیل را بگذارد بروند. بعد از ۴۰۰ سال بردگی در مصر، خداوند به وعده اش عمل می‌کند و قومش را دوباره به سرزمین موعود اسرائیل (کنعان) بر می‌گرداند.

برنامه رادیویی شامل آیه ۱-۳۲ (۳۰ دقیقه)

خداوند فرعون را مجازات می‌کند

خداوند فرعون را مجازات می‌کند (فریاد زن)
فرعون حاکم مصر قلبش را سخت ساخت و به اسرائیلی‌‌ها اجازه نداد تا مصر را چنانچه قبلاً وعده کرده بود، ترک کنند. خداوند به او چندین فرصت داد تا توبه کرده و از مقاومت در برابر اراده او خودداری کند، اما فرعون مغرور تصمیم گرفت تا قدرت خدا را باوجود نشان دادن چندین بلا به حیث ثبوت نادیده بگیرد. در نهایت، خداوند یک اقدام شدید کرد و فرشته مرگ خود را فرستاد و او به استثنایی اسرائیلی‌‌ها تمام پسران اولباری مصریان و حتی اولباری حیوانات را کشت. وقتی که پسر فرعون مرد، او به مردم اسرائیل اجازه داد تا مصر را ترک کنند. هیچ کس نمی تواند در برابر اراده خدا بایستد. اگر فرعون قدرتمند، با تمام قدرت خویش نتوانست چه طور ما می‌‌‌‌‌‌توانیم؟ بهتر است که ما خود را فروتنانه به اراده خدا تسلیم کنیم.

برنامه رادیویی شامل آیه ۱-۳۲ (۳۰ دقیقه)