چاپرښته ۲۰۲۴ - ۲۰۱۵ افغانی بائبل
۱ عیسی باز هم برای مردم مَثَلی آورده گفت: ۲ «پادشاهی آسمانی، مانند پادشاهی است که برای عروسی پسرش جشنی ترتیب داد. ۳ پادشاه غلامان خود را نزد کسانی که دعوت شده بودند فرستاد تا برای جشن بیایند اما آنها نخواستند بیایند. ۴ پادشاه بار دیگر غلامان خود را نزد شان فرستاد تا به آنها بگویند: «مهمانی ترتیب داده شده، گاو و گوساله ها را کُشته اند و همه چیز آماده است. پس بیایید و در جشن عروسی اشتراک کنید.» ۵ اما دعوت شده گان به دعوت او توجه نکردند و مشغول کار خود شدند. ۶ دعوت شده گان دیگر، غلامان را گرفتند، لت و کوب کرده و آنها را کُشتند. ۷ وقتی پادشاه این را شنید، خشمگین شد و عسکران خود را فرستاد و آن قاتلان را از بین بُرد و شهر شان را به آتش کشید. ۸ پس پادشاه به غلامان خود گفت: «جشن عروسی آماده است اما دعوت شده گان لیاقت آن را نداشتند. ۹ به کوچه ها و پس کوچه ها بروید و هر تعداد اشخاصی را که یافتید به عروسی دعوت کنید.» ۱۰ به این ترتیب آنها به کوچه ها رفته، هر کسی را که پیدا کردند چه نیک و چه بد جمع نمودند و با خود آوردند و به این گونه محفل عروسی از مهمانان پُر شد. ۱۱ هنگامی که پادشاه وارد شد تا مهمانان را ببیند، مردی را دید که لباس عروسی نپوشیده بود. ۱۲ پادشاه از او پرسید: «ای دوست! چطور بدون لباس عروسی به اینجا آمده ای؟» او خاموش ماند. ۱۳ پس پادشاه به غلامان خود گفت: «دست و پای او را بسته کنید و او را بیرون در تاریکی بیندازید، جایی که گریه و دندان بر دندان ساییدن است.» ۱۴ زیرا دعوت شده گان بسیارند اما برگزیده گان کم هستند.»
۱۵ آنگاه فریسیان مشوره نمودند که چطور عیسی را با سخنان خودش به دام بیندازند. ۱۶ آنها چند نفر از شاگردان خود را همراه با عده یی از طرفداران هیرودیس به نزد عیسی فرستاده گفتند: «استاد! ما می دانیم که تو مرد راستگو هستی چون از کسی طرفداری نمی کنی و راه خدا را بدون بیم و هراس از انسان، به راستی تعلیم می دهی، ۱۷ پس به ما بگو، نظر تو در این باره چیست؟ آیا دادن مالیات به امپراطور روم رواست یا نه؟» ۱۸ عیسی به فریبکاری آنها پی بُرد و به آنها گفت: «ای ریاکاران، چرا می خواهید مرا امتحان کنید؟ ۱۹ سکه یی را که با آن مالیات خود را می پردازید، به من نشان دهید.» آنها یک سکۀ نقره به او دادند. ۲۰ عیسی پرسید: «نقش و نام چه کسی روی این سکه است؟» ۲۱ آنها جواب دادند: «از امپراطور.» عیسی به آنها گفت: «پس آنچه را که از امپراطور است به امپراطور بدهید و آنچه را که از خداست به خدا بدهید.» ۲۲ وقتی آنها این جواب را شنیدند تعجب کردند، پس عیسی را تنها گذاشته و رفتند.
۲۳ همان روز عده یی از صدوقیان که منکر زنده شدن پس از مرگ بودند، نزد عیسی آمده و از او سوال نمودند: ۲۴ «استاد! موسی گفته است که هرگاه شخصی بدون اولاد بمیرد، برادرش باید با زن او ازدواج کند تا برای او فرزندان به دنیا آورد. ۲۵ یک زمان در بین ما هفت برادر بودند، اولین ازدواج کرد و پیش از آن که دارای فرزندی شود، فوت کرد و برادر دوم با زن برادر اولین که بیوه بود، ازدواج کرد. ۲۶ همین طور دومین و سومین تا هفتمین با آن زن ازدواج کردند و بدون اولاد مُردند. ۲۷ در آخر آن زن هم فوت کرد. ۲۸ پس در روز رستاخیز آن زن همسر کدام یک از آنها خواهد بود، زیرا همۀ آنها با او ازدواج کرده بودند؟» ۲۹ عیسی به جواب آنها گفت: «شما گمراه شده اید، نه از نوشته های پیامبران چیزی می فهمید و نه قدرت خدا را می دانید. ۳۰ در روز رستاخیز وقتی مُرده گان زنده می شوند، آنها نه زن می گیرند و نه شوهر می کنند بلکه همه چون فرشته گان آسمانی خواهند بود. ۳۱ اما دربارۀ رستاخیز مُرده گان، آیا نخوانده اید که خود خدا به شما چه گفته است؟ او گفته است: ۳۲ «من خدای ابراهیم، خدای اسحاق و خدای یعقوب هستم.» خدا، خدای مُرده گان نیست بلکه خدای زنده گان است.» ۳۳ مردم که این را شنیدند، از تعالیم او حیران شدند.
۳۴ وقتی فریسیان شنیدند که عیسی با جوابش دهان پیروان صدوقیان را بسته است، آنها دَور هم جمع شدند. ۳۵ یکی از آنها که عالم شریعت بود، از روی امتحان از عیسی سوال کرد: ۳۶ «استاد، کدام یک از احکام شریعت از همه بزرگتر است؟» ۳۷ عیسی جواب داد: «خداوند، خدای خود را با تمام دل، تمام جان و تمام فکر خود دوست بدار. ۳۸ این اولین و بزرگترین حکم شریعت است. ۳۹ دومین حکم هم شبیه آن است، یعنی همسایه ات را مانند خود دوست بدار. ۴۰ در این دو حکم تمام تورات و نوشته های پیامبران خلاصه شده است.»
۴۱ عیسی از فریسیان که دَور هم ایستاده بودند، پرسید: ۴۲ «نظر شما دربارۀ مسیح چیست؟ او از نسل کیست؟» آنها جواب دادند: «مسیح از نسل داوود است.» ۴۳ عیسی از آنها پرسید: «پس چطور داوود با الهام از جانب روح مقدس، او را سَروَر خود می خواند؟ زیرا داوود می گوید:
۴۴ «خداوند به سَروَرم فرمود:
در دست راست من بنشین،
تا دشمنانت را زیر پای تو اندازم.»
۴۵ چون داوود او را «سَروَرم» خطاب می کند، پس مسیح چطور می تواند پسر داوود باشد؟» ۴۶ هیچ کس توانایی جواب دادن به او را نداشت، از آن روز به بعد، دیگر کسی جرأت نکرد که از عیسی سوالی کند.