۰:۰۰ / ۰:۰۰

انجیل به گزارش لوقا

فصل نزدهم

عیسی و جزیه گیر

۱ عیسی به اریحا وارد شد و از بین شهر می گذشت. ۲ مردی در آنجا بود به نام زَکی که سرپرست جزیه گیران و بسیار ثروتمند بود. ۳ زَکی می کوشید تا ببیند عیسی کیست. اما چون قد کوتاه داشت و ازدحام مردم زیاد بود، عیسی را دیده نمی توانست. ۴ پس پیشتر دوید و بر درخت چنار بالا شد تا عیسی را که از آنجا می گذشت، ببیند. ۵ وقتی عیسی به آنجا رسید به بالا نگاه کرد و گفت: «ای زَکی! زود پایین بیا، زیرا باید امروز در خانۀ تو مهمان باشم.» ۶ زَکی با شتاب از درخت پایین شد و با خوشی عیسی را پذیرفت. ۷ وقتی مردم این را دیدند، شکایت کردند که: «عیسی مهمان یک گناهکار شده است.» ۸ زَکی در برابر عیسی ایستاد و گفت: «ای آقا، اکنون نصف دارایی خود را به فقرا می بخشم و مال هر کسی را که به نا حق گرفته باشم، چهار برابر به او پس می دهم.» ۹ عیسی به او گفت: «امروز نجات به این خانه آمده است، چرا که این مرد هم پسر ابراهیم است. ۱۰ زیرا پسر انسان آمده است تا گمشده را پیدا کند و نجات دهد.»

مَثَل سکه های طلا

(همچنان در متی ٢۵: ۱۴ - ٣۰)

۱۱ عیسی در نزدیکی اورشلیم رسیده بود و کسانی که سخنان او را شنیده بودند گمان می کردند که به زودی پادشاهی خدا به همه نمایان خواهد شد. ۱۲ پس عیسی برای آنها یک مَثَل آورد و گفت: «شهزاده یی به کشور دوری سفر کرد تا به پادشاهی برسد و دوباره باز گردد. ۱۳ پیش از رفتن، ده نفر از غلامان خود را خواست و به هر کدام یک سکۀ طلا داد و گفت: «تا بازگشت من با این پول تجارت کنید.» ۱۴ مردم که از شهزاده نفرت داشتند، نماینده گانی فرستادند تا به وی بگویند: «ما نمی خواهیم این مرد بر ما پادشاهی کند.» ۱۵ پس از مدتی شهزاده به حیث پادشاه دوباره بازگشت. او غلامانی را که به آنها پول داده بود، خواست تا ببیند هر کدام چقدر سود کرده اند. ۱۶ اولی آمد و گفت: «صاحب! پول شما ده برابر شده است.» ۱۷ شهزاده جواب داد: «آفرین! تو غلام خوب هستی، خودت را در کار بسیار کوچک درستکار نشان داده ای، پس حاکم ده شهر می باشی.» ۱۸ دومی آمد و گفت: «صاحب، پول شما پنج برابر شده است.» ۱۹ به دومی گفت: «تو هم حاکم پنج شهر باش.» ۲۰ سومی آمد و گفت: «صاحب، بفرما این هم پول تان. آن را در دستمالی پیچیده پنهان کرده بودم. ۲۱ چون از خودت می ترسیدم که مرد سختگیر هستی. آنچه را که نداده ای، پس می گیری و آنچه را که نکاشته ای، درو می کنی.» ۲۲ صاحب جواب داد: «ای غلام بیکاره! تو را با حرفهای خودت ملامت می کنم. تو که می دانستی من آدم سختگیر هستم که نداده را می گیرم و نکاشته را درو می کنم، ۲۳ پس چرا پول مرا سر سود به صرافان ندادی تا بتوانم در هنگام بازگشت آن را با سودش دریافت کنم؟» ۲۴ صاحب به حاضران گفت: «پول را از او بگیرید و به غلامی که ده سکه دارد، بدهید.» ۲۵ آنها جواب دادند: «اما ای آقا، او که ده سکه دارد!» ۲۶ صاحب گفت: «بدانید، هر کسی دارد، بیشتر به او داده می شود و اما آن کسی که ندارد، حتی آنچه را که دارد از دست خواهد داد. ۲۷ اما آن دشمنانی را که نمی خواستند حاکم آنها باشم، ایشان را اینجا آورید و در برابر من گردن بزنید.»»

عیسی پیروزمندانه به اورشلیم ورود می کند

(همچنان در متی ٢۱: ۱ - ۱۱ و مرقُس ۱۱: ۱ - ۱۱ و یوحنا ۱٢: ۱٢ - ۱۹)

۲۸ عیسی مَثَل را گفت و پیشتر از دیگران به اورشلیم رفت. ۲۹ وقتی که به بیت فاجی و بیت عنیا واقع در کوه زیتون نزدیک شد، دو نفر از شاگردان خود را پیش از خود برای این کار روان کرده، گفت: ۳۰ «به قریه یی که رو به روی تان می آید، بروید. همین که به آنجا رسیدید، کُره خری را در آنجا بسته خواهید دید که هنوز کسی بر آن سوار نشده است. آن کُره را باز کنید و به اینجا بیاورید. ۳۱ اگر کسی پرسید: «چرا آن را باز می کنید؟» بگویید: «استاد آن را کار دارد.»»

۳۲ آن دو رفتند و همه چیز را همان گونه که عیسی گفته بود، دیدند. ۳۳ وقتی کُره خر را باز می کردند، صاحبانش پرسیدند: «چرا آن کُره خر را باز می کنید؟» ۳۴ جواب دادند: «استاد آن را کار دارد.» ۳۵ پس کُره خر را پیش عیسی آوردند. آنها چپن های خود را روی آن کُره خر انداختند و عیسی را بر آن سوار کردند. ۳۶ همین طور که عیسی می رفت مردم راه را با لباسهای خود فرش می کردند.

۳۷ هنگامی که عیسی به دامنۀ کوه زیتون نزدیک می شد، تمام شاگردان با خوشی برای همه معجزه هایی که دیده بودند با صدای بلند شروع به حمد و سپاس خدا کرده، ۳۸ می گفتند:

«مبارک باد آن پادشاهی که به نام خداوند می آید!

صلح در آسمان و جلال بر خداوند باد!»

۳۹ چند نفر فریسی که در میان مردم بودند به عیسی گفتند: «استاد، به شاگردانت امر کن که خاموش شوند.» ۴۰ عیسی جواب داد: «بدانید که اگر اینها خاموش شوند، سنگها به فریاد خواهند آمد.»

۴۱ هنگامی که عیسی به شهر نزدیک می شد، چون اورشلیم را دید به حال آن گریه کرد ۴۲ و گفت: «کاش که امروز سرچشمۀ صلح و سلامتی را می شناختی. اما افسوس که این از چشمان تو پنهان است. ۴۳ زمانی خواهد رسید که دشمنانت بر ضد تو سنگر خواهند گرفت و به دَور تو حلقه خواهند زد و تو را از هر سو محاصره خواهند کرد. ۴۴ آنها، تو و ساکنانت را در میان دیوارهایت از بین خواهند بُرد و سنگی را روی سنگ دیگر به جای نخواهند گذاشت، چون تو زمانی را که خدا برای نجات تو آمد، درک نکردی!»

عیسی خانۀ خدا را از وجود فروشنده گان پاک می کند

(همچنان در متی ٢۱: ۱٢ - ۱۷ و مرقُس ۱۱: ۱۵ - ۱۹ و یوحنا ٢: ۱٣ - ٢٢)

۴۵ پس عیسی وارد خانۀ خدا شد و کسانی را که مشغول خرید و فروش بودند بیرون کرد ۴۶ و گفت: «خدا در نوشته های پیامبران فرموده است: «خانۀ من، خانۀ دعا خوانده خواهد شد.» اما شما آن را لانۀ دزدان ساخته اید!»

۴۷ عیسی هر روز در خانۀ خدا درس می داد. سران کاهنان، علمای شریعت و بزرگان شهر می خواستند او را بکُشند ۴۸ اما راهی پیدا نمی توانستند، چون همۀ مردم با علاقۀ زیاد به سخنان عیسی گوش می دادند.

مطالب مرتبط

دعا _ مشارکت با خدا

دعا _ مشارکت با خدا (باشما)
دعا رازو نیاز و صحبت با خداوند است. وقتی دعا می‌‌‌‌کنیم خدا بیش از هر چیز به قلب ما علاقه دارد تا به لغات و کلمات ما.در دعا، ما باید آن چه را در قلب خود داریم بحضور خدا ببریم، نه اینکه فقط کلمات حفظ کرده را برای خدا تکرار کنیم و یا کلماتی را بیان کنیم که خود معنی آن را نمیدانیم. در دعا خدا بیش از هر چیزی علاقمند به ایجاد برقراری رابطه با ماست و اینکه کلمات از ته قلبی ما بیرون بیایند نه فقط لغات خاصی که استفاده می‌‌‌کنیم.

برنامه رادیویی درباره آیه ۱-۱۰ (۲۹ دقیقه)

داستان زندگی عزیزه

داستان زندگی عزیزه (رنگ زندگی )
ما نباید که از دید قرون وسطایی به دختران خانواده خویش نگاه کنیم. فرزند تحفه خداوند است. فرق نمیکند که این تحفه پسر است یا دختر. دختران مایه ای خوشی خانواده است. ما نباید که به آنها به مثل امتعه نگاه بکنیم. همانطور که آرزو می‌کنیم پسر خانواده درس بخواند و تحصیل نماید، به همان شکل به دختر خانواده اجازه بدهیم که درس بخواند و تحصیل کند.

برنامه رادیویی درباره آیه ۵-۱۰ (۳۰ دقیقه)

آیا مسیح امرقتل کسی را داده است؟

آیا مسیح امرقتل کسی را داده است؟ (اخلاق زندگی۲)
اگر مسیح امر نکرده که کسی را بکشند، پس چرا در انجیل لوقا فصل 19 آیه 27 می‌خوانیم که می‌گوید: «آنها را به اینجا بیاورید و جلوی چشمانم بکشید». بیایید این برنامه را تماشا کنیم و ببینیم آیا عیسی چنین کاری انجام داده است یا خیر.

Tنمایش تلویزیونی بیشتر در مورد آیه ۱۱-۲۷ (۲۹ دقیقه)

مثل سکه‌های طلا

مثل سکه‌های طلا (زندگی عیسای مسیح)
این مثل در مورد دوباره آمدن عیسای مسیح منحیث شاه شاهان و خدای خدایان است. عیسای مسیح این مثل را گفت تا در مورد پادشاهی خدا درس بدهد. ما یاد می‌گیریم که با اطاعت از اوامر عیسای مسیح که محبت به خدا و محبت به همسایه است، آماده دوباره آمدن او باشیم. منحیث پیروان عیسای مسیح ما خبرخوش عیسای مسیح را با دیگران شریک می‌سازیم و می‌خواهیم پادشاهی خدا درین دنیا بیاید.

Tنمایش تلویزیونی بیشتر در مورد آیه ۱۱-۲۷ (۵۹ دقیقه)

دلسوزی عیسی مسیح

دلسوزی عیسی مسیح (باشما)
عیسی مسیح دلسوز و مهربان بود. او نابینایانی بسیاری را بینا کرد، شلان را با یک لمس خرامان ساخت حتا مرده‌ها را زنده ساخت. عیسی در فکر مردم بود و به بی‌نوایان کمک می‌‌‌کرد. به ناله‌های شان گوش می‌‌‌داد و بیماران را شفا می‌‌‌داد. مهربانی و دلسوزی او همه جانبه و از روی ترحم بود. دلسوزی و ترحم عیسی مسیح برای همه‌ای ما الهام بخش است و این چیزیست که در زنده‌گی روزمره آن را انجام دهیم.

برنامه رادیویی بیشتر در مورد آیه ۴۱-۴۴ (۲۹ دقیقه)

پاکسازی خانه خدا

پاکسازی خانه خدا (زندگی عیسای مسیح)
خانه خدا در عهد عتیق مکان مهمی برای پرستش خدا بود. اولین معبد توسط سلیمان پادشاه در سال ۹۵۷ قبل از میلاد در اورشلیم ساخته شد. کاهن اعظم سالی یک بار در روز کفاره به قدس الاقداس در معبد می‌رفت تا بخور بسوزاند و خون حیوان قربانی بپاشد تا گناهان خود و قوم اسرائیل را جبران کند. کاهن اعظم مجبور بود این کار را هر سال انجام دهد، اما عیسی کاهن اعظم ما یک بار برای همیشه جان خود را بر روی صلیب داد تا هرکس به او ایمان داشته باشد بخشیده می‌شود و زندگی ابدی خواهد داشت.

Tنمایش تلویزیونی بیشتر در مورد آیه ۴۵-۴۸ (۵۹ دقیقه)

عیسی و زکی

عیسی و زکی (روزنه ای زندگی مسيحی)

برنامه رادیویی شامل آیه ۱-۱۰ (۳۰ دقیقه)

نانوای گرسنه

نانوای گرسنه (هنر های رهبری)

برنامه رادیویی شامل آیه ۱-۴۹ (۳۰ دقیقه)

انجیل مقدس را خواندم و فهمیدم که عیسی قدوس است!

انجیل مقدس را خواندم و فهمیدم که عیسی قدوس است! (باشما)
خداوند را شکر گزار هستیم که یکی از دوستان ما ضمن تماس با من، گفتند که، قصۀ زندگی عیسی مسیح را شنیده اند و انجیل مقدس را نیز نزد خود دارند و مطالعه می‌‌کنند. همچنان گفتند که عیسی مسیح شخص بسیار مقدس بود و فکر نمیکنم که لیاقت اینرا داشته باشم تا نام پاک اشرا بر زبان بیارم. وقتی این کلمات را از ایشان شنیدم اشک هایم جاری شد و خداوند را به خاطر این دوست ما شکر کردم که عیسی مسیح را شناخته اند. کلام خداوند می‌‌فرماید: خوشابحال ماتمیان زیرا آنها تسلی خواهند یافت. هدف از ماتمیان این نیست که کسی بخاطر فوت شدن یکی از نزدیکانش ماتم داشته باشد. بلکه ماتم اینست که قدوسیت خداوند را بفهمی و بدانی که گنهکار هستی. اشعیای نبی در حضور خداوند آمد و حضور قدوس خدا را دید و گفت: وای بر من که مرد ناپاک لب هستم. او خود را شناخت و گناه خود را دید و قدوسیت خداوند را شناخت و من بر وجود این برادر شکر می‌‌کنم که قدوسیت خداوند را دید و حال او را می‌‌شناسد و ما انسان‌های گنهکار هستیم و باید اعتراف کرده ماتم بگیریم و آنوفت است که خداوند جواب دعای ما را می‌‌دهد. آنوقت است که ما می‌‌توانیم روز به روز در زندگی ایمانی ما پیشرفت کنیم. مگر باید گفت، زمانیکه ما قدوسیت خدا را می‌‌بینیم، ماتم می‌‌گیریم، می‌‌فهمیم و خود را می‌‌شناسیم و با وجود اینکه ما ضعیف هستیم، عیسی مسیح ما و شما را دوست دارد و باید با قلب توبه کار به حضورش برویم و باید اینرا بفهمیم که همانطوریکه یک پدر طفل خود را دوست دارد همانطور او ما را دوست دارد. در انجیل لوقا فصل 19 آیات 1 الی 10 داستانی را می‌‌خوانیم که خالی از مفاد نخواهد بود:  ۱ عیسی وارد اریحا شد و از میان شهر می‌‌گذشت.  ۲ مردی در آنجا بود به نام زکی، که سرپرست جزیه گیران و بسیار ثروتمند بود.  ۳ او می‌‌خواست ببیند که عیسی چه نوع شخصی است، اما به علت کوتاهی قامت و ازدحام مردم نمی توانست او را ببیند.  ۴ پس پیش دوید و از درخت چناری بالا رفت تا او را ببیند، چون قرار بود عیسی از آن راه بگذرد.  ۵ وقتی عیسی به آن محل رسید به بالا نگاه کرد و فرمود:» ای زکی، زود شو پایین بیا، زیرا باید امروز در خانه تو مهمان باشم. « ۶  او به سرعت پایین آمد و با خوشرویی عیسی را پذیرفت.  ۷ وقتی مردم این را دیدند زمزمه نا رضایی از آنها برخاست. آنها می‌‌گفتند: »او مهمان یک خطاکار شده است. « ۸ زکی ایستاد و به عیسی خداوند گفت: »ای آقا، اکنون نصف دارایی خود را به فقرا می‌‌بخشم و مال هر کسی را که به ناحق گرفته باشم چهار برابر به او پس می‌‌دهم. « ۹ عیسی به او فرمود: »امروز رستگاری به این خانه روی آورده است، چون این مرد هم فرزند ابراهیم است. ۱۰ زیرا پسر انسان آمده است تا گمشده را پیدا کند و نجات دهد.« در این داستان چند نوع مردم را می‌‌بینیم. یکی زکی که سرپرست جزیه گیران و بسیار ثروتمند بود، که جزیه گیر و شخصیت آنها به همه معلوم است که آدم خوب نمیباشد و در آن دورانی که عیسی مسیح زندگی می‌‌کرد، مردم یهود از جزیه گیران بد می‌‌بردند و از آنها نفرت داشتند زیرا برای مردم بیگانه جزیه وصول می‌‌کردند نه برای خود یهودیان و زکی دربارۀ عیسی مسیح چیز‌های شنیده بود و حال می‌‌خواست ببیند که وی چه گونه شخصی است؟ و مشکل زکی نه تنها کوتاهی قد بلکه ازدحام بیحد مردم نیز بود. زکی می‌‌خواست عیسی مسیح را ببیند ولی بسیاری چیز‌های در دنیا است که باعث می‌‌شوند ما خداوند را دیده نتوانیم. اما می‌‌بینیم که زکی یک قدم پیشتر ماند او از ثروتمند بودن و پولدار بودن خود نشرمید و رفت و به درخت بالا شد تا عیسی مسیح را ببیند. باید گفت که اگر ما گنهکار باشیم و لیاقت اینرا نداشته باشیم که عیسی مسیح را ببینیم ولی اگر قدم بمانیم تا او را ببینیم او از قلب ما آگاه است و چقدر جالب است که وقتی از راه می‌‌گذرد و به زیر درخت می‌‌رسد می‌‌گوید: زکی ! بیا پائین. من امروز مهمان تو هستم. عیسی مسیح هر کدام ما را بنام می‌‌شناسد و هرکدام ما و شما را دوست دارد. همینکه اگر ما قلب خود را باز می‌‌کنیم و می‌‌گوئیم که: بلی خداوندا ! با وجودیکه من گنهکار هستم و تو قدوس هستی، می‌‌خواهم که ترا ببینم و عیسی مسیح می‌‌شنود. عیسی مسیح قادر مطلق هست که قلب و فکر ما را بخواند؛ همانطوریکه آمد و پیش زکی ایستاد شد و به نام او را صدا زد، همانطور ما و شما را نیز به نام می‌‌شناسد. عیسی مسیح به زکی می‌‌گوید که امروز به خانه ات می‌‌ایم و مهمان می‌‌شوم و مردم خوش نبودند و همه فکر می‌‌کردند که چطور عیسی مسیح که قدوس هست و معجزات کرده و قدرت دارد، به خانۀ یک شخص گنهکار و جزیه گیر و کسی که ما او را بد می‌‌بینیم، می‌‌رود. دنیا زکی را طوری دگری می‌‌دید ولی عیسی مسیح زکی را به چشم محبت می‌‌دید. وقتی عیسی مسیح او را صدا زد، زکی به بسیار زیبایی جواب داد که : ای آقا اکنون نصف از دارایی خود را به فقرا می‌‌بخشم و مال هر کس را که به ناحق گرفته ام، چهار برابر برایش پس می‌‌دهم. دوستان عزیز! هر قدر که ما و شما گنهکار باشیم وقتی که در حضور عیسی مسیح بیاییم و صدای خداوند را بشنویم، زندگی ما تغییر می‌‌کند. شما از آمدن در حضور عیسی مسیح نترسید، اگر گناه کرده اید و یا اگر فکر می‌‌کنید که لیاقت آمدن را در حضور عیسی مسیح ندارید، بیائید و خداوند زندگی شما را تبدیل می‌‌کند. خداوند قادر مطلق است و همین که عیسی مسیح زکی را صدا زد، به شخصی دیگری تبدیل شد و عیسی مسیح زندگی شما دوستان عزیز را نیز تبدیل می‌‌کند. زیرا اگر به داستان زکی نگاه کنیم می‌‌بینیم که هر کدام ما زکی هستیم. عیسی مسیح می‌‌گوید که من پشت در ایستاده ام و در را می‌‌کوبم، هر کس دَرِ قلب خود را باز کند من داخل می‌‌شوم و به همان ترتیبی که زکی از درخت پائین شد و قلب خود را به عیسی مسیح داد، اگر امروز ما و شما نیز این کار کنیم، همان آرامشی را که زکی در آن زمان دریافت کرد، ما و شما نیز بمراتب بیشتر از زکی آن را دریافت و تجربه خواهیم کرد. اگر من بخواهم زندگی قبل از ایمان آوردن خویش را برایتان قصه کنم، شاید بسیاری از دوستان مایل به شنیدن ادامۀ آن نگردند. زیرا من شخص بسیار ظالمی بودم مگر خداوند آنقدر زندگی مرا تبدیل کرد که امروز چقدر قلب زیبا برای وطنم دارم، چقدر مردمم را و خواهر‌ها و برادر‌های خود را دوست دارم و اگر متوجه شویم هر کدام ما داستان‌های در زندگی خود داریم. از هر کسی که به عیسی مسیح ایمان دارد، اگر سوال کنید که پیش از ایمان آوردن کی بودی ؟ شاید بسیاری از اشخاص حاضر به گفتن سابقۀ زندگی خود نباشند. ولی عیسی مسیح زندگی مرا تبدیل کرد. دوباره بر می‌گردیم به داستان زکی که می‌گوید: مال هر کسی را که به ناحق گرفته باشم چهار برابر به او پس می‌دهم. وقتی ما به عیسی مسیح روی می‌اوریم باید به گناه خود نیز اعتراف کنیم یعنی اگر گناهی داشته باشیم و یا کاری کرده باشیم، مثلاً اگر کسی را آزرده ساخته باشیم، می‌توانیم اعتراف کنیم و بعد از آن اگر می‌توانیم خطای خود را جبران کنیم. دوستان گرانقدر! اگر شما می‌دانید که کدام کاری را که مخالف ارادۀ خداوند بوده، انجام داده اید و حال پشیمان هستید و اقرار می‌کنید و عیسی مسیح را در زندگی تان قبول کرده اید و می‌دانید که کاری جبران پذیر است، لطفاً آنرا جبران کنید. این کاری بدی نیست و مثلی که عیسی مسیح به زکی فرمود: »امروز رستگاری به این خانه روی آورده است، چون این مرد هم فرزند ابراهیم است. یهودیان در مورد کسانی که جزیه گیر بودند و یا سرپرست جزیه گیر‌ها بودند، می‌گفتند که اینها اصلاً یهودی نیستند و چون یهودیان فرزندان ابراهیم هستند، عیسی مسیح برای شان می‌گوید که این مرد هم فرزند ابراهیم و از قوم برگزیدۀ خداوند است. شما به او به نظری دیگری می‌بینید ولی من طوری دیگری؛ و بعداً می‌فرماید: »زیرا پسر انسان آمده است تا گمشده را پیدا کند و نجات دهد.« دوستان عزیز! امید ما در چه چیزی نهفته است؟ امید ما در این نیست که تمام کار‌های بد و نیک ما در آخرت وزن شود و اگر ثواب ما زیادتر باشد بتوانیم به بهشت برویم و یا اگر کمتر ثواب کرده ایم به بهشت رفته نتوانیم. کلام خدا می‌گوید که همه گناه کرده اند و از جلال خدا قاصر هستند. باید متوجه باشید که گناه، گناه است، چه کم و چه زیاد. خداوند قدوس هست و انسان گنهکار هست و حتی اگر کوچکترین گناهی را مرتکب شده باشیم، گنهکار هستیم، گناه و قدوسیت خدا، هرگز یکجا بوده نمیتواند. بناً همۀ ما سزاوار آتش جهنم هستیم. هرگاه ادعا کنیم که ما بی گناه هستیم، فقط برای چند لحظۀ چشمان خود را ببندیم و فکر کنیم که فقط در یک روز چقدر گناه از ما سر می‌زند و یا زده است و در طول ده، بیست، سی یا پنجاه سال زندگی، هر کدام ما گناه کرده ایم که گناه باعث جدایی انسان از خدا می‌گردد. مگر خبر خوش انجیل در اینجاست که عیسی مسیح می‌فرماید: »زیرا پسر انسان آمده است تا گمشده را پیدا کند و نجات دهد.« دوست عزیز ! اگر گمشده هستی، اگر گنهکار و یا هر کسی که هستی، عیسی مسیح دوستت دارد و او می‌خواهد که زندگی ات را تبدیل کند. آیا آماده هستی که زندگی ات تبدیل شود؟ آیا می‌خواهی که آرامش خداوند را بچشی؟ آیا آماده هستی که مانند زکی، زندگی ات تبدیل شود؟ اگر آماده هستی لطفاً به عیسی مسیح ایمان بیاور ! و آرامش خداوند را حتماً می‌چشی. زندگی ابدی در عیسی مسیح نهفته است و به همین خاطر او عظمت و بزرگی خود را ترک کرد و در بین ما انسان‌ها آمده مثل ما انسان شد تا دست ما را بگیرد و ما را از هلاکت و بدبختی و گناه نجات بدهد. اگر دقیق شویم، ادیان و مذاهب به ما می‌گویند که اینکار را انجام بده و یا آن کار انجام بده تا نجات حاصل کنی ولی عیسی مسیح می‌فرماید که من آمده ام تا گمشده را پیدا کنم و نجات بدهم واقعاً چه خبری خوشی است! خوانندگان گرامی ! این همان لحظه ایست که خداوند برای شما داده است و امیدوار هستیم که شما از همین لحظه استفاده کنید، شاید خداوند شما را انتخاب کرده باشد و قلب شما را لمس کرده باشد تا به او ایمان بیاورید و صاحب زندگی ابدی شوید.

برنامه رادیویی شامل آیه ۱-۱۰ (۳۰ دقیقه)