۰:۰۰ / ۰:۰۰

کتاب خروج

فصل نهم

بلای پنجم: مرگ حیوانات

۱خداوند به موسی فرمود: «نزد فرعون برو و بگو خداوند، خدای عبرانیان چنین می فرماید: قوم برگزیدۀ مرا آزاد کن تا بروند و مرا پرستش کنند. ۲زیرا اگر باز هم آن ها را آزاد نکنی، ۳دست خداوند تمام حیوانات ـ اسپها، خرها، شترها، گاوها و گوسفندان ترا به مرض کشنده ای گرفتار می کند. ۴من بین حیوانات بنی اسرائیل و حیوانات مصری ها فرق می گذارم تا به هیچیک از حیوانات بنی اسرائیل آسیبی نرسد. ۵من که خداوند هستم، فردا را برای انجام این کار تعیین می کنم.»

۶فردای آن روز خداوند همانطوری که فرموده بود عمل کرد و تمام حیوانات مصریان مُردند. اما حتی یک حیوان هم از گله های بنی اسرائیل نَمُرد. ۷فرعون کسی را برای تحقیق فرستاد و معلوم شد که حتی یکی از حیوانات بنی اسرائیل هم نمُرده است. ولی فرعون همچنان سنگدل بود و از آزاد کردن بنی اسرائیل خودداری کرد.

بلای پنجم: بلای دُمَل

۸خداوند به موسی و هارون فرمود: «مشت های خود را از خاکستر کوره پُر کنید و موسی آن خاکستر را در مقابل فرعون به هوا بپاشد. ۹آن ها مانند غبار سرتاسر سرزمین مصر را می پوشاند و موجب می شود که دُمَل های دردناکی بر بدن انسان و حیوان بوجود آید.» ۱۰پس آن ها مقداری از خاکستر کوره را برداشتند و موسی آن ها را در مقابل فرعون به هوا پاشید و دُمَل های دردناکی بر بدن مردم و حیوانات مصریان ایجاد شد. ۱۱جادوگران نتوانستند در مقابل موسی بایستند، بدن آن ها هم مانند سایر مصری ها پُر از دُمَل های دردناک شده بود. ۱۲ولی خداوند همانطوری که فرموده بود فرعون را سنگدل ساخت و او به سخنان موسی و هارون گوش نداد.

بلای هفتم: بلای ژاله

۱۳خداوند به موسی فرمود: «فردا صبح وقت به دیدن فرعون برو و به او بگو خداوند، خدای عبرانیان چنین می فرماید: قوم برگزیدۀ مرا آزاد کن تا بروند و مرا پرستش کنند. ۱۴ورنه این بار نه تنها اهل دربار و مردمت، بلکه خودت را هم به بلائی مبتلا می کنم تا بدانی که در سرتاسر جهان خدائی مانند من نیست. ۱۵اگر دست خود را به طرف تو و مردمانت دراز می کردم، همۀ تان به بلاهای مبتلا می شدید و از بین می رفتید، ۱۶اما بخاطر اینکه قدرت خود را به تو نشان بدهم، ترا تا به حال زنده نگاهداشته ام تا نام من در سرتاسر جهان شایع گردد. ۱۷تو هنوز هم قوم برگزیدۀ مرا آزاد نمی کنی و خود را بالا تر از آن ها می پنداری. ۱۸پس بدان که فردا در همین وقت چنان ژاله ای از آسمان می فرستم که در تاریخ مصر سابقه نداشته باشد. ۱۹حالا امر کن تا تمام گله هایت و هر چیزی را که در صحرا داری به سرپناهی بیاورند، زیرا انسان و حیوان و هر چیزی که در صحرا مانده باشد توسط ژاله نابود می شود.» ۲۰بعضی از اهل دربار از این اخطار خداوند ترسیدند و غلامان و گله های خود را به جاهای سرپوشیده آوردند. ۲۱اما کسانی که به پیام خداوند توجه نکردند، غلامان و گله های خود را در صحرا بجا گذاشتند.

۲۲آنگاه خداوند به موسی فرمود: «دست خود را به سوی آسمان بلند کن تا در سرتاسر مصر، بر انسانها و حیوانات و گیاهان صحرا ژاله ببارد.» ۲۳پس موسی عصای خود را به طرف آسمان بلند کرد و به امر خداوند در سرزمین مصر رعد و برق شدیدی پدید شد و ژاله شروع به باریدن کرد. ۲۴طوفان ژاله و رعد و برق آنقدر شدید بود که مصری ها مانند آنرا در تاریخ خود بیاد نداشتند. ۲۵در سراسر مصر ژاله هر چه را که در صحرا بود ـ از آدم و حیوان و نباتات، همه را نابود کرد و درختان را در هم شکست. ۲۶تنها سرزمین جوشن، جائی که قوم اسرائیل در آن زندگی می کردند، از بلای ژاله در امان ماند.

۲۷فرعون موسی و هارون را به حضور خود خواند و به آن ها گفت: «این بار واقعاً گناه کرده ام، زیرا خداوند عادل است و من و مردمان من خطاکاریم. ۲۸به حضور خداوند دعا کنید تا رعد و برق و ژاله متوقف شود و من قول می دهم که شما را آزاد کنم و شما مجبور نیستید بیشتر از این در اینجا بمانید.» ۲۹موسی در جواب فرعون گفت: «همینکه از شهر بیرون برویم دست های خود را برای دعا بلند کرده از خداوند درخواست خواهم نمود که رعد و برق و ژاله را متوقف کند تا تو بدانی که خداوند مالک زمین است. ۳۰ولی می دانم که تو و اهل دربارت هنوز از خداوند نمی ترسید.»

۳۱در آن سال، به محصول کتان و جَو آسیب زیادی رسید، زیرا جَو پخته شده و کتان شگوفه کرده بود. ۳۲اما به گندم بخاطریکه دیر رس است آسیبی نرسید.

۳۳موسی از نزد فرعون بیرون رفت و دستهای خود را بسوی خداوند بلند کرد و رعد و برق و ژاله متوقف شد و باران قطع گردید. ۳۴اما چون فرعون دید که دیگر همه چیز آرام شد، بار دیگر گناه کرد و او و اهل دربارش به سرسختی خود ادامه دادند، ۳۵و قراریکه خداوند پیشگوئی کرده بود، فرعون باز هم اجازه نداد که بنی اسرائیل بروند.

مطالب مرتبط

موسی و فرعون

موسی و فرعون (داستان های كتاب مقدس برای اطفال)
وقتی موسی و برادرش هارون می‌‌خواستند که اسرائیلی‌ها را از بردگی مصر بیرون کنند، فرعون با نظر آنها مخالف کرد. مردم اسرائیل برده‌ها و کارگران ارزان بودند و تمام کارهایی کثیف به وسیله آنها انجام می‌‌شد. خداوند بعداً نشانه‌های زیادی قدرت خود را نشان داد و مردم مصر را با بلاهایی وحشتناک تنبیه کرد. هنوز هم فرعون قوم خدا را اجازه نمی داد که بروند. در نهایت، خداوند ده بلا را نازل کرد و تمام فرزندان اولباری مصریان از بین رفتند. اما هیچ کس در بین اسرائیلی‌ها صدمه ندید. آنها به وسیله خون بره قربانی شده که بر چوکات دروازه خانه هایشان پاشیده شده بود نجات یافتند. فرشته خداوند از بالای خانه‌های آنها عبور کرد. از آن روز تا حالا، هر سال مردم اسرائیل فصح (عید فصح) را جشن می‌گیرند. در نهایت، فرعون مجبور شد که مردم اسرائیل را بگذارد بروند. بعد از ۴۰۰ سال بردگی در مصر، خداوند به وعده اش عمل می‌کند و قومش را دوباره به سرزمین موعود اسرائیل (کنعان) بر می‌گرداند.

برنامه رادیویی شامل آیه ۱-۳۵ (۳۰ دقیقه)

خداوند فرعون را مجازات می‌کند

خداوند فرعون را مجازات می‌کند (فریاد زن)
فرعون حاکم مصر قلبش را سخت ساخت و به اسرائیلی‌‌ها اجازه نداد تا مصر را چنانچه قبلاً وعده کرده بود، ترک کنند. خداوند به او چندین فرصت داد تا توبه کرده و از مقاومت در برابر اراده او خودداری کند، اما فرعون مغرور تصمیم گرفت تا قدرت خدا را باوجود نشان دادن چندین بلا به حیث ثبوت نادیده بگیرد. در نهایت، خداوند یک اقدام شدید کرد و فرشته مرگ خود را فرستاد و او به استثنایی اسرائیلی‌‌ها تمام پسران اولباری مصریان و حتی اولباری حیوانات را کشت. وقتی که پسر فرعون مرد، او به مردم اسرائیل اجازه داد تا مصر را ترک کنند. هیچ کس نمی تواند در برابر اراده خدا بایستد. اگر فرعون قدرتمند، با تمام قدرت خویش نتوانست چه طور ما می‌‌‌‌‌‌توانیم؟ بهتر است که ما خود را فروتنانه به اراده خدا تسلیم کنیم.

برنامه رادیویی شامل آیه ۱-۳۵ (۳۰ دقیقه)