۰:۰۰ / ۰:۰۰

کتاب پیدایش

فصل بیست و هشتم

اسحاق یعقوب را پیش لابان می فرستد

۱اسحاق یعقوب را فرا خواند. با او احوالپرسی کرد و گفت: «با دختران کنعانی عروسی نکن. ۲به بین النهرین به خانۀ پدر کلانت بِتوئیل برو و با یکی از دختر های مامای خود، لابان عروسی کن. ۳تا خدای قادر مطلق عروسی تو را برکت دهد و فرزندان زیاد به تو بدهد. بنابراین، تو پدر ملت های بسیار می شوی. ۴تا خدا همان طوری که ابراهیم را برکت داد، تو و فرزندان ترا نیز برکت دهد و مالک این سرزمینی که در آن زندگی می کنی و خدا آنرا به ابراهیم داده است، بشوی.» ۵اسحاق یعقوب را به بین النهرین به نزد لابان پسر بِتوئیل ارامی فرستاد. لابان برادر ربکا، مادر یعقوب و عیسو، بود.

عیسو زن دیگری می گیرد

۶عیسو فهمید که اسحاق برای یعقوب دعای برکت خوانده و او را به بین النهرین فرستاده است تا برای خود زن بگیرد. او همچنین فهمید، وقتی اسحاق برای یعقوب دعای برکت می خواند به او امر کرد که با دختران کنعانی عروسی نکند. ۷او اطلاع داشت که یعقوب امر پدر و مادر خود را اطاعت کرده و به بین النهرین رفته است. ۸او می دانست که پدرش از زنان کنعانی خوشش نمی آید. ۹پس به نزد اسماعیل. پسر ابراهیم رفت و با محلت دختر اسماعیل که خواهر نبایوت بود ازدواج کرد.

رؤیای یعقوب در بیت ئیل

۱۰یعقوب بئرشِبع را ترک کرد و به طرف حَران رفت. ۱۱هنگام غروب آفتاب به محلی رسید. همانجا سنگی را زیر سر خود گذاشت و خوابید. ۱۲در خواب دید: زینه ای در آنجا است که یک سرش بر زمین و سر دیگرش در آسمان است و فرشتگان از آن بالا و پائین می روند ۱۳و خداوند در کنار آن ایستاده و می گوید: «من هستم خداوند، خدای ابراهیم و اسحاق. من این زمینی را که روی آن خوابیده ای به تو و فرزندان تو می دهم. ۱۴نسل تو مانند غبار زمین زیاد می شود. آن ها قلمرو خود را از هر طرف توسعه می دهند. من بوسیلۀ تو و فرزندان تو، همۀ ملت ها را برکت می دهم. ۱۵به خاطر داشته باش که من با تو می باشم و هر جا بروی تو را محافظت می کنم و تو را به این سرزمین باز می آورم. تو را ترک نمی کنم تا همه چیزهای را که به تو وعده داده ام به انجام رسانم.»

۱۶یعقوب از خواب بیدار شد و گفت: «خداوند در اینجا است. او در این مکان است و من این را نمی دانستم.» ۱۷او ترسید و گفت: «این چه جای ترسناکی است. اینجا باید خانۀ خدا باشد. اینجا دروازۀ آسمان است.»

۱۸یعقوب روز بعد، صبح وقت برخاست و سنگی را که زیر سر خود گذاشته بود برداشت و آنرا به عنوان یک ستون یاد بود در آنجا گذاشت. بر روی آن روغن ریخت تا به این وسیله آنرا برای خدا وقف کند. ۱۹او آن شهر را که تا آن موقع به لوز مشهور بود، بیت ئیل (یعنی خانۀ خدا) نامید. ۲۰بعد از آن یعقوب برای خداوند نذر گرفت و گفت: «اگر تو با من باشی و مرا در این سفر محافظت نمائی، به من خوراک و لباس بدهی ۲۱و من به سلامتی به خانۀ پدرم باز گردم، تو خدای من می باشی. ۲۲این ستون یاد بودی که برپا کرده ام محل پرستش تو می باشد و هر چه به من داده ای ده یک آنرا به تو می دهم.»

مطالب مرتبط

خواب یعقوب

خواب یعقوب (فریاد زن)
همان طوری که یعقوب پدرش را فریب داد، او نیز توسط کاکایش لابان فریب خورد. به یعقوب وعده داده شده بود که با دختر کوچک لابان عروسی کند، اما کاکایش او را فریب داد و در عوض دختر بزرگش لیه را اول به زنی او در آورد. و لابان به یعقوب وعده کرد که دختر کوچکش راحیل را بعد از هفت سال کار برای او عقد کند. خداوند به یعقوب وعده کرد که او را برکت می‌دهد، و در نهایت او صاحب دوازده پسر و یک دختر شد. اما یعقوب عواقب دروغ‌ها و فریبکاری اش را دید. خداوند هنوز هم هر نوع ناعدالتی و دروغ‌ها را قضاوت می‌کند چون او یک خدای مقدس و عادل است.

برنامه رادیویی درباره آیه ۱-۲۲ (۳۰ دقیقه)

 تایید عهد خدا با یعقوب

تایید عهد خدا با یعقوب (آرامش و شادی در مسیح)
زمانی که یعقوب از سرزمین کنعان قدم بیرون می‌ماند خدا خود را برایش در خواب ظاهر می‌کند. خداوند آن عهد که با ابراهیم بست که نسل ترا زیاد و برکت می‌دهم آنرا با یعقوب نیز یادآور می‌شود و تایید می‌کند. یعقوب وقتی از خواب بیدار شد می‌گوید اینجا خانه خدا و دروازه آسمان است. اگر واقعا به قسمت کلام خدا توجه و تفکر کنیم پس امروز مسکن حضور خداوند در من و شما کجاست! آیا به این فکر کردی؟

برنامه رادیویی درباره آیه ۱۰-۲۲ (۳۰ دقیقه)

بخش دوم – عهد با فرزندان اسرائیل

بخش دوم – عهد با فرزندان اسرائیل (آرامش و شادی در مسیح)
اسحاق صاحب دو پسر عیسو و یعقوب شد. آیا عهد برای هر دوی آنها تائید شد؟ نخیر؛ فقط برای یعقوب. یعقوب که نامش به اسرائیل تغییر کرد دوازده پسر داشت. این دوازده پسر بعدها پدران دوازده قبیله اسرائیل شدند. خداوند عهدی که با ابراهیم بست بعدها به اسرائیل منتقل شد. خداوند ما عیسی مسیح همچنان مانند قوم اسرائیل به ما وعده ملکیت در آسمان را داد و او گفت که من برای شما جایی که خودم هستم مکانی درست می‌کنم و دوباره می‌ایم و شما را با خود می‌برم. این بزرگترین وعده ای امید برای تمام پیروانش است.

برنامه رادیویی درباره آیه ۱۳ (۳۰ دقیقه)

داستان پسران اسحق: یعقوب برکت و حق اولویت را می‌‌دزدد

داستان پسران اسحق: یعقوب برکت و حق اولویت را می‌‌دزدد (داستان های كتاب مقدس برای اطفال)
وقتی اسحاق بزرگ شد ابراهیم خواست که از یکی اقوام خود برای او زن بگیرد. اسحاق با دختر کاکایش ربکا ازدواج کرد. آنها صاحب دو پسر بنام عیسو و یعقوب شدند. آنها دوگانگی بودند، اما عیسو اول به دنیا آمده بود و یعقوب بعد از او. مطابق رسم و رسوم آن زمان، امتیازات به پسر بزرگ داده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد. اما در این جا خداوند مهربانی اش را به یعقوب نشان داد. به هر صورت، یعقوب به پدرش اسحاق دروغ گفت و برای بدست آوردن برکات او را فریب داد. برادر او عیسو، بخاطر از دست دادن امتیازات فرزند اولباری خیلی ناراحت شد و از یعقوب متنفر گردید. به همین علت یعقوب مجبور شد که از خانه اش فرار کند.

برنامه رادیویی شامل آیه ۱-۲۲ (۳۰ دقیقه)

رویایی یعقوب در بیت ئیل

رویایی یعقوب در بیت ئیل (کلام خدا برای شما )
وعده خدا به ابراهیم و اسحاق شامل حال یعقوب نیز می‌شد. در صورتیکه یعقوب ارتباط شخصی با خداوند داشته باشد؛ یعقوب رویایی می‌بیند که در آینده خود را به خدا بسپارد و خدا او را برکت می‌بخشد. اما در عین حال درسهای سختی هم به او یاد داد.

برنامه رادیویی شامل آیه ۱-۵ (۳۰ دقیقه)

رویایی یعقوب در بیت ئیل

رویایی یعقوب در بیت ئیل (کلام خدا برای شما )
وعده خدا به ابراهیم و اسحاق شامل حال یعقوب نیز می‌شد. در صورتیکه یعقوب ارتباط شخصی با خداوند داشته باشد؛ یعقوب رویایی می‌بیند که در آینده خود را به خدا بسپارد و خدا او را برکت می‌بخشد. اما در عین حال درسهای سختی هم به او یاد داد.

برنامه رادیویی شامل آیه ۱۰-۲۲ (۳۰ دقیقه)

روياى يعقوب در بيت ئيل (پیدایش ۲۸: ۱۰-۲۲)

روياى يعقوب در بيت ئيل (پیدایش ۲۸: ۱۰-۲۲) (قسمتهای عهد عتیق)

سمعی شامل آیه ۱۹-۲۲ (۳ دقیقه)